درود شعرهای نمرده




عنوان مجموعه اشعار : ......
شاعر : محمدجواد عطاالهی


عنوان شعر اول : بدرود

با سرفه های ممتد مغزم
ویروس شعر خرده تنم را
داروی تلخ چشم تو هرشب
گرداب می کند دهنم را
من را بُکش کبوتر وحشی
تا بال های تو_کفنم را
در آخرین پریدن عمرم
بی هیچ اضطراب بپوشم

ای جنگل بزرگ بِپایم
من آخرین مسیر امیدم
جادوی شعر های سیاهم
گرمای برگ های سفیدم
من را بخر تو را به عزیزت
ماهی قرمز شب عیدم
بگذار تنگ شیشه ای ات را
در جستجوی آب بپوشم

تصحیح کن مُصحِّح زیبا
هاشور خورده مغز جوانم
من را ببر درون خیالت
تا قصه های تازه بخوانم
بنویس آن دو خط جهان را
بر صفحه های روی زبانم
می خواهم آن دو جلد لبت را
مانند یک کتاب بپوشم

من خانه ی خرابه ی عشقم
محکوم بر مصادره بودن
بشکن کمانِ ممتد غم را
دیگر بس است دایره بودن
ای مرگ ای رکاب سعادت
من را ببر به خاطره بودن
تا پوزخند آخر خود را
در عکس توی قاب بپوشم

بدرود شعر های نمرده
بدرود ای مصحح زیبا
من دود می شوم که ملولم
بدرود ای مسافر تنها
من در تو ام ولی دم آخر
تا آنکه پُر کنم بغلت را
بگذار تا دوباره تنم را
در تیغ آفتاب بپوشم



عنوان شعر دوم : .
.

عنوان شعر سوم : .
.
نقد این شعر از : علی رضا فرهومند
جناب آقای محمدجواد عطاالهی، سلام.
اثر ارسالی شما به پایگاه نقد ذیل عنوان " بدرود " پیش رویم است. اثر های ارسالی پیشین تان را یک به یک خواندم و نظرات دوستان دانشورم را نیز در موردشان مطالعه کردم.
ابتدا باید از تجربه های متعدد شما تا چشم کار می کند و در پایگاه نقد می چرخد و می بیند؛گفت. قطعه تا نیمایی، چهارپاره تا غزل و امروز هم ترکیب بند طوری، در برابرم قراردارد. ذهن خلاق و جستجوگر و پیشرو در کنار این تجربیات خودنمایی می کند. عطاالهی جوان تصویری است از انسان در وضعیت اکنون، تقلایی پیش از اتمام توان زندگانی، دست و پازدنی که عاشقانه آغاز شده و با پوزخندی پست مدرن به انجامش می رسد. این ذهن پیشرو نمی دانم چرا و شاید اقتضای سن و سال باشد که هم چنان میل به بازی با قالب های متعدد مکانیکی دارد هر از گاهی هم البته به قالب ناخنک می زند و خلاقیت های متعدد تصویری اش را در تنگ شیشه ای قالب های مکانیکی محصور می کند. روزی که پر پروازش را بیابد و جادوی موسیقی مبتنی بر قالب های کلاسیک را از کلامش جدا کند هم آیا می تواند سفره‌ی تصاویرش را پهن کند و کاری کند کارستان؟ من فکر می کنم که هنوز نه! باید بسیار تجربه کند و در بند لذت های ناشی از موسیقی بیرونی نماند. دوست دارم از عطاالهی جوان بخواهم که حتمن نصرت رحمانی هم بخواند. جریان شعری مسما به " شعر دیگر " را هم بخواند تا ذهن تصویری او بیشتر رشد کند و موسیقی، عنصری درونی در کلامش باشد و شکل ذهنی او کلامش را دلنشین کند و دلخوش به این مقدار اندک ناشی از قالب کلاسیک نماند و مطمئن باشد که بیشتر می تواند از ذهنش کار بکشد. ممارست در مطالعه‌ ی ادبیات امروز و تجربیات متعدد پیش رویش را سرلوحه‌ی حرکت در مسیر شاعرانگی اش قرار دهد.
اکنون با هم ( بدرود ) را بند به بند مرور کنیم و چند پیشنهاد را از نظر بگذرانیم :
1:
با سرفه های ممتد مغزم
ویروس شعر خرده تنم را
داروی تلخ چشم تو هرشب
گرداب می کند دهنم را
من را بُکش کبوتر وحشی
تا بال های تو_کفنم را
در آخرین پریدن عمرم
بی هیچ اضطراب بپوشم
شروع کار تصویری از ترکیب فضای مبتلا به انسان امروز در بیرون و انسان شاعر در درون است و بیت بعدی در ادامه تصویری بکر تر را برای هر چه بهتر آغاز شدن اثر ارایه می کند. تکرار ضمیر (م) را در مصرع اول و دوم بیت نخست که ضرورتی قالبی هم ندارد را به راحتی می شد تقلیل داد به یکی به عنوان مثال : مغزی
تسری تصویری هم یافته و به همراهی مخاطب هم بیشتر کمک می کند. اما بیت های سوم و چهارم ضعف تالیف دارد و در موسیقی مکانیک گم شده. پیش از کشتن شاعر فرصتی می خواسته اما در ( من را بکش ... ) چنین چیزی مستتر نیست! بماند که عبارت بعدی ( تا بال های تو - کفنم را ) هم خوش نیست هم از باب تصویری که پیش تر توضیح داده شد یعنی فرصت خواهی پیش از مرگ هم خود ترکیب.
2:
ای جنگل بزرگ بِپایم
من آخرین مسیر امیدم
جادوی شعر های سیاهم
گرمای برگ های سفیدم
من را بخر تو را به عزیزت
ماهی قرمز شب عیدم
بگذار تنگ شیشه ای ات را
در جستجوی آب بپوشم
شروع این بند دو مشکل دارد ای جنگل و بپایم هیچ ربطی به توالی ابیات پس و پیش ندارد و دیالوگ بین ( م و ت ) را هم ناقص کرده به عنوان مثال برای برقراری ارتباط با بیت سوم این بند و پیش برد روایت می شد گفت : در جنگل صبور نگاهت ( فقط قصدم ذکر مثال و نشان دادن چفت و بست هاست). ( من را بخر در این شب آخر ) را هم به جای قسم دادن که کار را رمانتیک و سانتی مانتال می کند و هیچ ربطی به ذهن مدرن شاعر ندارد جایگزین کنید و تفاوت ها را بسنجید.
3:
تصحیح کن مُصحِّح زیبا
هاشور خورده مغز جوانم
من را ببر درون خیالت
تا قصه های تازه بخوانم
بنویس آن دو خط جهان را
بر صفحه های روی زبانم
می خواهم آن دو جلد لبت را
مانند یک کتاب بپوشم
حالا اگر بخواهیم پروسه‌ی تصویر ذهنی را تعمیق ببخشیم باید بپرسیم چرا نباید بنویسیم ( بنویس آن سه خط جهان را ) تا بینامتنیتی با حضرت شمس هم برقرار کند.
4:
من خانه ی خرابه ی عشقم
محکوم بر مصادره بودن
بشکن کمانِ ممتد غم را
دیگر بس است دایره بودن
ای مرگ ای رکاب سعادت
من را ببر به خاطره بودن
تا پوزخند آخر خود را
در عکس توی قاب بپوشم
خانه و خرابه دو سر یک الاکلنگ هستند یکی باشد دیگری نیست ترکیب اضافی اش در نیامده! شاید سهوی در تلقی ذهن شاعر از خراب که صفت است با خرابه که اسم مکان است پیش آمده. تکرار من و ضمیر م در عشقمِ مصرع نخستِ این بند خوب نیست. باید کل مصرع را چاره کرد.
به یاد داشته باشید استفاده‌ی ( ای ) کاملن اثر را از فرصت مدرنی که می سازد دور می کند ای یعنی در فاصله قرار گرفتن چیزی، درست بر خلاف رویکرد اثر که در تلاش برای ایجاد هم حسی مولف و مخاطب و خود متن می باشد! در مصراع ( ای مرگ ای رکاب سعادت ) می شد به راحتی حداقل قید یکی شان را زد من که قید هر دو را می زنم: ( ای مرگ خوش رکاب سعادت )
هرچقدر بگویم کم گفته ام؛ پوزخند آخر تصویری بود که مرا واداشت انقدر کلمه بریز و بپاش کنم.
5:
بدرود شعر های نمرده
بدرود ای مصحح زیبا
من دود می شوم که ملولم
بدرود ای مسافر تنها
من در تو ام ولی دم آخر
تا آنکه پُر کنم بغلت را
بگذار تا دوباره تنم را
در تیغ آفتاب بپوشم
دوباره شور ( بدرود ) و ( ای ) در آمده، ( ملولم ) هم چه نسبتی دارد با اثر شما؟
مثلن:
بدرود شعرهای نمرده / بدرود ای مصحح زیبا
من دود می شوم سر این خط / من دود می شوم تک و تنها
خستگی نوشتن را با، تا آن که پر کنم بغلت را / بگذار تا دوباره تنم را / در تیغ آفتاب بپوشم؛ از تن در می آورم. بدرود!

منتقد : علی رضا فرهومند

دارای مدرک مهندسی عمران و کارشناس ارشد ژیوتکنیک شاعر، منتقد ادبی و مترجم مسیول صفحات ادبی پیام زنجان و مهر زنجان اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد چاپ شعر، نقد و ترجمه های مختلف در نشریات و سایت های ادبی کشوری و استانی رییس انجمن ادبی اشراق از سال 93 تا 95 داور چند جشنواره استانی



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.