عنوان مجموعه اشعار : آبی!
شاعر : محدثه نبی حسینی
عنوان شعر اول : .رنگ پرواز پرستو های شیدا ابی است
پرزدن سمت بهار و آرزوها آبی است...
در میان چشم هایت موج میگیرد پناه
آسمان مثل نگاهت سوی دریا آبی است
هر طرف انگار روییده گل نیلوفری
در نگاه من سراسر رنگ دنیا آبی است
در میان روز از پشت قفس ها آسمان
با طلوع ماه آزادیِ رویا ابی است
التماس موج در آغوش ساحل ماندن است
رنگ نجوا، رنگ امواج تمنا، ابی است
می رسد از قاصدک های رها بر دوش باد
این خبر بر گوش مجنون ها که لیلا آبی است
عنوان شعر دوم : ..
عنوان شعر سوم : ..
هنرجوهایی که زیر ۲۰ سال سن دارند، ذهنشان هنوز نسبت به شعر بالغ، شکل نگرفته است و بالطبع انعطاف بیشتری برای پذیرش مفاهیمی که شکل کارشان را به سمتی مطلوب سوق میدهد، دارند. خانم نبیحسینی در این طیف سنی قرار دارند و قطعا فرصت بیشتری به نسبت سرایندگان ردههای سنی بالاتر دارند تا به جاهای مختلف سرک بکشند و از دل آنها، مطابق با ذهن و ذائقهی خود، کشفهایی داشته باشند.
غزلی که اینک برای نقد و بررسی فرستادهاند، ردیف و عنوان 《 آبی》 را دارد. سعی کردم فراتر از شکست و موفقیت این شعر، از خودم بپرسم که آیا سرودن این شعر برای ایشان لازم بوده است یا خیر؟ یعنی فرض میگیریم که درنهایت این شعر، به اهداف مد نظر شعر نزدیک نشده است و صرفا یک تجربه بوده است، با اینحال آیا باز سرودن آن لازم بوده است؟ پاسخ این است: بله، لازم است! گاهی ما نیاز داریم از یک جزء شروع کنیم و سک جهان بسازیم و شروع کنیم به گسترش آن. چنین شعری از نظر من شعرتر است نسبت به شعری که یک کلیت برای آن تعیین میشود و سپس در آن کل، به جزئیاتی پرداخته میشود. مثلا ما اگر بنشینیم و بگوییم یک شعر عاشقانه بنویسیم، کارمان بیشتر شبیه اغلب کارهای عاشقانهای خواهد بود که خواندهایم و شنیدهایم. بهطور مثال ما در عشق از قبل با مفاهیمی از قبیل وفا و دلشکستن و وصال و عکس آنها آشنا هستیم، و اگر تصمیم بگیریم یک شعر عاشقانه بنویسیم، سریع به همین مفاهیم گریز میزنیم. اما اگر ما یک لحظه بگوییم میخواهیم از یک رنگ جزئی مثل آبی شروع کنیم به نوشتن، از یک جزء شروع کردهایم و نمیدانیم در مسیرمان به کجا خواهیم رسید. حین نوشتن، با پدیدهها و شگفتیهایی مواجه میشویم که کسی تا حالا به آنها گریزی نزده است، یا اصلا کسی تا حالا این مسیر را نرفته است. در اینصورت، کار ما تکرار کار و حرف دیگران نخواهد بود و حاصل زیست شاعرانهی خودمان خواهد بود.
من مطمئنم که کمکم خانم نبیحسینی با گریز زدن به این جزییات، زبان خودش را برای گفتن چیزهایی که میبیند، خواهد یافت و به آن خواهد رسید. زبان خاص هرکسی، مهارت بیان چیزهاییست که طی این مسیر میبیند. این مهارت، با تکرار زیاد طی این مسیرها حتما به دست خواهد آمد. پس اگر نقدی به این غزل وارد میکنم و اشکالات آن را میگویم، بدین معنی نیست که خانم نبیحسینی برای دفعات بعد بترسند و از این تجربه کردن دست بردارند، بلکه میخواهم دفعات بعد، با علم به این نکات، و با شجاعت بیشتری، دست به چنین تجربهای بزنند.
در این غزل، یک چیزهایی داریم که واقعا رنگشان آبی است و یک چیزهایی هم با خلاقیت شاعر باید رنگ آبی بگیرند. مثلا آسمان و دریا هر دو رنگ آبی دارند و در این مواقع شاعر باید دنبال یک دلیل غیر طبیعی و سوای چیزهایی که میدانیم برای ابی بودن رنگ آنها بگردد. این کار، آشناییزدایی است. خب حالا ببینیم که سراینده، چه دلایلی برای آبی بودن آنها ارائه کرده است؟ در بیت دوم نگاه چشمهای آبی تو به دریا، ایدهی خوبی است. اما آیا در اجرا موفق شده این کار را کند و این حرف را به شکل شاعرانهای بگوید؟
ایشان میگویند:
در میان چشمهایت موج میگیرد پناه
آسمان مثل نگاهت سوی دریا آبی است
در مصرع دوم این اتفاق رخ داده است و حرف مد نظر سراینده گفته شده است. حتی با تشبیه کردن چشم تو به آسمان، وسعت این کار را افزایش داده است. یعنی دو آبی در برابر هم قرار گرفتهاند، که آبی دریا متاثر از آبی آسمان است. حالا این آبی آسمان، چشمهای آبی تو است. انگار که سه آینه برابر هم قرار بگیرند.
ولی مصرع اول پناه گرفتن موج در چشمهایت، عملا نقشی در این پازل ایفا نمیکند و چیزی به این تصویر اضافه نمیکند و حتی مقدمهای برای آن محسوب نمیشود.
حالا یک مثال از حسین منزوی میزنم برای همین رنگ آبی چشم، که خانم حسینی ببیند که چطور میشود از این ویژگی، شعر در آورد و تصویر ساخت؟!
دو چشم داشت، دو سبز_آبی بلاتکلیف
که بر دوراهی دریا_چمن مردد بود
ببینید که تردید را و وسعت آبی و سبز چشم معشوق را چگونه با دریا و چمن و دوراهی و بلاتکلیفی نشان میدهد! این مثال را آوردم تا در ذهن خانم حسینی جرقه بزند و مشاعرشان را تهییج کند.
یک جای دیگر خانم حسینی میگویند:
التماس موج در آغوش ساحل ماندن است
رنگ نجوا، رنگ امواج تمنا، ابی است
چند نکته در این بیت وجود دارد: نخست اینکه یک بار به دریا اشاره کردهایم برای آبی بودن، و اشارهی دوباره به آن، تنوع پرداختها را بهشدت پایین میآورد و بهعبارتی تکرار حرف بیتهای قبلی میشود. بعد اینکه آن التماس و نجوا و تمنا، چگونه رنگ آبی دارد؟ یعنی این آبی بودن چا تاثیر و خاصیتی در نجوا و تمنا دارد و چه ویژگیای به ان میبخشد؟ حالا فرض کنیم رنگ نجوا و تمنا سبز باشد، این رنگ چه تاثیری در آن دارد؟
در میان روز از پشت قفس ها آسمان
با طلوع ماه آزادیِ رویا ابی است
در این بیت، باز آنچه آبی است، آسمان است که در بیتهای قبلی به آن اشاره شده است. خانم حسینی باید توجه کنند که تا میتوانند، تنوع پرداختی ایجاد کنند تا بیتها شبیه هم نباشند.
ضمن اینکه ماه آزادی رویا، هم تتابع اضافات محسوب میشود و انگار سراینده به زور تلاش کرده این مفاهیم را کنار هم بگنجاند، یعنی خروجی طبیعی و راحتی هم بهنظر نمیاید و تصنع در آن بیشتر به چشم میآید.
جای دیگری که سراینده از رنگ طبیعی برای تصویرسازی استفاده میکند، این بیت است:
هر طرف انگار روییده گل نیلوفری
در نگاه من سراسر رنگ دنیا آبی است
اینجا گل نیلوفر، حاوی ان رنگ آبی است، ولی باز آن رنگ ابی گل نیلوفر را به 《 نگاه》 و چشم ارجاع میدهد. البته تا حدودی قابل قبول است، چون در بیت قبلی گفته است که آن چشم، رنگ دریا را آبی کرده است و حالا میگوید رنگ همهی دنیا آبی است، اما نوع ساخت و پرداخت بیت و نوع ارجاع به چشم و نگاه، تکرار دارد.
در دو بیت نیز، رنگ آبی را به پدیدههایی نسبت داده است.
رنگ پرواز پرستو های شیدا ابی است
پرزدن سمت بهار و آرزوها آبی است...
می رسد از قاصدک های رها بر دوش باد
این خبر بر گوش مجنون ها که لیلا آبی است
ما باید ببینیم که در منطق متنی، رنگ پرواز پرستوها چگونه آبی است؟ و رنگ پر زدن چگونه به آبی گراییده است؟
بیت بعدی نیز با اینکه عبارت زیبایی مثل 《 قاصدکهای رها بر دوش باد》 را دارد، اما نتوانسته است برای آبی بودن لیلا، دلیل منطقیای برای مجنونها بیاورد.
شاعر اینجا میتوانست از رنگ آبی به عنوان یک رنگ به معنای وصل و کامیابی و هر ویژگی دیگری استفاده کند، آنگاه این نوید را بدهد.
البته میدانم که این آبی بودن، دست و بال سراینده را بسته بوده و چون ایشان تجربه و مهارت کافی نداشته، نتوانسته از بنبستهای آبی، به راحتی خارج شود، اما میدانم که تجربهی ذهنی خوبی برای ایشان بوده و به ورزیدگی ذهنی ایشان کمک میکند.
برای ایشان روزهای روشن را آرزو میکنم و میبینم، و منتظرم باز هم شعرهایشان را در پایگاه بخوانم.