آشفتگی‌ها و نارسایی‌ها




عنوان مجموعه اشعار : تنها
شاعر : آرمان ضیایی


عنوان شعر اول : اندوه
هوا سرد است، دارم بعد او یک روز تکراری
چه باید کرد با انبوهی از اندوه اجباری

هوا سردست دارد آسمان یکریز میبارد
و من این را نمیدانم، هنوزم دوستم داری؟

دلم را میبری هر وقت صحبت میکنی با من
نشستم گوشه ای تنها، هنوزم پشت دیواری؟

تو زیبایی و من دیوانه ام، یک روز میبینی
که زیبایی دگر جایی ندارد، کم خریداری

دلم پر میزند گاهی برای "زودتر برگرد"
دلم پر میزند گاهی برای وقت بیماری...

تو رفتی بعد ازاین توی سرم یک ریز میچرخد
تو رفتی من نمیبینم تورا، یک روز تکراری...



عنوان شعر دوم : تنها

قطره قطره شبیه مردابم
رو به رویم سپاه تنهایی
میرسم باز آخر قصه
تو هنوزم کنارم اینجایی

ما دوتا کاملا جدا بودیم
از همه مردمان آبادی
شعر خواندیم و کودتا کردیم
توی میدان خوب آزادی...

شعر خواندیم و حالمان بد شد
شعر خواندیم و حالمان بدتر
یک طرف هم سپاه ترسو ها
یک طرف صدای یک دختر

ما دوتا راهمان عوض میشد
قلب من را به آسمان دادی
حال من را کسی نمیفهمد
زندگی را تو یاد من دادی

گفته بودی که حالمان خوب است
گفته بودی که آخرش این است
گفته و بودی و گفته بودم من
یک نفر تا همیشه غمگین است

یک نفر تا همیشه آزادست
ایستاده میان یک رویا
ایستاده، هنوز میگرید
ایستاده هنوز هم تنها...

من رسیدم به آخر قصه
گاه گاهی اگر پریشانم
من به دیدن تو آمده ام
هرچه دارم، دوباره میخوانم...


عنوان شعر سوم : عینک ها

نمیبینم تو را باید بدانی پشت عینک ها
جهان چیزی ندارد جز همین سیگار و فندک ها

نمیبینم تورا از دیگران اما خبر دارم
چه میپوشی، کجا هستی، کجا رفتی و تک تک ها

دلم پرواز میخواهد، رها در باد هم باشم
دلم پر میزند گاهی برای باد بادک ها

دلم پر میزند گاهی برای کودکی هایم
برای وقت عیدی یا نشستن پای قلک ها

جهان بازیچه ی خوبیست یک تصویر تکراری
تو رفتی من نمیبینم تورا از پشت عینک ها...
نقد این شعر از : روح‌الله احمدی
سلام بر دوست گرامی. چه خوب که بعد از بازگشت به پایگاه نقد شعر، حضور مستمری دارید و آثارتان را برای نقد می‌فرستید. امیدوارم بعد از هر نقد فرصت مناسبی به خودتان بدهید تا موارد ذکر شده را خوب بررسی کنید و سعی کنید آن‌ها را در آثار بعدی بهبود ببخشید. باید برای برقراری تناسب میان کمیت و کیفیت آثارتان تلاش کنید. و باز هم امیدوارم که فقط به نقدها اکتفا نکنید و خودتان هم مطالعۀ بیشتر و دقیق‌تری داشته باشید.
هرچقدر هم که شاعر از تصاویر و تعابیر جدید بهره ببرد و سعی کند خیال‌انگیز بنویسد، نباید منطق ساده و ظاهری جمله‌ها و مفهوم اولیۀ آن‌ها را رها کند. خوب است که شاعر بتواند مضمون چندلایه‌ای ارائه کند و مخاطب را به کشف برساند اما جمله‌ها در اولین لایه که همان معنی ظاهری کلمات است، باید معنی درستی داشته باشند. ببینیم شعر با چه بیتی شروع شده است:
هوا سرد است، دارم بعد او یک روز تکراری
چه باید کرد با انبوهی از اندوه اجباری
آیا سرد بودن هوا ارتباط محکمی با تکراری بودن روز دارد؟ مثلاً اگر به جای «هوا سرد است»، از «هوا گرم است»، «زمین گرد است»، «جهان گیج است» یا هر چیز دیگری استفاده می‌کردیم، تغییر خاصی می‌کرد؟ متأسفانه مصرع دوم هم در این زمینه کمک خاصی نکرده و بیشتر با بازی کلامی خودش را مشغول کرده است. در بیت دوم باز هم هوا سرد است و این بار باران هم می‌بارد؛ اما مصرع بعدی دوباره آن را رها کرده است و ارتباط خوبی بین دو مصرع برقرار نیست. مخاطب هم از بیت دوم عوض می‌شود. اگر «او»ی مصرع اول، «تو» بود، این دوگانگی به‌وجود نمی‌آمد. ضمناً «هنوزم» که شکل محاورۀ «هنوز هم» است، در شعری که زبان آن محاوره نیست، جا ندارد. «هنوزم» هم در بیت دوم و هم در بیت سوم دیده می‌شود که دلیل آمدنش می‌تواند سهل‌انگاری شاعر باشد. مصرع‌های بیت سوم تلاش کرده‌اند که ارتباط بهتری با هم برقرار کنند اما باز هم جای کار دارند. مثلاً اگر در مضمون به جای «حرف زدن»، به «شنیدن حرف‌ها» اشاره می‌شد، ارتباط قوی‌تری با پشت دیوار بودن برقرار می‌کرد.
تو زیبایی و من دیوانه‌ام، یک روز می‌بینی
که زیبایی دگر جایی ندارد، کم خریداری
دیوانه بودن در این بیت چه کار می‌کند؟ واژه‌ها، عبارت‌ها یا تعابیری از این دست که یک‌دفعه می‌آیند و می‌روند، فقط نوشته را آشفته‌تر می‌کند. «کم خریداری» هم که به اجبار قافیه خودش را جا داده است! قافیۀ بیت بعدی هم همین حالت را دارد و بیت را به‌زور کامل کرده است. ضمناً تا اینجای نوشته معشوق رفته بود اما مصرع «دلم پر می‌زند گاهی برای زودتر برگرد» طوری نوشته شده است که انگار عاشق رفته است و منتظر است معشوق به او بگوید: زودتر برگرد! آشفتگی‌ها و نارسایی‌ها در بیت پایانی هم دیده می‌شوند؛ جایی که معلوم نیست چه چیزی توی سر راوی شعر می‌چرخد!
تصویرسازی‌های ذهنی در شعر خوب است و می‌تواند حس تازگی به نوشته ببخشد اما باید مصداق‌های عینی هم داشته باشند و به باقی اجزای شعر متصل شوند. «قطره قطره شبیه مردابم»، «قلب من را به آسمان دادی» تصاویری هستند که نه مقدمه‌ای داشتند و از پیش تعریف شدند، نه با مضامین مصرع‌های دیگر از آن‌ها حمایت شد. «هنوزم» در این نوشته هم دیده می‌شود. در این نوشته جمله‌بندی‌های ضعیف‌تری می‌بینیم. در مصرع «یک طرف صدای یک دختر» احتمالاً یک «هم» جا انداخته‌اید تا هم وزن درست شود، هم ظاهری شبیه به مصرع قبلی پیدا کند. البته که این «هم»ها اضافی هستند و برای سلامت جمله باید «یک طرف سپاه ترسوها» نوشته می‌شد؛ که آن‌وقت وزن مختل بود! این نوشته هم پریشانی‌ها و نارسایی‌های معنایی زیادی دارد و در کل از نوشتۀ اول ضعیف‌تر است.
اثر سوم کاملاً قافیه‌محور نوشته شده است! یعنی اول چندتا قافیه انتخاب شده است، به‌سختی هم انتخاب شده است! بعد بیت‌ها بر اساس آن قافیه‌ها نوشته شده‌اند. به همین دلیل به‌زور مضمون‌سازی شده، بعضی بیت‌ها معنی خاصی ندارند و اگر کلی‌تر ببینیم، بیت‌ها یا ارتباطی با هم ندارند یا ارتباط ضعیفی بین آن‌ها برقرار است.
یعنی چه که پشت عینک‌ها جهان چیزی ندارد جز سیگار و فندک؟ خاطرۀ دوران کودکی و عیدی و قلک یک‌دفعه از کجا پیدا شد و چه ارتباطی به بقیۀ نوشته دارد؟ این سوال‌ها و سوال‌های زیاد دیگری که به وجود می‌آیند، نتیجۀ همان نارسایی‌های معنایی است. امیدوارم بتوانید در نوشته‌های جدیدتان این مشکل را برطرف کنید و برای جمله‌بندی‌های سالم‌تر و انتقال مفهوم رساتر، بیشتر تلاش کنید. موفق باشید.

منتقد : روح‌الله احمدی

روح‌الله احمدی که گاهی به اسم «بلبل» طنز می‌نویسد. متولد ۱۳۶۸ تهران شاعر، نویسنده، طنزپرداز و مجری نوازنده و مدرس هارمونیکا (سازدهنی) کوهنورد و طبیعت‌گرد - نویسنده و طنزپرداز مطبوعات و نشریات مختلف از جمله: رشد جوان و نوجوان، ماهنامه سپیده ...



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.