تقصیرِ آنهایی‌ست که به شما نگفته‌اند هنر را «اجرا» می‌سازد




عنوان مجموعه اشعار : .
شاعر : زینب زمانی زاده


عنوان شعر اول : سرزمین من
قبل از صبح
ساعت
ادامه
صدای مایع اشک
و سپس سکوت
که ادامه ی تنهایی ست
ادامه ی من...

+++
سرزمینی ست سرد
که در ان، مرگ
آفتاب را چیده از ذهن کودکان
و در آن مرگ زنی ست
که بسترش را شریک شده با پدرم
سرزمینی ست سرد
با مردان گونه گون
که فریاد را از دهان خود کشیده اند
و سرودی نمی دانند
و نیاموخته اند سرودی
که آن را
بدوزند به بیداری خود
و با پارچه های رنگی
زیبایی اش را پیراهن کنند
بر تن معشوقه شان.
سرودی نمی دانند؛
و گنجشک لال، گنجشک مرده است

+++
شب یادش رفته خودش را خاموش کند
در تمام خانه ها
خیابان ها
سرزمینی ست که چهره اش
ستاره ندارد
سرزمینی که در آن
خواب گور می بینم
خواب کودکانی
که پشت درخت های گردو
سنگ می زنند به ما
من اینجا
صدای چاق مرگ را می شنوم
که با چهار پای سرخ
ایستاده بر گیاه تولد
ایستاده بر گلوی زنانی
که آبستن فردایند
می خواهم فرار کنم
با دست
پا
پا
پا
پا
پا
پا
..
و چند پا؛
وقتی تمام جاده خوابی تاریک ست؟
گیاه حرکت پژمرده
زن ها و ستاره ها
جا مانده اند از قطار صبح
و اینجا
تاریکی، پیراهن ماست
و در او پوست های جوان
احتضار صبح را انتظار می کشند
گیاه حرکت
آرزویی ست که در دشت های دور می روید؛
درخت های اینجا
سواد راه رفتن ندارند!
سرزمینی ست سرخ
بی پرنده
با مرد های فصلی کال
و زنانی که برگ نمی دهد شرمگاه‌شان!
خواب نور می بینم
با دست
دست
دست
و چند دست؛
شب را از گوشه ی لباسم می کنم؛
حواسم نیست
تاریکی مادر کلاغ هاست
+++
قبل از صبح
ساعت
سکوت
ادامه
و سپس ادامه...







عنوان شعر دوم : کوتاه
به من عشق تعارف نکن
مرداب ها، نیلوفر را زشت می کنند...
نقد این شعر از : یزدان سلحشور
خانم زینب زمانی‌زاده سلام.
این هفتمین مرسوله‌ی ارسالی شما برای پایگاه نقد شعر است که نشان‌دهنده‌ی استعداد شما در حوزه‌ی شعر است اما هر دوی ما بهتر می‌دانیم که با استعدادِ صرف –حتی در حد نبوغ- هیچ کس شاعر و نویسنده‌ی موفقی نخواهد شد. خبر خوب این است که شما با حدود یک سال حضور در عرصه‌ی شعر و 24 سال سن، فرصت زیادی دارید که اوضاع را روبراه کنید و خبر بد را هم خودتان در بخش پیام برای منتقد به شکل آشکار و پنهان نوشته‌اید؛ اما شکل پنهانِ این همه حس و جوش و خروش این است که شما، هم شعر کم خوانده‌اید هم شعرِ خوب کم خوانده‌اید هم به «عنوان شاعر» شعر کم خوانده‌اید. فرق‌اش چیست میان به عنوان شاعر و غیرِ شاعر خواندن؟ غیرِ شاعر، شعر را می‌خواند که صرفاً از آن لذت ببرد شاعر باید شعر را بخواند که از آن یاد بگیرد. چه چیز را؟ تخصص شعر را! شعر در مرحله‌ی نخست یک تخصص است فرقی هم نمی‌کند که شما بخواهید شعر کلاسیک بگویید [مبتنی بر وزن عروضی و تساوی وزنی میان مصراع‌ها و برخوردار از صنایع لفظی و معنوی] یا شعر نیمایی [مبتنی بر وزن عروضی و عدمِ تساوی وزنی میان مصراع‌ها و برخوردار از صنایع لفظی و معنوی] یا شعر آزاد [مبتنی بر وزن عروضی –اما شناور در چند «بحر» نزدیک به هم، از لحاظ آوایی- و عدمِ تساوی وزنی میان مصراع‌ها و برخوردار از صنایع لفظی و معنوی] یا شعر سپید [مبتنی بر وزن عروضی در هر مصراع که با «سکته‌های ملیح» متوالی به موسیقی عادی کلام پیوند می‌خورد و قابل «تقطیع» است و برخوردار از صنایع لفظی و معنوی (برای کسب اطلاعات بیشتر کتاب «موسیقی شعر» دکتر کدکنی خوانده شود)] یا شعر منثور [که صرفاً بر اساس موسیقی طبیعی کلام و با اتکایی بیش از دیگرقالب‌ها به صنایع لفظی و معنوی شکل می‌گیرد]. مشکلِ شاعرانِ جوان در چهار دهه‌ی اخیر این است که اگر هم شعر خوانده‌اند و شعرِ خوب هم خوانده‌اند از همین چند دهه خوانده‌اند؛ یعنی نه از گذشته‌ی پربار شعر مدرن درست خوانده‌اند [خواندن دوتا شعر از نیما و سه تا شعر از شاملو و گوش دادن فلان شعر سپهری با صدای زنده‌یاد شکیبایی و... این‌ها یعنی تورقِ بی‌حاصلِ کتابِ درسی، آن هم شبِ امتحان!] نه از شعر هزارساله. می‌دانید چرا در فاصله‌ی 1326 تا 1350، این قدر شاعرِ موفق داریم که مردم کوچه و بازار هم لااقل اسم 10 تاشان را می‌دانند؟ چون آن شاعران و آن نسل، که روی پای خودشان ایستادند و شعر مدرن را ساختند شعرِ پیش از آن را درست خوانده بودند. مصاحبه‌هاشان را دوباره بخوانید [منظورم این است که اگر قبلاً خوانده‌اید دوباره بخوانید، وگرنه که چندین باره بخوانید!] نامه‌هاشان را دوباره بخوانید [بخشی از نامه فروغ فرخزاد به شاعری جوان و گمنام و بااستعداد: «وزن را فراموش نکن، به توان هزار فراموش نکن، حرف مرا گوش بده. به خدا آرزویم این است که استعداد و حساسیت و ذوق تو در مسیری جریان پیدا کند که یک مسیر قابل اطمینان و قرص و محکم باشد. حرف‌های تو این ارزش را دارد که به یاد بماند. من معتقدم که تو هنوز فرم خودت را پیدا نکرده‌ای و این راهی که می‌روی راه درستی نیست. این چیزی که تو انتخاب کرده‌ای، اسمش آزادی نیست. یک نوع سهل بودن و راحتی است. عیناً مثل این است که آدمی بیاید تمام قوانین اخلاقی را زیر پا بگذارد و بگوید من از این حرف‌ها خسته‌ام و همین‌طور دیمی زندگی کند. درحالی که ویران کردن اگر حاصلش یک نوع ساختمان تازه نباشد، بالنفسه عمل قابل ستایشی نیست.» اسمِ آن جوان گمنام بااستعدادِ آن موقع در اوایل دهه چهل شمسی را می‌دانید؟ اسم‌اش احمدرضا احمدی‌ست که الان خودش شاعر صاحب‌نامی‌ست] نوشته بودید که کتاب‌های بهتری را معرفی کنم؛ حتماً! فعلاً با این سه کتاب شروع کنید: «شعر و شاعران» [مخصوصاً دو مقاله‌ی درخشان‌اش که در تحولات ادبی شعر مدرن تأثیری غافلگیرکننده و ویژه داشته‌اند: «از سرچشمه تا مصب» و «کی مرده، کی به جاست»] و «شعر نو از آغاز تا امروز» محمد حقوقی و «تاریخ تحلیلی شعر نو» شمس لنگرودی. [اولی و سومی به شکل پی دی اف در اینترنت در دسترس‌اند و هر سه کتاب، در کتابخانه‌های نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور موجودند.] همچنین توصیه می‌کنم سه کتاب از طاهره صفارزاده را بخوانید که از پیشروانِ شعرِ آوانگارد است و با همین سه کتاب، تأثیری شگفت بر روندِ ارتقای کیفی شعر منثور داشته: سد و بازوان [شعرهای این کتاب، در واقع گزیده‌ای از شعرهای «چتر سرخ» اوست که به انگلیسی منتشر شدند و از آثار تأثیرگذارِ «نسل بیت» در شعر انگلیسیِ قرن بیستم ا‌ست و به همت محمد حقوقی، ترجمه‌ی گزیده‌ی شعرهای «چتر سرخ»، بیان و اجرایی شعری به خود گرفته که در آثار بعدی صفارزاده، خودی نشان داده است این بیان و رویکرد و امضای شخصی‌اش در زبان فارسی]، طنین در دلتا، سفر پنجم. در ضمن از کلِ دو شعر، این بخش را پسندیدم که نشان از استعداد شاعر دارد:
زن‌ها و ستاره‌ها
جا مانده‌اند از قطار صبح
و اینجا
تاریکی، پیراهن ماست
شعر یا هر هنر دیگری دو وجه دارد: «ایده» و «اجرا». اینکه فضای شعری ما پر شده با صرفاً «ایده» تقصیر نسل شما نیست، تقصیرِ آنهایی‌ست که به شما نگفته‌اند هنر را «اجرا» می‌سازد. منتظر شعرهای «اجرا»شده‌ی شما هستیم. پیروز باشید.

منتقد : یزدان سلحشور

یزدان سلحشور متولد 13 آذر 47 در رشت. شاعر، نویسنده، منتقد[ادبی-سینمایی]،مدرس، ویراستار،روزنامه‌نگار داور دو دوره جایزه جلال آل‌احمد و دو دوره جشنواره شعر فجر و جوایز ادبی دیگر از جمله جایزه نیاوران



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.