لوازم ابتدای راه




عنوان مجموعه اشعار : متنی در انتظار صدا شدن
شاعر : محمد سجاد کاشانی


عنوان شعر اول : باران
درین هوای سرد و یخبندان...
دمادمی که سرد پاییزیست...
صدا کنی اگر دمی تو باران را...
بدون فوت وقت می آید...

ز لابه لای کوچه های خشکیده...
کنار برگ های پوسیده...
نفس اگر کشد همی باران...
بدون فوت وقت می آید...

بنام آسمان در دستت...
بنام چشم ابری مستت...
هوس کند اگر بوسه ای خاکی...
بدون فوت وقت می آید...

بدون فوت وقت می آید...
به رقص عشق و شاد و پا کوبان...
به شخصه میگوید این جهان بر تو...
که نام باران چقدر می آید...

عنوان شعر دوم : خودکشی
شب یکی داشت بسوی تراس، آهسته بی خبر قدم میزد
انگار یکی با تمام هنرش مرگ یک نفر را قلم میزد

حلقه طناب به اندازه گلو گیسوانت برایش الگو شد
یک نفر با نفس کشیدن خود، هی بسوی تراس همسو شد

خانه را بوی ترس بر می‌داشت، تا بسوی سلاح دست میرفت
بوی سم جای عطر سیگار، زندگی سمت هرچه هست میرفت

نیمه شب، ارتفاع را کسی، ناگهان میگرفت در آغوش
یک نفر قبل افتادن خود، نور خود را میکند خاموش

آخرین عکس از آلبوم حیات، عکس لبخند بی مهابا بود
لخت و بی واسطه به روی کسی، مثل خنجری ناشکیبا بود

شاید اصلا نداشت نامی فاقد هویت و معنا
فکر قبر بی ملاقاتی، در سرش فکر قتل محیا

آخرین نقش مانده از هنرش، خودکشی رو به موج دریا بود
خودمانیم تلخیش به کنار، صحنه خودکشی چه زیبا بود

عنوان شعر سوم : افشا شدن
همانجایی که راز افشا شدن را یاد میگیرد
همینجا یک من از تو ماشدن را یاد میگیرد

چنان سنگی که از دریا به چشمه باز میگردد
تن مفقود من پیدا شدن را یاد میگیرد

ندارد از تولد اعتماد حتی به چشمانش
چگونه کودکی آقا شدن را یاد می‌گیرد

به او گفتم سرانجامم تمام آنچه در دنیاست
که غم‌ از روی غم دریا شدن را یاد می‌گیرد

چه بیچاره جوانی کز خودش هم انتظاری نیست
که از من هضم این دنیا شدن را یاد می‌گیرد
نقد این شعر از : رحمت‌اله رسولی‌مقدم
اینک نوبت نقد و بررسی سه شعر از آقای محمد سجاد کاشانی است که کمتر از یک سال سابقه‌ی سرایش دارد و به تازگی به پایگاه نقد شعر پیوسته است و اولین دفعه‌ای‌ست که برای پایگاه نقد شعر، اثر ارسال می‌کند.
به ایشان خوشامد می‌گویم و با توجه به سن و سابقه و تجربه‌ی کم ایشان، نکاتی را به ایشان گوشزد می‌کنم.

• با وجود تمام کم و کاستی‌ها و اشکالاتی که در این سه فرسته وجود دارد، و طبیعی‌ست که با توجه به سن و سابقه‌ی بسیار کم سراینده، این نقایص وجود داشته باشند، آقای کاشانی استعداد و ذوق خیلی خوبی دارد. با توجه به همین سه اثر به خصوص اثر سوم، به نظر می‌آید که اگر ایشان به نکاتی که خواهم گفت، توجه کنند و سعی کنند به تدریج، نقاط ضعف مورد نظر را پوشش دهند و نقاط قوت خود را تقویت کنند، در آینده، بخ سمت روشنی قدم خواهند برداشت و سروده‌های موفقی خواهند داشت.
• نکته‌ی اول و مقدماتی و مهم برای شعر موزون در هر قالب کلاسیکی، وزن است. یعنی اگر ما هزار شعر داشته باشیم و قرار باشد در یک رقابت ادبی، مورد بررسی قرار بگیرد، اگر حتی یک عدد لغزش وزنی وجود داشته باشد، شعر ما از دور رقابت کنار خواهد رفت‌. این را گفتم تا از میزان اهمیت وزن در شعر حرف زده باشم. در شعر نخست، وزن اصلی شعر 《 مفاعلن مفاعلن مفعول》است ولی در مصرع 《 صدا کنی اگر دمی تو باران را...》دو هجای اضافی وجود دارد. در مصرع 《 ز لابه لای کوچه‌های خشکیده...》نیز دو هجای اضافه بر وزن وجود دارد. مصرع 《 هوس کند اگر بوسه ای خاکی...》، هم هجای اضافی دارد و هم از وزن خارج است. دو مصرع 《 به شخصه میگوید این جهان بر تو...》و 《 که نام باران چقدر می آید...》نیز از وزن خارج هستند.
در شعر دوم اساسا وزن جز در یکی دو مصرع، رعایت نشده است و چیزی به نام وزن معین در آن وجود ندارد. در شعر سوم اما خوشبختانه وزن کاملا رعایت شده است به جز در مصرع 《 ندارد از تولد اعتماد حتی به چشمانش》 که ح در حتی باید با د در اعتماد ادغام شود تا وزن درست باشد، اما خب حل شدن ح در د، ح را از تلفظ خارج می‌کند و ما مجوز چنین ادغامی را در شعر فارسی نداریم.
پس بسیار اهمیت دارد که دوست عزیز ما مطالب مربوط به وزن که خیلی هم ساده هستند و می‌شود یک‌روزه آن‌ها را فرا گرفت، رعایت کنند، تا با تسلط بر وزن، به محتوا هم مسلط شوند و شعرشان آسیب نبیند.
• نکته‌ی دوم، ریخت و قالب و ساختار مشخص در شعر موزون است. مثلا ما اگر بخواهیم غزل بنویسیم، خب باید مصرع اول و مصرع‌های زوج، هم‌قافیه باشند. اگر بخواهیم چهارپاره بنویسیم، باید مصرع‌‌های زوج هر بند، با هم هم‌قافیه باشند و همسن‌طور الی آخر. این در حالی‌ست که در شعر نخست، هیچ قالب مشخصی وجود ندارد و قافیه و جای قافیه و ردیف در آن شعر، مشخص نیست. البته این موضوع در شعر دوم که مثنوی است و در شعر سوم که غزل است، به درستی رعایت شده است. این دو نکته‌ی نخستین، از مقدمات شعر هستند و آموختنشان مساله‌ای مقدماتی‌ست.
• نکته‌ی بعدی رعایت املای درست کلمات است. شاعر فقط سازنده‌ی مضمون نیست، بلکه باید عرق و ارادت خاصی به کلمه داشته باشد، و نه فقط املای صحیح، بلکه رسم‌الخط صحیح ادبیات فارسی، برایش به اندازه‌ی خود شعر، اهمیت داشته باشد. مثلا کلمه‌ی بی‌محابا را نباید 《 بی‌مهابا》 بنویسیم.

• نکته‌ی بعدی مربوط به زبان است. شاعر امروز، باید فرزند زمانه‌ی خویش باشد. ما در شعر می‌توانیم از هر کلمه‌ای استفاده کنیم، اما در مجموع خروجی زبانی ما باید یک زبان امروزین و به روز باشد. گذشتگان، زبان زمان خودشان را زیسته‌اند. ما هم اگر بخواهیم زنده باشیم، حداقلش این است که زبان زمان خودمان را دریابیم. مثلا در مصرع 《 نفس اگر همی کشد باران》، این همی الان منسوخ است و ما اگر بخواهیم استفاده کنیم، فقط باید بستر حضورش را فراهم کنیم. مخاطب در این لحظه بلافاصله فکر می‌کند که سراینده برای پر کردن وزن، از این کلمه استفاده کرده است.

اینک شعر سوم را به جهت نکات مثبتی که دارد با هم بیت به بیت بررسی می‌کنیم.

همانجایی که راز افشا شدن را یاد میگیرد
همینجا یک من از تو ماشدن را یاد میگیرد
• نوع قافیه و ردیف، پویا و زیباست و امکان خلق موقعیت‌ها و تصاویر زیبا را می‌دهد. خب حالا وقتی سراینده ابتدا می‌گوید 《 همانجا》، چرا بدون مقدمه انجا را به اینجا تغییر می‌دهد و در مصرع دکم می‌گوید《 همینجا》؟ این‌ها ظرافت‌های شعر هستند و زمان و مکان رخدادها باید به درستی رعایت شوند و از منطق شعر بیرون نزنند. بالاخره آنجا این اتفاق رخ  می‌دهد یا اینجا؟ دیگر اینکه ارتباط در محور عمودی شعر و بیت خیلی اهمیت دارد. باید ببینیم در منطق سراینده، افشا شدن راز، با ما شدن من و تو، چه ارتباطی دارد. یعنی اگر راز افشا شدن را یاد بگیرد، چگونه منجر به ما شدن می‌شود؟ به همین خاطر باید عزیز ما دقت کند که اتفاقات شعر، با هم ارتباط منطقی داشته باشند. البته هر دو مصرع به تنهایی و جدا از هم، مضمون خوبی دارند، ولی به هم وصل نمی‌شوند و به روایت شعر، لطمه وارد می‌کنند.

چنان سنگی که از دریا به چشمه باز میگردد
تن مفقود من پیدا شدن را یاد میگیرد

• در این بیت نیز، دو رخداد زیبا که یکی خلاف معمول است و دیگری خوشایند است، رخ می‌دهد، ولی یک سوال اینجا مطرح می‌شود: اینکه سنگ چگونه از دریا به چشمه باز می‌گردد؟ آیا این امکان اگر در واقعیت وجود ندارد، در منطق شعری، شرایط رخ دادن آن‌را فراهم کرده‌ایم؟ اگر این اتفاق به شکل منطقی رخ می‌داد، آنگاه تصویر زیبایی خلق می‌شد در ترکیب با مصرع دوم؛ چون پیدا شدن تن مفقود، ‌آن هم در چشمه، مفنای زیبای یافتن اصل و هویت را می‌دهد.

ندارد از تولد اعتماد حتی به چشمانش
چگونه کودکی آقا شدن را یاد می‌گیرد
• در این بیت، مصرع اول گنگ است و باز نمی‌تواند منجر به مصرع دوم شود‌. کودک به چشمان چه کسی اعتماد ندارد؟ خودش یا دیگری؟ آن بی‌اعتمادی، چگونه به آقا شدن یا نشدن ربط پیدا می‌کند؟ پس تا اینجای کار، مهم‌ترین مشکل ساختاری، مشکل ارتباطاتی‌ست که باید شکل بگیرد ولی به دلیل تجربه‌ی کم سراینده، این ارتباطات برقرار نشده است.

به او گفتم سرانجامم تمام آنچه در دنیاست
که غم‌ از روی غم دریا شدن را یاد می‌گیرد

• در این بیت یک تصویر خوب، مد نظر سراینده بوده است، ولی ان‌چه در ذهن ایشان بوده، به‌درستی پیاده نشده است و ضعف تالیف دارد. سراینده می‌خواسته بگوید: قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود، ولی به این جمله توجه کنید: سرانجامم تمام آن‌چه در دنیاست. این جمله یعنی چه؟ در بهترین حالت برای اصلاح این جمله و وضوح مفهوم آن باید بگوییم: ( جمع) تمام آنچه در دنیاست، سرانجام من ( است). پس این جمله در شعر، حداقل دو کلمه کم دارد برای سالم بودن جمله‌. در مصرع دوم، که غم از روی غم، چگونه دریا شدن را یاد می‌گیرد؟ خب متوجهم که سراینده می‌خواست بگوید که غم روی غم قرار گرفتن، منجر به دریای غم می‌شود. پس بهتر بود مصرع را این‌طور می‌نوشت تا به انچه که در ذهن دارد، نزدیک‌تر باشد: که از غم روی غم دریا شدن را یاد می‌گیرد. همین نکات ریز، تفاوت شعر متوسط با شعر خوب است.

چه بیچاره جوانی کز خودش هم انتظاری نیست
که از من هضم این دنیا شدن را یاد می‌گیرد

• در این بیت، باز چیزی که متوجه می‌شوم ایم است که آنچه در ذهن سراینده بوده، به.ددستی به تصویر کشیده نشده است. جوانی که از اون انتظاری نیست، چرا باید هضم دنیا شود؟ اصلا هضم دنیا شدن یعنی چه؟ آیا منظور سراینده، آداپته و منطبق شدن با شرایط دنیاست؟ اگر منظور این است، پس به‌‌درستی این تصویر، اجرا نشده است.

باز هم می‌گویم که این اشکالات برای کسی که تازه شروع به سرودن کرده، طبیعی‌ست. حتما با رعایت این نکات، استعداد دوست تازه‌ی ما بیشتر رخ نشان خواهد داد و حتما با مطالعه و تمرین زیاد، مهارت اجرای ذهنیاتش روی کاغذ بیشتر می‌شود. پس منتظرم که باز از ایشان در پایگاه شعر بخوانم و شاهد پیشرفت تدریجی این عزیز خوش‌آتیه باشم.

منتقد : رحمت‌اله رسولی‌مقدم

فرزند کوهستان؛ متولد خرداد 1369



دیدگاه ها - ۲
محمد سجاد کاشانی » یکشنبه 11 اردیبهشت 1401
ضمن عرض احترام و سلام بسیار ممنونم از اینکه وقت گران‌بهاتون رو به چرک نویس بنده اختصاص دادین، امیدوارم در آینده پاسخی برای این محبت داشته باشم
رحمت‌اله رسولی‌مقدم » دوشنبه 12 اردیبهشت 1401
منتقد شعر
درود و مهر موفق باشید

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.