توصیه می‌کنم به مطالعه‌ی بیشتر




عنوان مجموعه اشعار : اشعاری از خودمان
شاعر : نازی ...


عنوان شعر اول : خود
خود

از خود می سرایم
که خود را دارم
در تمام این راه
در این بود و نبود
به خواب رفته
خیال خام من
که پرواز کند
برای رسیدن
به آن قاف بلند
هرجا که باشد
دور شده
از یک من
و کجا مانده ؟
آن خیال
و از چه مانده ؟
این مرده سر زنده

عنوان شعر دوم : گم شده
گم شده

در این حجمه احساسات
گم شده ام
من کجا هستم
که جایی ندارم
هراس دارم
از ندانسته ها
از یک روال
از یک داشته
این چیست دیگر
که در پی ان
گم شده ام
در خودم
که خودم
برای خودم
چه هستم ؟

عنوان شعر سوم : زندگی
زندگی

دهلیزی بی انتهاست
این تاریکی
نامحدود است
این محدوده
فکر آینده کجاست ؟
بقچه پیچ مهمان تاقچه
شمس کجاست ؟
در انتهای راه
که در وقت شنا
غروب می کند
این همیشه روشن
و در طلوع بعدی
نامی نیست
از مهمانان
در جریان به سر می برد
این خیال انگیز ترسناک
و تو تنهای تنهای تنها ....
در پس این رود بی نام
در فکر چه به سر می بری؟!
که این گونه یادش را
در افکارت
گور به گور کرده ای
در این زندگی جاودانه
این انسان فانی
ندانسته از دلیل
در اخر این راه
جز یاد و خاطرش هیچ نمی ماند
نقد این شعر از : یزدان سلحشور
خانم معصومه نوری سلام.
این نخستین مرسوله‌ی شما برای پایگاه نقد شعر است و خیرمقدم عرض می‌کنم اما بعد... شعر نو در همه‌ی اشکالِ مرسوم‌اش در زبان فارسی [هم «شعر نیمایی» که برخوردار از وزن عروضی در یک «بحر» است و برخوردار از قافیه و صنایع لفظی و معنوی اما دارای تساوی وزنی میانِ مصراع‌ها نیست؛ هم «شعر آزاد» که برخوردار از وزن عروضی در چند «بحر» نزدیک به هم است و برخوردار از قافیه و صنایع لفظی و معنوی اما همچنان دارای تساوی وزنی میانِ مصراع‌ها نیست؛ هم «شعر سپید» که برخوردار از وزن عروضی‌ست اما با «سکته‌های متوالی ملیح» به موسیقی عادی کلام پیوند می‌خورد و همچنین برخوردار است از قافیه و صنایع لفظی و معنوی (برای مطالعه‌ی بیشتر در این زمینه لطفاً مراجعه شود به کتاب «موسیقی شعر» دکتر شفیعی کدکنی)؛ هم «شعر منثور» که اغلب تنها از صنایع لفظی و معنوی بهره می‌برد و البته دارای «ریتم» است که حاصلِ «رقص آرام کلمات» در چارچوب موسیقی عادی کلام است] قواعدی دارد، رسم و رسومی دارد، تخصصی دارد که باید توسط شاعرانی که وارد این حوزه می‌شوند، آموخته و «اجرا» شود و پس از آموختن، در چارچوب تخصص و تجربه‌ی شخصی شاعر، وارد حوزه‌ی «نوآوری» و «خلاقیت» و «امضای شخصی هنری» شود. نکته‌ی مهم این است که مرحله‌ی «نوآوری» و «امضای شخصی هنری» بعد از آموختنِ تخصص است نه قبل از آن؛ امری که اغلب، نادیده گرفته می‌شود و شاعرانِ جوانِ بااستعداد را در روندِ تاریخیِ رو به پیشِ خود، دچار شکست می‌کند. بسیاری از شاعرانِ جوان، تصوری که از شعر و امضای هنری و موفقیت شاگردان نیما دارند، تصوری‌ست که ناظرانِ ایستادنِ فردی بر بام دارند در حالی که به نردبانی که آن فرد از آن استفاده کرده تا به بام برسند، توجهی ندارند! احمد شاملو در مقدمه‌ی کتاب «همچون کوچه‌ای بی‌انتها» به صراحت از این نردبان سخن گفته و اتکای شاعران جوان را به ترجمه‌های شعری و آرای نظری غرب را ناکافی دانسته؛ تازه، این مشکلِ تا دهه‌ی 1350 شمسی بوده، پس از این دهه به دلایلِ مختلف، اتصالِ شاعران جوان با تجربیاتِ نیما و نسلِ شاگردانِ او قطع شد و بعدها این قطعی اتصال، متأسفانه در نسلِ شاعرانِ جوانِ دهه‌ی 1390 تئوریزه هم شد که دیگر نیازی نمی‌دیدند حتی آثار پیش از این دهه را هم بخوانند، چه رسد به رجوع‌شان به آثار نیما و شاگردان‌اش یا رجوع به گنجینه‌ی شعر 1000 ساله‌ی ایران؛ توصیه‌ی من به شما در درجه‌ی نخست، خواندنِ سه کتاب است: «شعر نو از آغاز تا امروز» و «شعر و شاعران» [مخصوصاً دو مقاله‌اش با نام‌های «از سرچشمه تا مصب» و «کی مرده کی به‌جاست»] از محمد حقوقی و «تاریخ تحلیلی شعر نو» از شمس لنگرودی که دومی و سومی در اینترنت به شکل پی دی اف در دسترس‌اند و همه‌شان به شکل مکتوب بر کاغذ، در کتابخانه‌های نهاد عمومی کتابخانه‌های کشور. [محمد حُقوقی (۱۳۱۶ در اصفهان - ۸ تیر ۱۳۸۸ در اصفهان) شاعر و منتقد ادبی معاصر، از جمله نویسندگان گروه ادبی جنگ اصفهان بوده. عمده آثار حقوقی در نقد و معرفی شاعرانی نظیر نیما یوشیج، سهراب سپهری، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و فروغ فرخزاد ‌است. محمد حقوقی در سال ۱۳۳۷ وارد دانشسرای عالی شد و از استادانی چون جلال‌الدین همایی، محمد معین، پرویز ناتل خانلری، محمد مقدم و حسین عریضی آموخت. نخستین شعرهایش در سال ۳۸ و ۳۹ منتشر شدند و در همین سال‌هاست که با نادر نادپور، سیمین بهبهانی، سیاوش کسرایی، منوچهر آتشی و بهرام صادقی آشنا می‌شود. پس از فارغ‌التحصیلی به اصفهان بازمی‌گردد و مشغول به تدریس در دبیرستان می‌شود. حقوقی به همراه هوشنگ گلشیری، محمد کلباسی، فریدون مختاریان و جلیل دوستخواه اولین هیئت تحریریه جُنگ اصفهان را تشکیل می‌دهند و در تابستان ۱۳۴۴ نخستین شماره جنگ اصفهان منتشر می‌شود. با پیوستن احمد گلشیری، ابوالحسن نجفی و احمد میرعلایی به جنگ اصفهان حوزه فعالیت این گروه گسترش می‌یابد. حقوقی در ادامه فعالیت‌های ادبی، مقاله «کی مرده کی بجاست» را در سال ۱۳۴۵ و دو سال بعد مقاله دیگری با عنوان «از سرچشمه تا مصب» را می‌نویسد و به آسیب‌شناسی شعر معاصر ایران می‌پردازد.] اما چند نکته درباره‌ی متون ارسالی شما:
یک. متن دوم با عنوان «گم‌شده» با این سطرها شروع می‌شود:
در این حجمه احساسات
گم شده‌ام
من کجا هستم
که جایی ندارم
هراس دارم
احتمال می‌دهم که منظورتان کلمه‌ی «هجمه» باشد شاید هم منظورتان کلمه «حجمه» به معنای «بادریسه» بوده که غیر از معنای معمول خود [لغت‌نامه دهخدا/ بادریسه. [ س َ / س ِ ] (اِ) چوبی یا چرمی باشد که در گلوی دوک نصب کنند. (برهان ). آن مهره بود که زنان بر دوک زنندبوقت رشتن ، بتازی آنرا فَلَکه خوانند] اگر پیش از اسامیِ برخی از اعضای بدن بیاید، کنایه از «سرطان» است. کلمات چه در شعر و چه در نثر باید [در روگفتارِ متن] معنا یا معانی قطعی داشته باشند و این معنا یا معانی قطعی را زمانی کسب می‌کنند که در تعامل با باقیِ کلمات، مخاطب را به چنین نتیجه‌ای برسانند بنابراین من به عنوان یک مخاطب، لاجرم به این نتیجه می‌رسم که کلمه‌ی مورد نظر همان «هجمه» بوده چون اتصالِ معنایی یا تصویریِ دیگری با بحث سرطان، در متن موجود نیست.
دو. در متونِ شما، ما شاهدِ حضور صنایع لفظی و معنوی و ساخت تصویر یا رسیدن به توصیفِ دقیق برای خلق «صحنه» نیستیم و اغلب، اجتماعِ سطرها و جمله‌ها، ما را به سمت خیال‌انگیزی یا ریتم شعر نمی‌بَرد. خود نیز می‌توانید قضاوت کنید. چگونه؟ با گرفتنِ خصوصیتِ «پلکانی‌نویسیِ سطرها» و بدل کردن‌شان به «شکل نوشتاری نثر»: «از خود می‌سرایم که خود را دارم در تمام این راه در این بود و نبود به خواب رفته خیال خام من که پرواز کند برای رسیدن به آن قاف بلند هر جا که باشد دور شده از یک من و کجا مانده؟ آن خیال و از چه مانده؟ این مرده سر زنده» حسِ خودتان چیست؟
سه. در متون شما، اما برخوردم به اجتماع چند سطر، که نشانه‌ی ظهورِ استعداد است به رغم‌ِ کم‌خوانیِ صاحبِ متن و این نشان می‌دهد که اگر بخواهید، می‌توانید این مرحله را با خواندنِ بسیار و آموختنِ تخصص پشتِ سر بگذارید:
بقچه‌پیچ مهمان تاقچه
شمس کجاست؟
در انتهای راه
که در وقت شنا
غروب می‌کند
این همیشه روشن
و در طلوع بعدی
نامی نیست
منتظر آثار تازه‌تان هستیم. پیروز باشید.

منتقد : یزدان سلحشور

یزدان سلحشور متولد 13 آذر 47 در رشت. شاعر، نویسنده، منتقد[ادبی-سینمایی]،مدرس، ویراستار،روزنامه‌نگار داور دو دوره جایزه جلال آل‌احمد و دو دوره جشنواره شعر فجر و جوایز ادبی دیگر از جمله جایزه نیاوران



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.