عنوان مجموعه اشعار : باران - زن - صدای باد
شاعر : سارا خراباتی
عنوان شعر اول : باراندیدند چشم خیس را هر بار دورادور
لبخندهای ممتد دنیای ویرانی
مستلزم اینم شبی یک شعر بنویسم
وقتی تمام ماجرایم را نمیدانی
.
از خندهی تلخ غزل پیداست خواهد مُرد
کاغذ بدون دستهای کوچک سارا
گم میشود در لابهلای خندههایی سرخ
حتی انار توی دست او به آسانی
.
هر پنجره با من نشسته روبروی تو
پاییز حتما ایدهی احساس دلتنگی است
اشک است تنها راه حل بغض سرسختم
در پیچ و تاب پرده و احوال طوفانی
.
طرحی کشیدم از دل دیوانهی خود تا
پیدا کنم در جادهی خود ردّ پایت را
رنجت مسیر عشق را در من نشان دادهست
روشن شده در آن نقاطی از پریشانی
.
در انتخاب واژههای سرد محتاطم
وقتی که کولاک است در اطراف مضمونم
حالا که قصد خواندن شعر مرا داری
با خود بیاور شال گرم و چتر و بارانی
.
# سارا خراباتی
عنوان شعر دوم : زنزیباییام را پیش از اینها مختصر کردند
وقتی که روی ریل من قصد سفر کردند
من تابهتای خط تنهای خودم بودم
واگن به واگن لحظهها با من خطر کردند
.
تا آسمانها رفتم و پای دلم ماندم
پیکر به پیکر سوختم با آفتاب تو
بال کبوتر بودم و پرپر زدم اما
در راه آزادی، مرا بیبال و پر کردند
.
میگیرم از دل گردوخاک کهنگیها را
وقتی کنار پنجره هستم به یاد تو
اشکم به روی شیشههای تار میافتد
چشم مرا باران چشمان تو تر کردند
.
مثل کتابی بودم و در صفحهی ساکت
صد حرف بودم در دل یک جمله یا نقطه
بیلطف میخواندند از آغاز تا پایان
آنها که از غمواژههای من گذر کردند
.
شعرم به پایان میرسد در قصههای تو
وقتی که میسنجی مرا با منطق سردت
زنها همیشه حاصل منهای خود بودند
او را گرفتند و غمش را بیشتر کردند
.
# سارا خراباتی
عنوان شعر سوم : صدای بادتمام منطق شعرم نشست پای نگاه
پناه میبرم از شر واژهها به پناه!
.
حقیقتی که نشسته به جان شبهایم
حقیقتی است مبدل به اشتباه و گناه!
.
کنار این دل خاکیِ غمدمیدهی من
نبوده در سر من جز خیال کوهیِ کاه
.
صدای باد تو پیچید بین گوشماهیها
به چشم مشکی من رفته گردریزهی آه
.
زنی که غرق سکوتش کنار موج صدات
شنیده شعر تو را با غم تو از دل چاه
.
پرندهچاهیِ بغضم اسیر دست تو شد
نگاه کردی و وا شد دو بال من تا ماه
.
#سارا_خراباتی
سلام به دوست شاعر. به پایگاه نقد شعر خوش آمدید. ویژگی مشترک دوستانی که آثارشان را برای پایگاه میفرستند این است که همگی برای یادگیری اشتیاق دارند. خوشحالیم که شما هم به این جمع اضافه شدید و امیدوارم با راهنماییهای دوستان منتقدم، بتوانید بهتر از قبل بنویسید. همۀ ما اینجا هستیم تا کنار هم چیزهای جدیدی یاد بگیریم. درست است که نمیشود از سه نوشته، قوت و ضعف تمام آثار یک شاعر را متوجه شد اما همین سه نوشته نشان میدهند در حدود دو سالی که مینویسید، از مقدمات شعر عبور کردهاید. البته که همیشه جا برای بهتر شدن و مسلطتر شدن هست.
آثار اول و دوم را که خواندم و دیدم در وزن «مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن» نوشته شده است، با خودم گفتم نکند سومی هم در همین وزن باشد! که دیدم نیست و خوشحال شدم. آخر حیف است که شاعر در وزنهای مختلف ننویسد. استفادۀ زیاد از یک وزن، هم میتواند باعث تکرار در مضمونسازیها و فضاسازیها شود، هم نمیگذارد شاعر از ویژگیهای مثبت هر وزن بهره ببرد. حتماً میدانید که وزنهای مختلف، ویژگیهایی دارند که شاعر میتواند از آنها برای شاعرانگی و خلق فضای جدید استفاده کند. برای مثال نوع جملهبندیها در وزنهای مختلف فرق میکند و بعضی از واژهها را فقط میتوان در بعضی از وزنها جا داد. از اینها گذشته، طبعآزمایی در وزنهای مختلف، تمرین خیلی خوبی برای شاعری است.
در هر سه نوشتهای که برایمان فرستادهاید، وزن را بهخوبی رعایت کردهاید، به جز یک مصرع از اثر سوم! مصرع «صدای باد تو پیچید بین گوشماهیها» دو هجا اضافه دارد و اگر قرار باشد «مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن» را رعایت کند مثلاً با حذف شدن «بین»، میتواند «صدای باد تو پیچید گوشماهیها» خوانده شود. البته که در این حالت جمله ناقص است و فقط به این دلیل مثال زدم که جای هجاهای اضافی را پیدا کنید. با توجه به زمانی که از شروع نوشتن شما میگذرد، پیدا شدن یک ایراد وزنی خیلی عجیب نیست اما اگر بخواهیم دلیلی برای آن پیدا کنیم، شاید بتوانیم حدسهایی بزنیم.
اولین و قویترین حدس این است که شما وزن را روی کاغذ خوب یاد گرفتهاید و سعی میکنید وزن نوشتههایتان درست باشد اما هنوز در ذهنتان به تسلط کافی نرسیدهاید و ذهنتان هنوز موزون نشده است. این هم طبیعی است چون موزون شدن ذهن زمان میخواهد؛ زمان بیشتر و مطالعۀ بیشتر و تجربۀ بیشتر. پس اصلاً جای نگرانی نیست. زیاد شعر خواندن میتواند در این مسئله کمککننده باشد و مطمئناً در آیندۀ نزدیک آنقدر به وزن مسلط میشوید که در ذهنتان موزون فکر میکنید و بهراحتی موزون مینویسید.
از خود وزن که بگذریم، به این میرسیم که وزن با چه واژههایی پر شده، شاعر چطور جملهبندی کرده و مضمونسازی به چه شکلی انجام شده است. چیزی که در حالت کلی در این نوشتهها به چشم میآید گنگی بعضی از تعابیر و تصاویر در بعضی از مصرعهاست. این مسئله باعث میشود مخاطب در بعضی از مصرعها، بعضی از بیتها و حتی گاهی در کل یک شعر، متوجه پیام شاعر نشود و مضمون روشنی را دریافت نکند. یادمان هست که کوچکتر بودیم، برای اینکه بگوییم پیام یک شعر چیست، وزن را از شعر میگرفتیم و با مرتب کردن و ساده کردن جملهها، منظور اصلی را مینوشتیم؛ کاری که با بعضی از بیتهای نوشتههای شما نمیشود انجام داد. اما چه دلایلی باعث این حالت شده است؟
یکی از دلایل اصلی، استفاده از تعابیر و تصاویر ذهنی و انتزاعی است. قطعاً شاعر میتواند تصویرسازی ذهنی خودش را داشته باشد، اصلاً باید داشته باشد، اما وقتی در این کار موفقتر است که بتواند به تصویرسازیاش یک لباس عینی هم بپوشاند و منطق و معنی جدیدی را برای مخاطب تعریف کند. اگر منطق و معنی برای مخاطب روشن نباشد، میتوانیم بگوییم که شاعر دچار پیچیدهنویسی شده است؛ در صورتی که سادهنویسی امتیازی برای شعر است.
طرحی کشیدم از دل دیوانهی خود تا
پیدا کنم در جادهی خود ردّ پایت را
رنجت مسیر عشق را در من نشان دادهست
روشن شده در آن نقاطی از پریشانی
تکتک واژهها هم میتوانند مهم باشند. از واژههایی مثل «مستلزم» که کمتر در شعر میآیند تا واژههای معمولیتر و پرکاربردتر. در استفاده کردن یا استفاده نکردن از واژهها، هیچ باید و نبایدی در کار نیست و شاعر مختار است اما نکته اینجاست که استفاده کردن از واژههایی مثل «مستلزم» که معمولاً جایی در شعر ندارند، حرکت بر مرز موفقیت و شکست است. اگر شاعر بتواند از آن کلمه بهخوبی و در جای مناسب استفاده کند، بیت خوب و قدرتمندی میسازد و اگر نتواند از پس آن بربیاید، آن واژه از شعر بیرون میزند و ضعف آن به چشم میآید. استفاده از واژههای معمولیتر هم اهمیت زیادی دارد. برای مثال اگر به دو بیتی که چند خط قبلتر آورده بودم، برگردیم و بیت اولش را با تغییری بنویسیم چه میشود؟
طرحی کشیدم از دل دیوانهی خود تا
پیدا کنم در جادههایم ردّ پایت را
سوای مضمون و نوع انتخاب و سلیقۀ شاعر، با این تغییر، هم یکی از «خود»ها را کنار میگذاریم، هم مصرع دومِ سادهتر و روانتری داریم.
تتابع اضافات هم در سختنویسی و پیچیدهنویسی بیتقصیر نیست. «لبخندهای ممتد دنیای ویرانی»، «ایدهی احساس دلتنگی» و عبارتهایی شبیه اینها، باز هم همان فضای ذهنی را گسترش میدهد؛ فضایی که برای مخاطب قابل درک نیست؛ یا بهتر بگویم طوری نوشته نشده است که قابل درک شود.
چیزی که جای خالیاش در نوشتههای شما حس میشود، بیتهای درخشان است؛ بیتهایی که مخاطب را شگفتزده کند و سر ذوق بیاورد. همان بیتهایی که بعد از خواندنشان ناخودآگاه «آفرین» میگوییم و سری به نشانۀ لذت تکان میدهیم. مشخص است که برای قوت نوشتهتان تلاش کردهاید. این تلاشها با سهلتر شدن تصاویر و مضامین حتماً بیشتر دیده میشوند.
نکتۀ آخری که میگویم به خود شعر ربطی ندارد؛ به نگارش شما مربوط است. خوشحالم که مثل خیلیها شلخته نمینویسید و نوشتهتان را تقریباً ویراستاری کردهاید. خوب است که یک شاعر یا نویسنده، کمی هم ویراستاری بلد باشد تا نوشتۀ تمیزتری به مخاطب تحویل بدهد.
معمولاً در اولین نقد، سعی میکنیم خیلی حرف نزنیم اما من این بار موفق نشدم و نکتهها زیاد و حرفها طولانی شد؛ تازه این نتیجۀ تلاشم برای خلاصه و کم نوشتن بود! شما و آثارتان شروع خوبی در پایگاه داشتید اما مطمئنم پیشرفت خوبی هم خواهید داشت. استعداد خوبی در نوشتن دارید و با مطالعه و تلاش بیشتر، حتماً درخشانتر ظاهر میشوید. برایتان آرزوی موفقیت میکنم.