عنوان مجموعه اشعار : آیینی
شاعر : رضا تقی زاده
عنوان شعر اول : رباعیاینک همگی به باغ گل آمده ایم
مداح به ذات عقل کل آمده ایم
صد شکر کز الطاف خداوند کریم
در دین نبی،ختم رسل آمده ایم
عنوان شعر دوم : مثنوی عزیمت حضرت ابالفضل (ع) به طلب آب فرات و شهادت آن بزرگوارچو سلطان لب تشنۀ کربلا رضا شد به تقدیر و امر قضا
رسید از مدینه به ملک عراق که جان را ببخشد به صد اشتیاق
چو بار غم عشق یزدان کشید ز مخلوق بس بی وفایی بدید
که گشتند دشمن بر عالی تبار به امر یزید از صغار و کبار
چو هفتاد و دو یار و انصار داشت دلی پر ز غم، دیده خونبار داشت
مخالف چو دیدند سلطان دین نمانده برایش عزیز و معین
گرفتند راهش به عزم نبرد که آرند قلب نبی را به درد
به ایشان چو قصد ستم داشتند عَلَم های کین یکسر افراشتند
ببستند بر وی ره آب و نان که افتاد شورش به هفت آسمان
خروش عطش شد ز طفلان بلند که بودند مانند صیدی به بند
چو دید آن شهنشاه اقلیم جود که از قلب طفلان برون گشت دود
بفرمود کای زادۀ بوتراب نموده سکینه غش از قحط آب
برو مشک خود را بکن پر ز آب که دلهایشان از عطش شد کباب
ادامه دارد...
عنوان شعر سوم : ........
در آثار پیش رو بخصوص اثر دوم شاعر در نقش راوی ظاهر شده است و در متن داستان دست نبرده و عینا آن را با ابزار وزن و قافیه بازگو کرده است. مساله شاعری یک حوزه بسیار گستردهای ست که شاعر خود را در یک جهان بی انتها و آزاد مییابد و باید دست به آفرینش بزند یعنی مسایل در آنگونه که خود میبیند تبیین کند مس شاعر در نقش یک خالق است .البته آزادی در یک جهان بی انتها به معنی بی قانونی نیست بلکه بایست با توجه به اصول و قواعد بهترین حالت ممکن را خلق کند اصلا وجود قواعد برای همین است که شاعر نگاه زیبایی شناسانه داشته باشد. حال میخواهیم با توجه به این پیشفرض خوانشی از آثار ارائه شده داشته باشیم
اثر نخست
مهمترین نکتهای که در این اثر قابل توجه میباشد دریافت مضمون جملات است.یعنی از لحاظ نحوی و معنایی هدف یک جمله را درک کنیم مثلا در مصرع دوم (مداح به ذات عقل کل آمدهایم) چه هدف معنایی را دنبال میکند؟یعنی ما مداح ذات عقل هستیم؟ و بخاطر اینکه ذات عقل کل_همان خدا_ را مدح کنیم به دنیا آمدهایم؟ تنها مفهوم منطقی که میشود ازین مصرع گرفت همین است.سوال اعتقادی که در اینجا پیش میآید این است که ذات عقل کل چه نیازی به مدح ما دارد؟
در مصرع نخست شاعر از باغ گل حرف میزند که میتواند نماد دنیای مادی حال حاضر باشد که در واقع به نوعی زیبایی های این دنیا را مصداقهایی برای خدا میداند که باید آن را مدح کرد. تبیین معنایی بیت اول اینگونه میتواند باشد.
در بیت دوم آنچه که ذهن مخاطب را مشغول میکند دریافت معنای مصرع دوم آن است. ختم رسل آمدهایم به چه مفهومی است؟ فاعل کیست ؟چه کسی ختم رسل آمده آنهم در دین نبی؟ مگر نبی خودش همان ختم رسل نیست؟ همه اینها سوالاتی ست که از لحاظ منطق معنایی و دستوری حل نمیشود و در نهایت از رسایی و سهل الممتنع بودن شعر میکاهد.
اثر دوم
از عنوان اثر مشخص است که شاعر میخواهد یک روایت حماسی را با زبان شعر بیان کند و برای بیان آنهم مناسبترین قالب یعنی مثنوی را برگزیده است چرا که مثنوی ذاتا مناسب همین احوال است. وزن انتخاب شده نیز حماسی و کوتاه است که ازین جهت شاعر انتخاب هوشمندانهای داشته است البته ایجاب موضوع به صورت ناخودآگاه ذهن شاعر را به سمت همین فرم رهنمون میشود. حال با بررسی جزئیات آن باید دید در اجرا چه اتفاقی افتاده است.
بافت زبان اثر و جمله پردازیها کهن و کلاسیک است. در ابتدای کار استفاده از کلمه(چو) به جای کلمه (وقتی) نمونهی آن است یا در مصرع دوم همین بیت نوع جابجایی ارکان جمله نیز رنگ و بوی زبان شاهنامه را یادآور میشود (رضا شد به تقدیر و امر قضا) که در واقع نوع امروزی اش باید اینگونه باشد (به تقدیر و امر قضا رضایت داد)
در بیت نخست صرفا یک خبررسانی از یک اتفاق صورت گرفته است و شاعر سراغ عناصری همچون تخیل و عاطفه نرفته است
در بیت سوم پیام این است؛ هرکس عاشق شود باید درد بکشد. حال اینجا عشق الهی ست
که شاعر آن را بصورت مستقیم عینا بازگو کرده است .در بیت بعدی استفاده از واژگان عربی چون صغار و کبار در زبان فارسی امروز آنهم در شعر هیچ توجیه زیبایی شناسانه ندارد . درست است که زبان فارسی یک زبان پذیرا برای کلمات عربی ست و واژگان بسیاری از زبان عربی وارد آن شده است اما ورود هر واژهی عربی بدون پشتوانهی تاریخی اصلیترین آسیب را به زبان شعر وارد میکند. رسیدن به طبیعت زبان در شعر به گمانم یکی از مهمترین دغدغههای شاعر امروز باید باشد حال این طبیعت زبان چه تعریف یا تعاریفی دارد و الگوی آن چیست؟ میتوان گفت همین مساله که ما در زبان امروزی و عادی خود از واژگانی چون صغار و کبار استفاده نمیکنیم و استفاده آن در زبان شعر که یک زبان لطیفی ست ازین جهت به شعر آسیب میزند. و نیز چند کلمه پیشتر حضور کلمه یزدان که صورت فارسی کلمه الله هست در کنار کلمات صغار و کبار یک دوگانگی و به هم ریختگی فرم زبانی را منجر شده است
در بیت بعد( چو هفتاد و دو یار و انصار داشت دلی پر ز غم دیده خوبار داشت.) چند نکته معنایی و فنی در این بیت قابل توجه است اول اینکه وقتی میگویید دلی پر ز غم باید در کنارش بگویید (دیدهای خونبار داشت) ، که (دیده خونبار داشت) را میتوان یک خطای نحوی تلقی کرد. و نیز از لحاظ معنایی دلیل دیدهی خونبار داشتن آیا تعداد ۷۲ یار است و امام حسین از تعداد اندک یاران غمگین است؟ گمان نمیکنم از لحاظ اعتقادی و تاریخی این مساله مطرح باشد که تعداد یاران اندک وی در کربلا موجب غمگینیاش شده باشد.
در بیت( مخالف چو دیدند سلطان دین ، نمانده برایش عزیز و معین) رسایی معنا و مضمون در این بیت بسیار ضعیف است اول اینکه برای مخاطب بسیار گنگ است که شاعر دقیقا چه میخواهد بگوید و نیز جایگاه معنایی بعضی کلمات مشخص نیست اینکه کلمه (معین) در اینجا چه معنایی دارد و یا منظور از (مخالف چو دیدن سلطان دین) چیست ؟
در بیت (گرفتند راهش به عزم نبرد .... ) نوع بیان در شعر بسیار مهم است در اینجا من مخاطب منظور شاعر را میفهمم ولی از نوع بیانش لذت نمیبرم . مقصود شاعر این است که (با نیّت به درد اوردن قبل پیامبر راه نوه اش را گرفتند و با او جنگ کردند) اما نوع بیان از لحاظ زبانی دلنشین نیست چرا که به معیارهای امروزی زبان توجه نشده است انگار شاعر تحت تاثیر سبک خراسانی و زبان شاهنامه میخواهد هزار سال پس از آن در زمان حاضر شعر بگوید یا حرف بزند نتیجه چه میشود).
در بیت (ببستند بر وی ره آب و نان...) در روایات علمی و تاریخی یا حتی روایات عرفی حرف از (نان) نیست و مساله آب است و هم اینکه نان بار معنایی مادیگرایانه دارد و نمیتواند در روایت عاشورا جایگاهی داشته باشد
در مصرع (نموده سکینه غش از قحط آب) جابجایی ارکان جمله آسیب مهمی به موسیقی شعر وارد ساخته است صورت صحیحش باید این باشد( سکینه از قحطی آب غش نموده است) در کلمه غش حرف (شین ) با تاکید و تشدید تلفظ میگردد ولی در این مصرع با توجه به وزن عروضی و تلفیق آن با کلمه (از) بصورت( غ/ شز) تلفظ میشود که علاوه بر موسیقی در معنا نیز خلل ایجاد کرده است
در کل آنچه که میتوان گفت جدی گرفتن مساله زبان است . عنصر زبان در شعر دیگر عناصر را با خود همراه میکند و اگر در زبان خللی وجود داشته باشد عناصر دیگر نیز تحت تاثیر آن قرار میگیرد.
شاعر در این اثر یک راوی ست صرفا و دست به آفرینش ادبی و خلق هنری نزده است و وارد حوزه تخیل نشده از همین رو عاطفه شعری وی نیز در حد عواطف تاریخی روایت باقی مانده است. یکی از ابتدایی ترین روشهای رسیدن به تخیل استفاده از تشبیهات و رسیدن به استعاره است که در این اثر آنچنان به تشبیه توجه نشده بود. و بازگویی صرف یک داستان تاریخی بود .حتی در شاهنامه که بسیاری در مورد به شعریت رسیدن آن تردید دارند تشبیهات فراوانی مشاهده میشود که به تخیل منجر میشود.