عنوان مجموعه اشعار : غزل و چارپاره
عنوان شعر اول : شاید
مثل قطاراست اتفاقاتی که میافتند
با قبلها بعدند و با بعدندها شاید
تقتق تَــ تقتق خاطرات از واگن افتادند
در ایستگاه «حسِ در آینده با شاید»
من ماضی توی زمان حال درگیرم
من ماضی کشآمده تا حالِ آینده
حس میکنم کشتم خودم را روی ریلی با↓
هر خودکشیّ منتقل تا بعد... تا شاید
من احتمالا، مطمئنم، قید خواهمشد↓
در پای هر شرطی که مُهری روی انکاراست
تشدید خواهم کرد هی «ممکن شدن»ها را
وقتی که فاعلهای بیفعلم وَ یا«شاید»!!!
ماندن میان کاشهای توی بایدها
یعنی به جبر زندگی با جبر برخوردن
من قول دادم با خودم روراست باشم حیف↓
درگیر کرده با خودش هر قول را شاید!
از تیکتاکی که به روی محور ساعت
زل میزند آهسته بر خط نگاه من
زل میزند تا امتداد «باید اما نه... »
صدبار میپرسم چرا شاید، چرا شاید؟!
#ندایاسمی
عنوان شعر دوم : ساعت
ن... فس، ن...فس که بری... دند حرفهایش را
پرنده آه کشید و یواشکی جان داد
اگرچه رنگ قفسهای بعد سبز شدند
در آرزوی پریدن به پای مرگ افتاد
گلوی ثانیهای چرک کرد و آهسته
درون باور ساعت دقیقه هم دق کرد
خراب شد سر کوکوی خستهاش دنیا
نشست بر لب شاخه، دوباره هقهق کرد
تمام عقربهها کوک زنگ آزادی؛
درون ساعت هرگز! اسیر غصه شدند
به التهاب رسیدند و هی عقب رفتند؛
تمام ثانیهها تا... کهیر غصه شدند
زمان درون قفس ایستاد و یکدفعه...
سریع روی رگ لحظههاش تیغ کشید
که تیک تاک، درون غلیظ خون غلتید
(زمین به سبک سکوتش بنفش جیغ کشید)
پرندههای به زنجیر بستهی ساعت
میان حسرت بر بام، پر گشودن خود
بُـ...بوم بوم تپشتوی قلبشان... خوابید!
یقین شدند به تردیدی از نبودن خود
نمیشود که پرنده بدون پرهایش
به روی شاخهی دنیا دوباره پر بزند
نمیشود که پرنده بدون آوازش
درون ساعت گریه به خنده سر بزند
ندایاسمی
عنوان شعر سوم : شیرین ترین دلشوره
شیرینترین دلشوره را ترکیب چشمت داشت
وقتی عسل را از دو فنجان قهوه دوشیدم
دنیای من از برف در چشم تو میلرزید
از حس گرم در نگاهت شعر پوشیدم
لب از لب احساس من برداشتی، وقتی_
هر بار بوسه بر سر و پیشانیات بودم
در قلب من گفتی تپشهای تو کمتر شد
هی جرعهجرعه از نفسهای تو نوشیدم
هی انتظارت توی چشم من ترک برداشت_
از چشم تو تا من فقط دیوار میبارید
من جای خالیّ تو را شب قاب میکردم
تا اینکه از صبر خودم آهسته جوشیدم↓
دلواپس احساس من بودی؟ نبودی نه!
یک لحظه هم درگیر من بودی؟ نبودی نه!
باید که احساس خودم را چال میکردم
اما نشد!!!!! اصلا چرا بیهوده کوشیدم!؟
هر کس برای تو نگاهی پیشکش میکرد
در چشمهایت آرزویم خودکشی میشد
هی تلخ شد هی تلخ شد هی تلخ شد وقتی
من رفتنت را از دو فنجان طعنه نوشیدم
#ندایاسمی
نقد این شعر از : جواد چراغی
آنچه که در شعر امروز چه با فرم کلاسیکش و چه با فرم آزادش مطرح میباشد مساله قراردادهای زبانی ست یعنی شاعر در پی تغییر و تعریف تازهای از زبان هست و قراردادهای کهن را نمیپسندد. شاید این مساله مهمترین مساله زبانی در شعر امروز باشد. که موجب ایجاد فضاهای نو در شعر و به تبع آن تغییر فضای دیگر عناصر شعری گشته است. اندیشه و تخیل و عاطفه و موسیقی زمانی میتوانند دچار تحول جدی شوند که زبان شعر دچار تحول شود حال مساله تغییر قراردادهای زبانی یکی از مهمترین شاخصههای نوگرایی در شعر معاصر محسوب میشود گاه شاعر با ترکیب سازیها، گاه با تغییر در دستور جمله و جابجایی ارکان آن، گاه با دست بردن در فرم ساختاری جمله و... سراغ این مساله میرود. مثالهایی نیز در ادامه از شاعران شاخص در این باب خواهم آورد.
و اما آثار ارائه شده پیشرو را میخواهم پررنگتر از این باب بررسی کنم. آنچه که در این سه اثر جلب توجه میکند همین مساله زبانی مورد اشاره است. شاعر در فرم طبیعی و گفتاری زبان دست برده است همانجا که میگوید :(با قبلها بعدند با بعدندها شاید) دو نوع اتفاق زبانی را شاهدیم یکی واژه سازی (بعدندها) دیگر نگاه دیگرگونه به نحو کلام (با قبلها بعدند) و یا در مصرع بعدی نیز وقتی از آوا و اصوات که صدای در زدن میباشد را در زبان اجرا میکند (تق تق ت تق تق)
گاه اما اینگونه نوگراییها میتواند مخاطب را علیالخصوص مخاطب عمومی را دچار سردرگمی و عدم کامجویی کند مثلا در مصرع چهارم (در ایستگاه "حس در اینده با شاید") ارائه پیام شعر را با مشکل مواجه کرده و نوعی گنگ بودن در آن حس میشود.
ایندست تجربههای زبانی در دهه هفتاد به اوج خود رسید و حتی بسیاری از شاعران کلاسیکنویس البته نواندیش را نیز تحت تاثیر قرار داد که نمونه هایی نیز در متن حسین منزوی مشاهده میشود از جمله در مطلع غزل درخشان (زن جوان غزلی با ردیف "آمد" بود) کشفی که در این مصرع رخ داده یک کشف زبانی ست وگرنه تخیل و تصویر و اندیشه و پیام شعر همان مفهوم (امدن معشوق) میباشد اما ظرفیت زبانی والای آن مصرع را تبدیل به یک مصرع درخشان و ماندگار کرده است . شاعر با دست بردن در ترکیب جمله و نحو طبیعی آن به چنین چیزی رسیده و به نوعی قرارداد تازهای ارائه کرده است . یا در مصرعی که میگوید (بر داربستی "از چه خواهد شد" ، " چه خواهم کرد" آونگم) در واقع شاعر جملهای در بطن یک جمله دیگر وارد کرده که البته به نظر من همین مساله رسیدن به ذات و طبیعت اصلی زبان است آنچه که شعر معاصر آن را برای خود هدف قرار داده است.
در بند دوم نیز شاعر با یک فرم زبانی دارد یک پارادوکس غیر منطقی را به شکل هنرمندانهای منطقی جلوه میدهد و در همینجاست که به اوج تخیل میرسد و حتی از عناصر داستان نیز در آن استفاده کرده است و مخاطب احساس میکند که وارد صحنههایی از یک داستان سوررئال شده است تصویری که روی ریل اتفاق میافتد.
ترکیب (حالِ آینده) نیز در عین دارا بودن آرایهی پارادوکس آرایهی ایهام را نیز دارد (حال) در معنای زمانی و(حال) در معنای احوال.
در بند سوم نیز با همان فرم (قید خواهم شد)اشاره به قید در جمله و قید در معنای قید وبند. جمع بستن (ممکن شدن) نمونههای فراوانی از این نوع رفتار زبانی در سه اثار پیش رو مشاهده میشود و انچه که مشخص است این است که انگار تبدیل یه فرم غالب و به نوعی امضای زبانی شاعر شده است البته که نمیتوان امضا گفت زیرا امضای زبانی مشخصه ای ست که صرفا برای یک شاعر اطلاق میشود.
اما بنظر من این نوع رفتار زبانی گاه شاعر را از آن طرف بام میاندازد. و اولین ضربهی آن به عاطفه است که شعر را از عاطفه تهی میکند و در ادامه مخاطب را خسته خواهد کرد حتی مخاطب حرفهای را. منزوی وقتی میگوید (زن جوان عزلی با ردیف آمد بود) یکنواخت با این نوع رفتار زبانی پیش نرفته و عاطفه را در درجه اول حفظ کرده است :( زنی که آمدنش خوب و رفتنش بد بود)
اما در اثر پیش رو عاطفه گم شده است شاعر دچار تکنیک صرف شده است و انگار دارد مشق میکند و البته ما آن را به حساب مشق میگذاریم.
در این نوع متنها مخاطب ابتدا باید انرژیاش را صرف حل تکنیکهای زبانی کند و سپس وارد عناصر شعری شود .
در اثر دوم یک اتفاق دیداری_زبانی افتاده است یعنی شاعر با تقطیع کلماتی مثل نفس و بریدن میخواهد قطع شدن نفس را به شکل دیداری به مخاطب القا کند. در این نوع حرکتها معمولا در آنطرف ماجرا نیز باید اتفاقی بیفتد یعنی از لحاظ معنایی این نوع تقطیع هدفی داشته باشد وگرنه صرفا (نفس) را (ن...فس ) نوشتن یا (بریدن )را (بری...دن) نوشتن نمیتواند بجز یک هدف دیداری هدف معنایی ضمنی نیز داشته باشد.
حال جدای ازین مساله زبان آنچه که در بطن معنایی این اثر اتفاق افتاده را بررسی میکنیم. شاعر در مصرع سوم (رنگ قفسهای بعد سبز شدند)با ایجاد یک فضای واقعی به سمت یک فضای انتزاعی پیش رفته و عاطفه را به اوج رسانده است. مصرع چهارم (در آرزوی پریدن به پای مرگ افتاد) همان اوج عاطفه است. پیام مشخص است: ( برای ازادی جان دادن) اما نوع بیان بسیار حرفهای و زیباست شاعر نگفته پرنده بخاطر پریدن مرد. اصطلاح به پای کسی افتادن شعر را نجات داده و بیان ان را به اوج رسانده در واقع شعریت کار هم در استفاده از همین اصطلاح اتفاق افتاده است.
(گلوی ثانیهای چرک کرد و آهسته)شاعر با این بیان مساله گذر زمان و انتظار کشیدن و بغض کردن و دق کردن را به زیبایی بیان میکند. در واقع پیام انتظار کشیدن با تعبیراتی اینچنینی بیان شده است . شاعر مستقیم و رک نگفته انتظار کشیدم بلکه گفته گلوی ثانیه چرک کرد و یا در باور ساعت دقیقه دق کرد. که معنای ضمنی دیگری نیز دارد که هر دقیقه به اندازه یک ساعت رد شدن را میرساند. و نیز رابطه موسیقیایی کلمه دقیقه و دق تیز بسیار هوشمندانه است.
یکی دیگر از ویژگیهای بارز این شعر استفاده از ترکیبات تازه و بکر ( باور ساعت. کوک زنگ ازادی ، ساعت هرگز. رگ لحظه ها. )میباشد که زیبایی تخیل را دوچندان کرده
در مصرع چهارم بند چهار (بنفش جیغ) به دو صورت ترکیب یعنی (بنفشِ جیغ) که در واقع جابجایی جیغِ بنفش هست و بصورت ساکن ( به سبک سکوتش بنفش، جیغ کشید) یعنی بصورت بنفش جیغ کشید که البته همان مفهوم جیغ بنفش هست . استفاده شده است که الیته من بصورت ترکیبی یعنی (بنفشِ جیغ) را بیشتر میپسندم زیرا یک نوآوری و آشنایی زدایی از ترکیب تکراری جیغ بنفش اتفاق افتاده است.
در بند اخر ترکیب (شاخهی دنیا) از لحاظ مفهومی گنگ است من نمیدانم که شاخهی دنیا کجاست اصلا دنیا چرا باید شاخه داشته باشد.
اثر سوم از لحاظ زبانی با دو اثر دیگر تفاوتهای بسیاری دارد و انگار از لحاظ زمانی با آن دو فاصله دارد. شاعر در این اثر آنچنان درگیر تکنیکهای زبانی نیست و ساده تر با آن برخورد میکند. همین عنوان دلشوره شیرین که یک پارادوکس کلاسیک و البته کهنه است شعر در سطوح ابتدایی تخیل نگه داشته است و اجازه نوآوری را به شاعر نمیدهد . سوژههای قهوه. چشم. عسل. شور. شیرین. فنجان در غزل معاصر به اشباع رسیده است و نمیتواند دیگر ظرفیت تازهای ایجاد کند مگر اینکه خلافش ثابت شود.
در این اثر آنچه که جلب توجه میکند بعضی اتفاقهای زبانی ست که همانطور که در دو اثر قبلی اشاره کردم شاعر به مساله زبان همچنان توجه ویژه دارد. (خودکشی میشد) .(دو فنجان طعنه). و نیز تعبیراتی که استفاده شده به نفع شعر تمام شده است مثل (... دیوار میبارید).(جای خالی را قاب کردن).(نفس نوشیدن). (لب احساس).
در کل میتوانم بگویم که شاعر این آثار یک استعداد زبانی قابل توجهی دارد. و شکوفایی شعرش نیز از همین منظر اتفاق افتاده است.