عنوان مجموعه اشعار : گرفتاری من
عنوان شعر اول : بدهکار
باد زد موی تو را برد گرفتار شدم
و من اکنون به تو یک شعر بدهکار شدم
عشق درمان شده تا درد جوابم نکند
من به درمانگر چشمان تو بیمار شدم
هی عمارت کنم و باز تو ویرانم کن
باد از شال تو بگذشت، من آوار شدم
گفت یکبار برای همه میآید عشق
نقض شد تا که من از تو دو سه صدبار شدم
گفتم این راز جنایات و مکافات من است
راز بودم که به امید تو اقرار شدم
رمضان است مگر حنجره روزه من
که به ممنوعه ترین نام تو افطار شدم
قد کشیدم که تو را باز تماشات کنم
یک نفر دید و مرا گفت که احضار شدم
پیش قاضی که ازین مهر نمیداند هیچ
عاشقم کاش بخوانید گنهکار شدم
بند, شلاق, ستم هیچ مرا درد نداشت
تا که در خاطرم از نقش تو انبار شدم
یک نفر داشت مرا یک نفره سر میبرد
و من از ناکسی شهر تو بیزار شدم
بعد من کاش به سمت تو نیاید نفری
خوب شد محض تماشای تو بر دار شدم
ذوق آزاد شدن داشت از اول موهات
به حجابی که تنت کرد عزادار شدم
عنوان شعر دوم : .
.
عنوان شعر سوم : .
.
نقد این شعر از : رحمتاله رسولیمقدم
آقای محمدسجاد کاشانی برای بار سوم برای پایگاه نقد، شعر ارسال کردهاند، در حالی که قرعهی اولین فرستهی ایشان نیز به نام من افتاده بود و در دومین باری هم که ارسال اثر داشتند، به مقدار قابل توجهی از اشکالات قبلی پرهیز کرده بودند. این بار نیز از تعدادی از آن اشکالات پرهیز نمودهاند و این نشان از جدیت ایشان دارد و چای خوشحالی دارد. پس همچنان امیدواریم که نکاتی را که این بار هم با هم مرور میکنیم، مثمر ثمر باشند. البته که همیشه الزاما سیر صعودی در پیش نخواهد بود و حتما فراز و نشیبها پیاپی هم میآیند، اما اهمیت در این توجه و این آزمون و خطاست تا رسیدن به تجربهی کافی و مهارت لازم. پس بدیهی است که هنوز راه درازی در پیش است و روندهی این راه، لازم است که از پیچ و خمهای زیادی عبور کند. حتی اگر بعضی نکات را ناچار باشیم بارها و بارها با هم مرور و یادآوری کنیم، این کار را خواهیم کرد تا بالاخره ملکهی ذهن شوند.
• همچنان نکتهای که خیلی مهم است، توجه به منطق شعری است. این منطق به زبان ساده یعنی ما طوری چند چیز را با هم مخلوط کنیم، که منجر به یک نتیجهی معین شود. مثلا در شیمی واکنشدهندهها و فرآوردهها را در دو سوی معادله داریم. ترکیب تعداد مشخصی از عناصر هیدروژن و اکسیژن، حتما منجر به تولید آب خواهد شد. در شعر هم ما چنین فرآیندی داریم. در همین بیت نخست این غزل
باد زد موی تو را برد گرفتار شدم
و من اکنون به تو یک شعر بدهکار شدم
مسئله این است که آیا بردن موی تو توسط باد، منجر به گرفتاری من میشود؟ اگر دقت کنیم، رابطهی منطقی بین این دو سوی معادله وجود ندارد. همینطور بین مصرع اول و دوم این بیت. یعنی گرفتاری من به موی تو، ارتباط منطقیای با بدهکاری من به تو ندارد، حتی اگر یک شعر باشد. پس به همین سادگی میتوانیم به این بیندیشیم، که آیا ترکیب این تعداد از عناصر در هر بیتمان، منجر به آن نتیجهی مد نظر میشود یا خیر؟ آن فرآورده، آیا از ترکیب این واکنشدهندهها حاصل میشود یا خیر؟
اما خب این منطق مثلا در مصرع 《 عشق درمان شده تا درد جوابم نکند》رعایت شده است. یعنی جواب کردن پزشکان، یعنی درمان نشدن درد، پس درمان عشق، یعنی جواب نشدن. و به همین سادگی، یک منطق بر این رخداد حاکم شده است.
• نکتهی حائز اهمیت دیگر، شکل نحوی درست جملات است و ارائهی کلمات به شکل درست در نقشهای خود.
مصرع دوم بیت دوم را در نظر بگیرید:
من به درمانگر چشمان تو بیمار شدم
اینجا 《 درمانگر》 در نقش خود، به درستی ننشسته است. در واقع منظور جمله این است که من برای اینکه تو درمانگر هستی، بیمار شدهام. اما آیا این جمله میتواند این معنا را برساند؟ اگر درمانگر به درمانگری تبدیل میشد و مثلا مصرع اینطور بود: من به درمانگری چشم تو بیمار شدم، رسانایی نحوی و معنایی درستی داشت. یعنی اینجا درمانگری یک ویژگی است برای چشمان تو، درحالی که درمانگر یک اسم است و یک فاعل. به همین راحتی با بود و نبود یک 《 ی》، کل ساختمان نخوی جمله به هم میریزد.
• در بیت سوم، هم منطق بر بیت حاکم است و هم شکل نحوی جملات درست است، اما یک اشکال دیگر وجود دارد: اینکه آیا حرفی که زدهایم تازگی دارد یا خیر؟ آیا این مضمون قبلا دستمایهی شاعران دیگر بوده یا محصول خلاقیت ذهنی خودمان است؟ خب وقتی به تاریخ ادبیات گذشته و معاصرمان نگاه میکنیم، میبینیم که با شال و باد هزاران بار مضمونسازی صورت گرفته است. پس بهتر است که از این عیب هم پرهیز کنیم.
• در بیت 《 گفتم این راز جنایات و مکافات من است...》 خود همین مصرع اول را دوست داشتم چون همزمان دو کارکرد داشت: اول اینکه این رنج عشقی که سراینده دارد از آن حرف میزند را به یک دلیل و یک علت ربط میدهد، دوم اینکه وسط همین روایت، یک گریز به معرفی یک کتاب معروف میزند یا از آن وام میگیرد برای گفتن حرف خود. البته مصرع بعد در قوارهی تکمیلکنندهی این خلاقیت نیست.
• بیتهای بعد تقریبا همین اشکالات را با مقداری تلاش و خلاقیت بیشتر دارند. فقط در بیت
بعد من کاش به سمت تو نیاید نفری
خوب شد محض تماشای تو بر دار شدم
یک نکتهی دیگر وجود دارد؛ اینکه 《 به سمت تو نیاید کسی》 با 《 به سمت تو نیاید نفری》 خیلی فرق دارد. چون《 نفر 》واحد شمارش است و کاربردش با 《 کسی》متفاوت است.
پس نکته این است: آنقدر در سرودن مهارت به دست بیاوریم، که برای گفتن حرفمان، تن به تحمیل وزنی ندهیم و طوری حرفمان را بزنیم که انگار نه انگار وزن ما را مجبور کرده که کیفیت حرفمان را تغییر دهیم.
رعایت همین چندتا نکته خیلی به آقای کاشانی کمک خواهد کرد تا باز به مقدار قابل توجهی، پیشتر بروند.
برای ایشان آرزوی موفقیت میکنم.