آسمان را از پرنده بی گمان نتوان گرفت




عنوان مجموعه اشعار : مینی_بووس
شاعر : عقیل پورجمالی


عنوان شعر اول : زخم
منم چو غنچه که میخواست زود وا بشود
همان غبار که می خواست...هه...خدا بشود

چه زخم ها به تنم خورد و ماند و چشم شدند
امان، امان ز نگاهی که بی وفا بشود

درون سینه ی خود دفن کرده ام بغضی
که چون عتیقه بماند، که پر بها بشود

خوشا به غیرتت ای دوست، خصم کشت مرا
مگر قرار نبود آه، رمز ما بشود؟

تمام عمر قفس بافت کرم ابریشم
مگر ز پیله ی تنگ زمین رها بشود

بگیر ای عشق، دل و جان من از آن توست
بکُش که دین تو بر گردنم ادا بشود
#عقیل_پورجمالی
دوشنبه 19 اردیبهشت 1401




عنوان شعر دوم : پرواز
در سرم پرواز بود و ناگهان باران گرفت
من دلم دریاست، او در دست خود فنجان گرفت

آمدم ساحل دلی از غصه هایم وا کنم
که دلِ دریا هم از اندوه باری مان گرفت

آنقدَر دلتنگ بودم زندگی را روز و شب
روی زانویش سرم را شعر بر دامان گرفت

از برم معشوق رفته، عشق ما را کافی است
آسمان را از پرنده بی گمان نتْوان گرفت
#عقیل_پورجمالی

عنوان شعر سوم : دلبر
زندگی بی دل برِ دلبر نمی چسبد به ما
جان فدایت، پیش پایت سر نمی چسبد به ما

ما که دل دادیم بر کس، پس نمی گیریم از او
نه دگر آن دل در این پیکر نمی چسبد به ما

دائم از بامی به بامی، ما کبوتر نیستیم
بی گمان انگی از این بدتر نمی چسبد به ما

آنقدَر چسبیده به ما درد و داغِ بی شمار
سایه هم از ما رَمان، دیگر نمی چسبد به ما

از گهر پر کرده بودم دامنی که پاره بود
وصله ای جز بوسه ی دلبر نمی چسبد به ما
#عقیل_پورجمالی
نقد این شعر از : جواد چراغی
ذهن هندی مدام در پی کشفهایی تازه است اما در اکثر مواقع با مدد از سوژه‌های سطحی و دم دستی، انگار میخواهد نسبت به هر پدیده‌ای نگاه شاعرانه و طنازانه داشته باشد یعنی ذهن شاعر هندی‌گرا اسیر اشیا و پدیده‌های مادی است و میخواهد لایه‌های مختلف آن پدیده را کشف کند در واقع این‌نوع ذهنیت کاشف است نه خالق. همین ویژگی شاعر را از اندیشه مرکزی و فلسفیدن دور میکند و او را در سطح تخیل و تصویر نگه میدارد.و زبان را در اولیت چندم قرار میدهد، نه اینکه بگویم این سبک و این نوع نگاه، مردود است،نه! قصدم تشریح آن است و در ادامه بررسی آثار ارائه شده

اثر نخست
در اولین مرتبه‌ی تشبیه شاعر خویش را بر اساس شباهت‌های انتزاعی و همزادپنداری به یک پدیده ملموس شبیه دانسته و با استفاده از ارکان تشبیه آن را میسازد حتی ادات شبه را نیز از فرم جمله حذف نمیکند: (چو. چون. مثل. مانند. شبیه و...) این فرم در واقع سطحی‌ترین نوع برخورد با تشبیه است. اما اگر شاعر به سطح والای آن نزدیک بشود وارد دنیای استعاره‌ها شده است. استعاره برخاسته از ذهن پویا و هوشمند انسان است نه تنها شاعران بلکه ذهن همه انسانها این توانایی را دارند که از استعاره حتی در گفتگوهای روزمره خویش استفاده کنند اما شاعر به این ویژگی سامان میدهد و آن را هدفمند استفاه میکند.
در بیت نخست دو نوع تشبیه اتفاق افتاده است شاعر خویش را ابتدا به یک غنچه تشبیه کرده است و سپس بر اساس وجود وجه شبه (خودشیفتگی) در دو تشبیه بلافاصله در مصرع دوم تشبیه دیگری را به کار برده است که از لحاظ قاعده مشکلی ندارد اما در نگاه زیبایی شناسانه میتوان بر آن خرده گرفت ،مساله تک بیت محوری در غزل بخصوص در نوع هندی آن حل شده و قابل دفاع است اما اینکه در یک بیت دو تشبیه متفاوت استفاده شود موسیقی درونی را تحت تاثیر قرار میدهد.
در بیت دوم یک تصویر بسیار زیبایی به کار رفته است؛ زخمهایی که بری روی تن تبدیل به چشم میشوند که یادآور زخم چشم میباشد اما در واقع شاعر این تصویر بکر و زیبا را به جایی نرسانده است انتظار من به عنوان مخاطب این است که وقتی زخمها تبدیل به چشم میشود هدف آن نوعی آگاهی باشد یعنی انسان هرچه زخم بخورد آگاه‌تر و بیناتر میشود . اما شاعر با یک مضمون تکراری و کهن (بی وفا شدن نگاه یار) کار را بسته است.

بیت سوم
در بیت سوم نیز شاعر با سوژه‌یابی اقدام به بیت‌پردازی کرده است با آوردن عتیقه و بار معنایی آن مضمون بیت شکل میگیرد که این نوع مضمون پردازی نیز هندی است. مساله دیگر اینکه بغض را معمولا در گلو میشود تصور کرد نه در سینه .حرف نگفته را در سینه پنهان میکنند.
در بیت چهارم یک حرکت شاعرانه‌ی زیبایی رخ داده است .شاعر از کلمه پرکاربرد(آه) استفاده‌ی تازه‌ای کرده است و آن را به عنوان حرف رمزی بین عاشق و معشوق تلقی کرده است که در شرایط بحرانی به داد هم برسند.
در بیت پنجم از یک مضمون تکراری استفاده شده است که شاعر هیچ آشنایی زدایی نسبت به این مضمون نکرده و نمونه درخشان‌تر آن را حسین منزوی در غزلی مشهور به کار برده است:
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود

در بیت آخر آنچه که منظور جمله است :(بکش مرا تا دینی که از تو برگردنم هست ادا بشود) اما در اینجا گفته شده: (دین تو بر گردن ادا شود) نوعی کجتابی در جمله حس میشود :(بر گردن ادا شدن) علت آن هم حذف فعل (هست) در این جمله میباشد:(دینی که از تو بر گردنم _هست_)

در باره اثر دوم و سوم نیز اصلی‌ترین مواردی که بنظر جای نقد دارد فرم زبانی آن است.
در اثر دوم چند مورد منطق شاعرانه حس نمیشود .ارتباطی معنایی بین مصرع اول و دوم وجود ندارد. در شعر کلاسیک بیت واحد شعر است یعنی فرم معنایی باید در یک بیت شروع و تمام شود و شاعر تا حد امکان نباید تک‌مصرع‌سرایی کند و هر مصرع مضمون جداگانه ای دلشته باشد.
در مصرع اول، پرواز و باران سوژه‌ی شعر هست و در نصرع دوم دریا و فنجان. که ارتباطی شاعرانه بین این‌چهار سوژه برقرار نشده است.
در بیت دوم فرم معیار جمله رعایت نشده است (آمدم ساحل...) که باید (به ساحل آمدم) باشد
مصرع دوم کلمه (باری‌مان) در نقش قافیه به چه معناست؟
بیت سوم نیز باید اینگونه باشد: (روز و شب انقدر دل تنگ زندگی بودم)
در مصرع دوم سر را روی زانو گرفتن و سر را به دامن گرفتن هر دو به یک معنا است. حال اگر مراد این است که برای حمایت عاطفی سرم را شعر در آغوش گرفت یا روی دامنش گذاشت یا روی زانویش گذاشت نباید بگویید (روی زانویش سرم را بر دامن گرفت)
در بیت اخر مفهوم زیبایی خلق شده ، تشبیه عشق به آسمان و حضور پرنده به عنوان عاشق که در واقع آسمان هستی و مفهوم جهان اوست که ان را برای انسان در عشق تعبیر میکند. با کمی دقت در زبان و انتخاب کلمات این بیت میتواند تبدیل به یک بیت ضرب‌المثل‌گونه شود . مصرع اول کلمه (از برم) بزرگترین ضربه را به این بیت زده است.

اثر سوم
انتخاب نوع ردیف که در واقع یک اصطلاح عامیانه امروزی است در یک بافت زبانی کهن موسیقی درونی کار را از بین برده است .(نمیچسبد) در کنار( بر دلبر).
شاعر تمام انرژی خود را صرف مضمون پردازی کرده است. کبوتر از بامی به بامی. رمیدن سایه. وصله ناجور ...
چند مورد از متن کار مثال می‌آورم که دچار بی‌سلیقگی زبانی شده است.
۱. (دل دادیم بر کس) باید (دل به کسی دادیم) باشد
و همچنین حذف کلمه (اگر) در بافت جمله ،فرم معنایی جمله اینگونه است( ما اگر دل به کسی بدهیم ازو پس نمیگیریم) حال مقایسه کنید این نوع را با مصرع پیش رو و ببینید که چقدر زبان دچار خطا شده است.
و همچنین مواردی دیگر ازین دست.

آنچه که در کل میتوان گفت این است که شاعر ذهن خلاقی در مضمون پردازی دارد و گاه از دل مضامین کشفهایی زیبا بیرون میکشد .شاعر معناگراست و هز عناصر شعری تخیل و عاطفه و اندیشه را بارزتر پبش میبرد اما از زبان و موسیقی گاه غافل میشود که در واقع مساله اصلی شعرش نیز همین است.

منتقد : جواد چراغی

جواد چراغی_متولد ۱۳۶۸/۷/۷_زنجان_غزل سرا_ _دبیر و موسس نخستین کانون شعر و ادب دانشگاه پیام نور استان زنجان۱۳۹۰ _رئیس انجمن ادبی اشراق زنجان از سال۱۳۹۵. _دبیر کارگاه های نقد شعر هفتگی انجمن ادبی اشراق از سال ۱۳۹۵ _دبیر علمی جشنواره شعر مادر بهار ...



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.