عنوان مجموعه اشعار : غزل
شاعر : مجید قیطانی
عنوان شعر اول : غزلهر شب از دوری تو در خفقانم جانم
قفل زد بس که سکوتت به دهانم جانم
مثل یک رود که افتاده مسیرش به کویر
در نمک زار زمین پای کشانم جانم
خبر از حادثه ای تازه برایت دارم
غم پاییز بد افتاده به جانم،جانم
کوه دردی شده ام تیشه گواهی داده
که من از طایفه ی کوه کنانم جانم
گرچه صد بار برایت غزل آوردم،حیف
باز هم شاعرِ بی نام و نشانم جانم
مجید قیطانی
عنوان شعر دوم : غزل هی میشود غم روی غم انبار بعد از من
هرگز نکن درد مرا انکار بعد از من
این فاصله دارد به جانم می زند آتش
خاکسترم را دست غم بسپار بعد از من
از من برایت خاطراتی تلخ خواهد ماند
قابی فقط بر سینه ی دیوار بعد از من
با یاد من شبها همیشه بی قراری کن
تا می شود این ماجرا تکرار بعد از من
کاری که ما کردیم پایانش شکستن بود
جای تورا پر می کند سیگار بعد از تو
مجید قیطانی
عنوان شعر سوم : ..
اولین چیزی که موقع خواندن اثر اول به ذهنم رسید، نکتهای دربارۀ ردیف است. ردیف «جانم» در این شعر چقدر قدرت دارد و چطور به باقی جمله وصل شده است؟ شاعر باید حواسجمع باشد تا ردیف شعرهایش به کلمات تکراری بیکاربرد تبدیل نشود؛ یعنی انتخاب ردیف، مضمونسازی و جملهبندی به شکلی باشد که ردیف هم در مضمون شریک شود و اصطلاحاً کاری کند! نه اینکه صرفاً واژهای تکرارشونده در انتهای ابیات باشد. ردیف این شعر فقط در بیت سوم با سایر واژههای بیت ارتباط مناسبی برقرار کرده است؛ که این ارتباط هم از طریق «جانمِ» قبلی و بازیِ لحن ایجاد شده است. در باقی بیتها «جانم» کار خاصی نمیکند و اگر آن را با واژۀ دیگری جایگزین کنیم، چیزی از شعر کم نمیشود و اتفاق خاصی نمیافتد! در صورتی که ارتباط ردیف باید آنقدر قوی باشد که نتوانیم به آن دست بزنیم. ردیف آنقدر مهم است که نباید به سادگی از کنار آن عبور کنیم.
شعر با «هر شب از دوری تو در خفقانم» شروع میشود؛ هنوز حرف خاصی نزده است اما مصرع دوم کمی کمک میکند و مضمون بهتری رو میکند. مصرع «مثل یک رود که افتاده مسیرش به کویر» میتواند مقدمۀ خوبی برای مصرع بعدی باشد اما در این اثر نتیجۀ جذابی دیده نمیشود. «در نمکزار زمین پایکشانم» صرفاً توضیح مصرع قبلی است و هیچ زیبایی شاعرانهای ندارد. بیت سوم را، با اینکه بدیع هم نیست، میتوانم بهترین بیت این نوشته معرفی کنم؛ دلیلش هم همان بازی کلام و لحن است. بیت چهارم نه منطق خوبی دارد، نه خلاقیت و شاعرانگی خاصی. در بیت پایانی هم مضمون تازه یا زاویۀ نگاه نویی پیدا نمیشود که مخاطب را سر ذوق بیاورد. ضمناً بیتها هم به خوبی از یکدیگر حمایت نمیکنند و انگار هرکدام میخواهند کار خودشان را بکنند. قطعاً اگر همۀ مضامین این نوشته، از دریچۀ جدیدی نوشته میشدند، میتوانستند خیلی تأثیرگذارتر باشند.
اثر دوم ردیف خوبی دارد و این ردیف، خیلی بیشتر از ردیف اثر اول کار کرده است. با بیت مناسبتری هم شروع شده است. اما قرار شد به جزئیات برسیم و از کنارشان ساده عبور نکنیم. مصرع «این فاصله دارد به جانم میزند آتش» را میشد طور دیگری هم نوشت. مثلاً اگر آن را «این فاصله آتش به جانم میزند هربار» مینوشتیم شاید لحن سادهتر، بهتر و جذابتری داشتیم. به جای «هربار» واژههای بهتری هم میتواند بنشیند اما منظورِ این مثال، مرتب شدن جملۀ «این فاصله آتش به جانم میزند» بود. با امتحان کردن حالتهای مختلف و انتخاب بهترین حالت، میتوانیم هم به جملهبندی سالمتر و مناسبتری برسیم، هم زیبایی بیشتری خلق کنیم. باز هم به جزئیات توجه کنیم. شاعر در بیت سوم «قابی فقط بر سینۀ دیوار» را آورده است. میخواهیم ببینیم در این عبارت، «فقط» چهکاره است! اگر منظور شاعر قابی است که فقط میتواند بر دیوار نصب شود، خب قابی با این ویژگی، چه نکتۀ خاصی دارد؟ اگر منظور این است که فقط یک قاب بر دیوار میماند که آن هم نکتۀ جذابی ندارد. شاید هم قافیۀ «دیوار» کار را برای شاعر سخت کرده است! میبینید که با بررسی جزئی، گاهی متوجه میشویم که حرفها و جملههایمان چقدر قدرتمند یا چقدر ضعیف است و آیا میتوان به قوت آنها اعتماد کرد یا نه!
بررسی جزءبهجزء و واژهبهواژه میتواند حواس ما را به اشتباهمان در جملهبندی جلب کند. گاهی هم شاعر را به انتخاب بهتری میرساند. مثلاً شاعر با بررسی گزینهها مختلف فکر میکند که «تا میشود این ماجرا تکرار بعد از من» بهتر است یا «هربار شد این ماجرا...» یا گزینههای دیگر. به اولین گزینهها راضی نشوید و به انتخابهای بیشتری فکر کنید. البته همۀ این انتخابهای بهتر و مناسبتر، وقتی خودشان را بهخوبی نشان میدهند که مضمونسازی جذابی شکل گرفته باشد و خلاقیت و شاعرانگی در اثر موج بزند. یکی دیگر از نقاط قوت اثر دوم نسبت به اثر اول، ارتباط قویتر و مناسبتر ابیات است. البته مضمون دو مصرع پایانی بهخوبی از یکدیگر حمایت نمیکنند و کمی از هم دور افتادهاند. ضمناً مضمونسازیِ اینچنینی با سیگار هم خیلی دمدستی، نخنما و معمولی است.
نکتۀ مثبت هر دو نوشته، زبان و بیان راحت و مناسب است. اگر از کنار مضمونسازی، خلاقیت، انتخاب واژهها، تصویرسازی، شاعرانگی و باقی عناصر شعری راحت و ساده عبور نکنید، پیشرفت خوبی را در آثارتان خواهید دید. برای مخاطب شگفتی خلق کنید. وسواس در نوشتن میتواند به سود اثر خلق شده باشد. باید هی با واژهها کلنجار رفت و بهسادگی رهایشان نکرد. موفق باشید.