عنوان مجموعه اشعار : جز تو
شاعر : احمد صفری
عنوان شعر اول : بیاور خویش را با خودبیاور خانهات را کوچهی ما
که عطرت با هوا همسایه باشد
مرا با قصد قربت در بغل گیر
که قلبم با دلت همخانه باشد
بیاور آبشار زلف خود را
برای شانههای سنگی من
و شمع روشن چشمان خود را
بیاور تا شبم پروانه باشد
به ابر تیرهی مژگانت ای یار
بگو بر دشت رویایم ببارد
نوازشهای دستت را بیاور
که گرما بخش این ویرانه باشد
بیاور خندههایت را برایم
و مروارید پنهان در لبانت
بیاور قاب عکست را برایم
که بر دیوار این میخانه باشد
عنوان شعر دوم : نکند نیایدنکند یار قسم خورده
فراموش کند خاطرِ ما را
نکند بامِ دگر برده کبوتر
به خطا نامهی ما را
نکند بُرده شبی
پشت خودش ابر سیاهی
روی سیمین رخِ ماهِ
شب تنهاییِ مارا
نکند باد ندارد
دگر عزم سر کویش
که بگوید در گوشش
نقل خاکستر ما را
نکند قافلهاش را
برده باشند به یغما
رهزنی قصد تصاحب
نکند گوهر ما را
عنوان شعر سوم : جز تومستانهتر از خندهات ای یار مگر هست
دیوانهتر از من ز نگاه تو مگر هست
صیاد تر از ناز تو در شهر دگر نیست
افتادهتر از بنده در این دام مگر هست
افتاده سر و کار شبم باز به رویا
شیرینتر از این خواب مرا یاد مگر هست
بستند به زنجیر خیال تو مرا پای
زرینتر از این زینت خلخال مگر هست
در معبد عشقت همه امید پرستند
کافرتر از این عاشق نومید مگر هست
انچه که لازم است تا یک اثر چه در قالب متن و چه دیگر قالبها به مرحله هنر برسد مساله فنون و اصول مخصوص آن اثر و مسایل مربوط به زیبایی شناسی هنر میباشد. تا وقتی که یک شخص حرفی برای گفتن نداشته باشد ولی هرچقدر اصول را هم بصورت حرفهای بلد باشد نتیجهای در بر نخواهد داشت . و بالعکس هرچقدر یک شخص عاطفهی قدرتمندی داشته باشد اما اصول و فنون را نداند بلز هم نتیجه ای برای وی نخواهد داشت. پس برای خلق یک اثر هنری هر دو مساله استعداد دروتی و سواد فنی لازم و مهم است. قصد دارم آثار پیش رو را تا حد ممکن جزئیتر از لحاظ فنی و زیبایی شناسی بررسی کنم تا روشنتر و واصحتر بتوانیم به مشکلات آن اشاره کنیم.
شعر نخست
شعر دارای یک عاطفه دلنشین و ملموس میباشد و نیز تصاویر لطیف که موجب تخیل شده است. در همان مصرع نخست که میگوید خانهات را بیاور کوچه ما .شعر به زیبایی اتفاق افتاده است. اگر میگفت( بیا کوچه ما) یا( کوچ کن کوچه ما) هیچ اتفاق شاعرانهای رخ نمیداد ولی عاشق با طنازی و رندی یک عمل محال را از معشوق میخواهد ان هم این است که از او میخواهد خانه اش را با خود بیاورد به کوچه اینها تا باهم همسایه شوند. و در نیممصرع دوم همسایه کردن عطر معشوق و هوای کوچه نیز یک اتفاق عاطفی لطیف و شاعرانه است. اما در نیممصرع سوم بیت فرم معنایی خود را انگار از دست میدهد یعنی بجای این مضمون که میگوید( مرا در بغل گیر) هر مضمون دیگری نیز میشود به کار برد میشود گفت (مرا ببوس) یا( به مننگاه کن ) یا... انچه در این دو نیممصرع پایانی بیت را نجات داده مفهوم (قصد قربت) میباشد . در نیم مصرع پایانی شاعر در انتخاب کلمات حساس نبوده و شعر را دچار شلختگی کرده همانطور که مشخص است دل همان قلب است از لحاظ موسیقی و زبانی نباید دو کلمه مترادف در یک مصرع استفاده شود. که قلبم با دلت همخانه باشد در واقع منظور این است که دلم با دلت همخانه باشد .
به عنوان پیشنهاد میشد نوشت ( که مهرم با دلت همخانه باشد) که منطور همان مهر کسی به دل کسی نشستن میباشد و همخانه بودن را نیز توجیه میکند.
و اما نکته راجع به قافیه این بیت:
قوافی این شعر شامل کلمات. خانه. پروانه. ویرانه. میخانه میباشد که قافیه نخست (همسایه) را نمیتوان با این کلمات همقافیه دانست. زیرا قافیه در حروف مشترک (ن+ه) اتفاق می افتد و تنها حرف مشترک کلمه همسایه (_ه) میباشد که نمیتواند از لحاظ موسیقی ایجاد قافیه کند
بیت دوم. با توجه به مفهوم مصرع نخست کلمه (بیاور) به معنای جاری کردن استفاده شده است که بهتر بود کلمه مترادف مناسبی جایگزین آن میشد. هرچند در نیممصرع دوم از کلمه (برای) استفاده شده تا (بیاور )توجیه معنایی داشته باشد. مساله اصلی در این بیت عدم ارتباط خطی بین مصرع اول و دوم میباشد .تصویر آبشار زلف بدون دلیل ناگهان تبدیل میشود به مفهوم شمع و پروانه. که از زیبایی شاعرانه آن میکاهد.
بیت سوم. تشبیه مژه به ابر سیاه تخیل و تصویر بسیار زیبایی ست. اما همانطور که در بیت پیشین نیز دیدیم شاعر بین دو مصرع ارتباط معنایی و خطی برقرار نمیکند انگار دچار تک مصرع سرایی شده است و هر مصرع که شامل دو نیممصرع میباشد مضمون پردازی جداگانهای دارد.
ارتباط نوازش دست با چشمهای بارانی صرفا یک ارتباط عاطفی سطحی ست.
و در بیت بعدی نیز ارتباط محکم و منطقی بین دو مصرع وجود ندارد.
شاعر در تک مصرع سرایی موفق عمل کرده است اما به برقراری ارتباط بین دو مصرع توجه نداشته است
اثر دوم
آنچه که در این اثر مساله اصلی خطای قافیه و خطای وزن است. همین دو عاملی که دروازه ورود به شعر کلاسیک است و در واقع تشکیل دهندهی قالب محسوب میشود و اکر رعایت نشود نمیتوان گفت آن اثر به شعریت رسیده است. حتی اگر دیگر عناصر قابلیت بالایی داشته باشد.
کلماتی که در این اثر به جای قافیه نقش ایفا میکنند (نامه. تنهایی.خاکستر.گوهر )میباشد که بر اساس اصول نمیتواند قافیه محسوب شود. علت آن بدلیل تعریف قافیه است در قافیه بایست اصل و بن کلمه را بدون در نظر گرفتن پیشوند و پسوند در نظر گرفت
کلمات قافیه باید حداقل دو صامت و یک مصوت پایانی کوتاه مشترک یا یک صامت و یک مصوت بلند مشترک داشته باشند تا قافیه محسوب شوند
در تعریف صامت و مصوت نیز باید گفت:
صامت به تمام حروف الفبایی میگویند که ساکن هستند و باید توسط مصوتهای ششگانه صدادار بشوند
مصوتها نیز دو دستهاند:
مصوتهای بلند شامل:( آ. او. ای)
و مصوتهای کوتاه شامل( اَ. اِ . اُ)
همانطور که گفتم در قافیه گرفتن کلمات بایست اصل کلمات را بدون پسوند در نظر گرفت سپس پسوندها را اضافه کرد.
و اما وزن این ابیات نیز یکنواخت و تعداد هجاهای آن مساوی نیست . و شکل نوشتاری آن طوری است که مخاطب گمان میکند یک وزن دُوری طرف است.اما اینگونه نیست.
اثر سوم
در این اثر نیز مساله قافیه مطرح هست تکرار (مگر هست)ها به عنوان ردیف محسوب میشود و آنچه که قبل از ردیف می آید قافیه است در اینجا کلمات قبل از ردیف شامل (یار. تو. دام. یاد. خلخال. نومید.)میباشد که بر اساس تعریفی که از قافیه ارائه شد نمیتوانند قافیه محسوب شوند.
به طور مثال وقتی کلمه یار را میخواهیم قافیه در نظر بگیریم کلمات دیگر میتواند شامل (بار. غار. دار. کار. زار.مار)و... باشد که دارای حروف پایانی مشترک میباشند.
اثار ارائه شده از لحاط مضمون پردازی نسبتا قابل قبول هستند یعنی شاعر توانسته است روحیات شاعرانه اش را بیان کند اما اصول فنی و تکنیکی شرط اصلی به شعر رسیدن این روحیات و حرفهای درون است که تا وقتی رعایت نشود یک اثر نمیتواند به شعریت برسد