عنوان مجموعه اشعار : آرزوی شهاب
شاعر : شهاب مهری
عنوان شعر اول: بارانکنارِ تو چراغ خانه خندان بود در باران
طنابِدارِ ظلمت، بیتو شد از سقف آویزان
نهالی که برایم کاشتی تا آسمان رفته
شبی تنهاییم را کاشتی در سینهی گلدان
تو هر دندانِ لَق را ساده کندی، سخت ترسیدم
منم سروِ بدون ریشهی لرزانِ در طوفان
چه بی احساس چترت پاسخِ بیتابیَم را داد
هزارن مرتبه اسم تو را فریاد زد باران
تمام درد عالم ریخته روی سرم بی تو
شبیه خانهی متروکهای در زیرِ بمباران
اگر با کولهبار درد، پا در شهر بگذارم
که زیرِ بارِ سنگینش کمر خم میکند تهران
شبیه ساعتی که وقت را گُم کرده، بیوقفه
نگاهم میدود دنبال تو در کوچهی هذیان
نگو پشت نقابی عشق خود را کردهای کتمان
چه آسان آسمان را پشتِ ابری کردهای پنهان
برای لحظهای آغوشِ گرمت جان پناهم بود
دلم را گرم کرده یاد آن در فصل یخبندان
عنوان شعر دوم : ..
عنوان شعر سوم : ..
درود بر دوست و همراه پایگاه. شما به طور میانگین ماهی یک بار آثارتان را برای نقد میفرستید. این خیلی خوب است که در این زمینه عجله نمیکنید و برای خواندن و نوشتن فرصت مناسبی به خودتان میدهید. البته که این کار توقع ما را هم بالاتر میبرد و هر بار منتظریم که پیشرفت را در آثار شما ببینیم. بعد از چند ماه فرصتی شد تا دوباره اثری از شما بخوانم. همانطور که انتظار داشتم پیشرفتهایی دیدم و متوجه شدم که ظاهراً به مقدمات شعر تسلطی نسبی پیدا کردهاید. البته که بعضی از مشکلات قبلی در نوشتۀ جدیدتان هم دیده میشود؛ مشکلاتی در زمینۀ مضمونپردازی، حمایت مصرعها از یکدیگر، انتخاب واژگان، تصویرسازی و...
در مصرع اول به انتخاب واژه اشاره میکنم. اولین قافیۀ این شعر، اگر قافیه نبود، هیچ کار دیگری انجام نمیداد! اگر بناست هیچ کاری انجام ندهد و فقط واژهای به عنوان قافیه باشد که کلی واژۀ دیگر هم میتواند به جای «باران» بیاید. امکان جایگزینی واژهها یعنی آنها چفت و بستی با سایر واژهها و مضمون مصرع و بیت ندارند و این خوب نیست! باران ارتباط مناسبی با هیچکدام از واژههای دیگر این بیت ندارد و عملاً اضافه است. اگر میگفتید «کنار تو چراغ خانه خندان بود در ایران» یا «کنار تو چراغ خانه خندان بود در آبان» هیچ تفاوتی با باران نداشت. اگر میگفتید «کنار تو چراغ خانه خندان بود در طوفان» باز هم واژۀ خیلی قدرتمندی انتخاب نکرده بودید اما تقابل خندان و طوفان حداقل ظرافتی داشت. در استفاده کردن از تعابیر و تصاویر انتزاعی و ذهنی هم دقت کنید؛ چون اگر نتوانید آن را برای مخاطب به تصویری عینی و ملموس تبدیل کنید، موجب گنگی مخاطب خواهید شد و مضمون از دست خواهد رفت. اتفاقی که در بیت اول افتاده است و «طناب دار ظلمت» در آن نقش داشت. دربارۀ این موضوع در بیتهای بعدی هم حرف میزنیم.
مضمون بیت دوم خوب شکل نگرفته است. بدون در نظر گرفتن قافیه، اگر جای دو مصرع را با هم عوض میکردیم، روایت بهتری داشتیم؛ گرچه در کل مضمون دندانگیری نیست. مصرع اول از بیت سوم جملهبندی مناسبی ندارد و همین بیان نامناسب باعث شده نتواند پشتوانۀ خوبی برای مصرع بعدی باشد. در مصرع دوم هم تتابع اضافات مانعی برای مخاطب خواهد شد. تتابع اضافات اگر عامدانه و بهمنظور خلق زیبایی آمده باشد که خوش آمده است اما اگر اینطور نباشد، ضعفی در شعر ایجاد میکند. اگر در این بیت عامدانه هم آمده باشد، نتوانسته است زیبایی و شاعرانگی خلق کند.
بیت چهارم هیچ مضمون درست و درمانی را به منِ مخاطب منتقل نمیکند و بهشدت گنگ و نامفهوم نوشته شده است. یکی از دلایل این نامفهومی، همان استفاده از تصاویر انتزاعی است که پیشتر به آن اشاره کردم. بیت پنجم مرا یاد آثار قبلیتان انداخت. آنجا گفته بودم که مصرعهای اول بیتها فضا را خوب آماده میکنند اما مصرعهای دوم بیتها قدرت کافی را ندارند. اینجا برعکس شده است؛ مصرعهای دوم بهنسبت بهتر نوشته شدهاند اما مصرعهای اول نتوانستهاند فضای مناسبی را آماده کنند. چه اینوری باشد و چه آنوری، نتیجۀ عدم تناسب دو مصرع، بیتی ضعیف است.
آوردن «که» در ابتدای مصرع دوم از بیت ششم، جملهبندی را خراب کرده است. «اگر با کولهبار درد پا در شهر بگذارم، تهران زیر بار سنگین آن دردها کمر خم میکند.» جملههای قبلی پیام این بیت است. با توجه به اینکه جمله در حالت عادی به «که» نیاز ندارد، احتمالاً «که» را برای ایجاد لحن آوردهاید اما نه در مناسبترین جای ممکن! یاد شعر طنزی از ناصر فیض افتادم که اینطور شروع میشود:
پدر مسلمین درآمد که!
دو سه میلیون نشد درامد که!
میبینید چقدر استادانه از «که» استفاده کرده و لحن جذابی به شعر داده است. جالب اینکه این «که» را ردیف شعر کرده و با همین فرمان تا انتها پیش رفته است.
بیت هفتم هم سهمی در استفاده ناموفق از تصاویر ذهنی دارد؛ جایی که «کوچۀ هذیان» آمده است و معلوم نیست چطور کوچهای است که نگاه در آن میدود! آسمان را پشت ابر پنهان کردن تعبیر خوبی است اما خوبتر میشد اگر اینبار مصرع اول بهخوبی پشتیبانی میکرد و فضا برای این تعبیر آماده میشد. حتماً شنیدهاید که در کلام عامیانه میگویند: «نگو فلانطور بوده و ما خبر نداشتیم!» اگر با جملهبندی مناسب «نگو»ی شعر شما هم به قصد نزدیک شدن به گفتار عامیانه میآمد و لحن ایجاد میکرد، خیلی اوضاع بهتر میشد اما در شکل کنونی این «نگو» به شکل فعل نهی خوانده میشود.
بیت پایانی هم جملهبندی دلنشینی ندارد. چیزی که باعث بهتر شدن جملهبندیها خواهد شد، تسلط بیشتر بر وزن و کلام است. چون قافیههای این شعر افعال جملهها نیستند، شاعر مجبور شده ارکان جمله را جابهجا کند و این جابهجایی شاعر را به زحمت انداخته است. دلیل ضعف بعضی از جملههای این شعر، همین جابهجایی ارکان است. قطعاً به مرور زمان مسلطتر میشوید و جملهبندی روانتری خواهید داشت.
در آخر نکتهای هم بگویم که به نگارش مربوط است. موقع تایپ کردن شعرتان نیاز نیست اینقدر نشانهگذاری کنید. استفاده زیاد از ویرگول یا حرکات روی حروف، از زیبایی ظاهری نوشته کم میکند. هرجا که واقعاً لازم بود ویرگول یا حرکتگذاری کنید؛ یعنی جایی که اگر حرکت یا ویرگولی را نگذارید، بد و اشتباه خوانده شود. «کنار تو» نیاز به کسره ندارد. «دندان» و «لق» هم وقتی کنار هم میآیند «دندان لق» خوانده میشوند و کسره نیاز ندارند. کسی هم «لُق» یا «لِق» نمیخواند. دربارۀ «گم» هم همین شرایط برقرار است و اگر حرکتی روی آن نگذارید اشتباه خوانده نمیشود.
امیدوارم در آینده فرصت دیگری هم پیش بیاید تا آثارتان را بخوانم و دربارهشان حرف بزنم؛ و امیدوارم آن موقع از پیشرفت نوشتههایتان شگفتزده شوم. موفق باشید.