جنون نوشتن




عنوان مجموعه اشعار : عشق وجنون
شاعر : محمدنجات قدردان


عنوان شعر اول : جنون عشق
ز دور ببین نگار من عشق چه زیباست این پنجره از بهر شما بحر تماشاست
با چشم سیاهت مشو خیره به نگاهم این سخت ترین مرحله از برزخ دنیاست
باید که گذر کرد ویا ماند وخطر کرد در هردو فقط حسرت وافسوس هویداست
تقدیر تو اینگونه نوشت آن بت نقاش هر نقش دگر نقش زنی نقش تو پیداست
بیهوده از این عشق گریزی که نسوزی این سوختن از سوختن عالم بالاست
ای یار سفر کرده که رفتی زنگاهم تصویر تو در چشم من عمریست که تنهاست
برگرد بیا با من دلسوخته بنشین با تو همه ی زشتی این فاصله ها آه چه زیباست


عنوان شعر دوم : جنون عشق
ز دور ببین نگار من عشق چه زیباست این پنجره از بهر شما بحر تماشاست
با چشم سیاهت مشو خیره به نگاهم این سخت ترین مرحله از برزخ دنیاست
باید که گذر کرد ویا ماند وخطر کرد در هردو فقط حسرت وافسوس هویداست
تقدیر تو اینگونه نوشت آن بت نقاش هر نقش دگر نقش زنی نقش تو پیداست
بیهوده از این عشق گریزی که نسوزی این سوختن از سوختن عالم بالاست
ای یار سفر کرده که رفتی زنگاهم تصویر تو در چشم من عمریست که تنهاست
برگرد بیا با من دلسوخته بنشین با تو همه ی زشتی این فاصله ها آه چه زیباست


عنوان شعر سوم : جنون عشق
ز دور ببین نگار من عشق چه زیباست این پنجره از بهر شما بحر تماشاست
با چشم سیاهت مشو خیره به نگاهم این سخت ترین مرحله از برزخ دنیاست
باید که گذر کرد ویا ماند وخطر کرد در هردو فقط حسرت وافسوس هویداست
تقدیر تو اینگونه نوشت آن بت نقاش هر نقش دگر نقش زنی نقش تو پیداست
بیهوده از این عشق گریزی که نسوزی این سوختن از سوختن عالم بالاست
ای یار سفر کرده که رفتی زنگاهم تصویر تو در چشم من عمریست که تنهاست
برگرد بیا با من دلسوخته بنشین با تو همه ی زشتی این فاصله ها آه چه زیباست
نقد این شعر از : جواد چراغی
نوشتن از جنس خلق کردن است. انسانی که مینویسد در واقع خالق است، و یا نماینده و مصداق خالق است. پس ازین منظر نمیتوان هیچ آموزش برای آن متصور بود. اما چون این خلق کردن در کالبد کلمه ظهور پیدا میکند. پس اصول کلمه نیازمند آموزش و تمرین و تکرار میباشد. در واقع یک شاعر اصول و تکنیکهای نوشتن را آموزش میبیند نه ذات نوشتن را. و در این راه بایست جنون داشته باشد و تمامیت خود را صرف کند.
در یک اثر کلاسیک آنچه که ماهیت کار را مشخص میکند و در واقع مجوز ورود به دنیا شعر کلاسیک محسوب میشود مساله قالب میباشد. یعنی اگر یک اثری در قالب دچار مشکل باشد مخاطب نمیتواند وارد متن آن شده و از ظرافتهایش لذت ببرد زیرا ذهن یک مخاطب حرفه‌ای این قانون را برای خود تعریف میکند :اثر کلاسیکی که قالب آن دچار مشکل باشد قطعا اثر ضعیفی ست. در واقع این قانون نانوشته‌ی ذهن مخاطب میباشد.
و اما قالب چیست؟ همانطور که اشاره کردم در شعر کلاسیک مهمترین مساله مورد توجه قالب است که انواع مختلفی مانند غزل. قصیده. مثنوی. چهارماره و... دارد و بر اساس جایگاه قافیه. نوع وزن. کوتاه و بلندی اش تقسیم بندی میشود .حال وقتی میشود یک اثر کلاسیک را سالم فرض کرد که همه این موارد در آن رعایت شده باشد. اثر پیش‌رو در قالب غزل خلق شده است. در نگاه نخست چند اشکال اساسی در آن به چشم میخورد که بدون توجه به آن نمیشود که وارد متن و محتوا شد و لذت برد. اولین مساله وزن عروضی ست. در همین مصرع نخست: (ز دوربین نگار من عشق چه زیباست) وزن معمول آن شکسته است. وزن این اثر (مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولن) باید باشد
که در چندین مصرع از جمله همین مصرع نخست شکسته است

بیت نخست. علاوه بر مشکل وزنی در مصرع نخست ناهمخوانی جنس کلمات نیز باید مورد توجه قرار گیرد. کلمه‌ای مانند (دوربین) که یک‌ کلمه نو و تازه میباشد با کلمه (ز) همخوانی ندارد. دو کلمه بهر و بحر که باهم جناس نیز محسوب میشوند میتواند یک حسن باشد .
در بیت دوم شاعر چشمهای خیره و سیاه معشوق را به برزخی مانند کرده است که در نوع خود این نوع تشبیه خوب است اما بافت زبانی آن دچار شلختگی شده است اول اینکه ترکیب (برزخِ دنیا) به چه معناست؟ برزخ یک حالت مشخصی ست دنیا نیز یک حالت مشخص دیگر و این دو نمیتواند ترکیب باشد. در واقع سه حالت متصوری که میتوان برای حیات در نظر گرفت. حیات در دنیا. حیات در برزخ. حیات در آخرت.
مساله دیگر خیره شدن چشم به نگاه است. که در واقع شاعر برای هر دو معنای یکسانی در نظر گرفته است اما از دو کلمه متفاوت مترادف گونه ( چشم و نگاه ) استفاده کرده است. که این مساله نیز میتواند محل بحث باشد.
در بیت سوم بدلیل جبر وزنی بعد از کلمه (کرد) کلمه (وَ) مستقل باید تلفظ شود که لز لحاظ موسیقی و زبان به کار لطمه میزند.
(باید که گذر کرد
وِ یا ماند و خطر کرد)
همانطور که میبینیم بعد از کلمه( ماند ) این اتفاق تکرار نمیشود و حالت صحیح آن جریان دارد و این تقاوت در یک مصرع تعادل موسیقیایی اثر را کاسته است.
بیت چهارم.منظور شاعر در اینجا از (بت نقاش) در واقع کاتب تقدیر است که میتواند خدا باشد یا فرشته. یا دست روزگار. که عنوان مناسبی نیست زیرا در قرارداد معنایی ادبیات بت معمولا نقش میپذیرد و معادل معشوق میتواند باشد. نقاش بودن صفت معمولی برای آن نیست.
مصرع دوم (هر نقش دگر نقش زنی نقش تو پیداست) من نمیتوانم هیچ مضمون و مفهومی ازین مصرع برداشت کنم. ارکان جمله کاملا بهم ریخته است و دستور جمله حتی تحت تاثیر آن میباشد.

در بیت پنجم منظور شاعر مشخص است. شاعر میخواهد بگوید (کار بیهوده ای است گریختن ازین عشق که نسوزی که جنس این سوختن والا و ارزشمند است.) اما در ارائه این مفهوم دچار مشکل شده است. باید گفت (بیهوده ازین عشق میگریزی تا نسوزی. این سوختن از آتش عالم بالاست)
در مصرع مدنظر (سوختن ) دوم از لحاظ معنایی جایگاهی ندارد.

بیت ششم.اولین مساله یک‌مکرد لغزش وزنی بین کلمات (من عمری ست) که حرف ع نمیتواند در نقش مصوت بلند باشد. و به حرف ن بچسبد و بصورت( مَنُمری) تلفظ شود.
مساله دیگر باز هم استفاده از کلمات نگاه و چشم در یک معنای یکسان است آنهم در یک بیت .
اگر بجای کلمه چشم از کلمه (یاد) استفاده گردد میتواند مناسب‌تر باشد.(تصویر تو در یاد من عمری ست که تنهاست)

بیت آخر. باز هم یک مورد لغزش وزنی در این بیت مشاهده میشود. مصرع دوم چند هجای اضافه دارد که باید اینگونه میبود: (با تو همه زشتی این فاصله زیباست) کلمات (...ها آه چه) خارج از وزن است.

منتقد : جواد چراغی

جواد چراغی_متولد ۱۳۶۸/۷/۷_زنجان_غزل سرا_ _دبیر و موسس نخستین کانون شعر و ادب دانشگاه پیام نور استان زنجان۱۳۹۰ _رئیس انجمن ادبی اشراق زنجان از سال۱۳۹۵. _دبیر کارگاه های نقد شعر هفتگی انجمن ادبی اشراق از سال ۱۳۹۵ _دبیر علمی جشنواره شعر مادر بهار ...



دیدگاه ها - ۲
جواد چراغی » یکشنبه 23 مرداد 1401
موفق باشید
محمدنجات قدردان » پنجشنبه 20 مرداد 1401
سلام وعرض ادب واحترام خدمت استاد هنرمند وگرانمایه سپاس بیکران از لطف وبزرگواری شما که وقت بسیار باارزش وگرانبهای خود را صرف نقد شعر نمودید روزوروزگارتان پراز پروانه های شعرهای بهاری

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.