عنوان مجموعه اشعار : بدون مجموعه
شاعر : فروزان زمانی
عنوان شعر اول : باورم کنباورم کن که باورت از من
یک رسولِ جدید می سازد
شیخ صنعای تازه ای در من
پیشِ ترسای خویش، می بازد
خاک من را دوباره ، وَرز بده
باید انگار ، از نو ساخت مرا
روحِ من را ، بگیر و باز بِدَم
باید این بار ، از تو ساخت مرا
بت شکن باش، کعبه هایِ مرا
از خدایانِ خفته، خالی کن
بنشین رو به من ، بگو: اِقرء
عشق را حک در این ، سفالی کن
رو به من باز کن دری تازه
از فراز حَرای قرنِ جدید
انتخابت چه دیدنی بشود
یک نبی، باهجومی از تردید
در وجودم رسوخ می کردی
دور می شد تمامِ من ، ازمن
نوسان می کند زنی دائم
بین پیغمبری و اهریمن
عنوان شعر دوم : با من بمان آغوش تو امن است اما باز می ترسم
با هر نگاهت کل دنیا ،طالبان باشد
از ترکشِ بی اعتنایی خسته ام ،بگذار
مرگم هجومِ بوسه هایِ بی امان باشد
یک فتنه ام تا سرزمین ات را بِشورانم
من آمدم تا حکمی از ،دیوانگی باشم
باید بِپیچانی به دورم ،بازوانت را
تا در شمارِحصر هایِ خانگی باشم
این روز ها ،بی تابی ام را مصر می بیند
مثل زلیخا ،دست بر پیراهنت دارم
در قصرِ تنهایی عذابم می دهی اما
من حسرت یک چارخانه ،از تنت دارم
تو پادشاه خائنی هستی که می ترسم
از قهوه ی ترکِ نگاهم، چشم برداری
کرمان به کرمان تنم را سر بِبُر اما
با من بمان آقا محمد خان قاجاری
عنوان شعر سوم : صبح نشابورشبیه صبحِ نشابور و عصرِ شیرازی
طلوعِ حادثه هایِ عجیب و پر رازی
چنان حضورِ تو در سینه حبس کرده نفس
که در رقابتِ با ریزگردِ اهوازی
نشسته ام که ببینم چه قدر مانده مرا
به دامِ چشمِ سیاهِ خودت ، بیندازی
ترنج و مجلس و این دل ربودن از همگان
بس است این همه در جمع ِ عشق، طنازی
به جرمِ غارتِ قلبی ، که مال من بوده است
چه قدر بوسه تو باید به من بپردازی؟
در این یادداشت نگاهی نقادانه خواهیم داشت به سه اثر به دوست شاعر سرکار خانم فروزان زمانی، از آن جا که برای اولین بار است که برای پایگاه نقد شعر اثر ارسال کردهاید، جا دارد از طرف خودم و همکارانم ورود شما را خوشامد بگویم، امیدوارم این فضا برای شما مفید باشد و بتوانید قدمهای بعدی را بهتر بردارید.
از آن جا که در پرونده شاعری خود سابقه را ذکر نکردهاید برای شروع بحث کمی مردد میشوم، اصلا بحث نقد کارگاهی تا حدودی وابسته به اطلاعات منتقد از شاعر است، مثلا اگر شما یکسال سابقه شاعری داشته باشید این شعرها قابل قبول و حتی خوب میتواند نامیده شود اما اگر ده بیش از پنج سال سابقه سرودن دارید آن وقت معدل متفاوت خواهد بود. و مهمتر اینکه انتخاب نقطه شروع بحث هم کمی سخت میشود اما با این حال با نگاهی دقیق به بررسی آثار میپردازیم.
باورم کن که باورت از من
یک رسولِ جدید می سازد
شیخ صنعای تازه ای در من
پیشِ ترسای خویش، می بازد
خاک من را دوباره ، وَرز بده
باید انگار ، از نو ساخت مرا
روحِ من را ، بگیر و باز بِدَم
باید این بار ، از تو ساخت مرا
بت شکن باش، کعبه هایِ مرا
از خدایانِ خفته، خالی کن
بنشین رو به من ، بگو: اِقرء
عشق را حک در این ، سفالی کن
رو به من باز کن دری تازه
از فراز حَرای قرنِ جدید
انتخابت چه دیدنی بشود
یک نبی، باهجومی از تردید
در وجودم رسوخ می کردی
دور می شد تمامِ من ، ازمن
نوسان می کند زنی دائم
بین پیغمبری و اهریمن
من از خواندن این سه بند اینطور استنباط کردم که شاعری تازه کار نیستید، شکل مضمونپردازی و انتخاب واژگان بیشتر مرا به این سمت هدایت میکند و اگر در ابتدای راه هستید باید بگویم که بسیار خوب است، موضوع شعر نسبتا تازه است و این امتیاز خوبی برای شعر شماست. شروع بند بسیار درخشانیست، همه چیز مرتب و حساب شده است، اما "شیخ صنعای تازهای در من" آن طور که باید معنای کاملی به مخاطب نمیدهد با این حساب کمی سطر دوم ضعف تالیف دارد، بند دوم یک خوانش سخت برای قافیه بودن به همراه آورده، درست است که ما "و" را در "نو" کوتاه میخوانیم اما شکل خوانش در این بند آخر با ایجاز همراه شده که که ضعف خوانشی و وزنی به همراه آورده است، "من را" هم در شعر کلاسیک "مرا" باشد سنجیدهتر است، اما سطر چهارم زیباست، دیگر در بند سوم که کار به کعبهها میرسد شعر کمی از شکل عینی و روراست بودنش کم میشود. ما کعبه را یک خانه واحد میشناسیم، و از آن جا که من شاعر کعبههای مرا گفته کمی شعر دچار گنگی میشود چون تا اینجا خطاب شعر مشخص است و از اینجا کمی ابهام ناخواسته و آسیب زننده به شعر وارد میشود. سطر چهارم هم از نظر جمله سازی ضعیف است و جابجایی ارکان نامناسبی دارد. دو بند بعد فوق العاده است، همین دو بند در اصل باعث شد که شاعری با سابقه به نظر برسید. دو بند محکم و سنجیده به خصوص بند آخر که برای پایان بندی عالیست، هم مضمون شعر کامل میشود و هم آن معماوارهای که ساختهاید را به درستی پاسخ میدهد. باید برای این شعر به شما آفرین گفت، و قطعا با اصلاح آن ایرادات جزیی شعر بهتری هم میشود.
آغوش تو امن است اما باز می ترسم
با هر نگاهت کل دنیا ،طالبان باشد
از ترکشِ بی اعتنایی خسته ام ،بگذار
مرگم هجومِ بوسه هایِ بی امان باشد
یک فتنه ام تا سرزمین ات را بِشورانم
من آمدم تا حکمی از ،دیوانگی باشم
باید بِپیچانی به دورم ،بازوانت را
تا در شمارِحصر هایِ خانگی باشم
این روز ها ،بی تابی ام را مصر می بیند
مثل زلیخا ،دست بر پیراهنت دارم
در قصرِ تنهایی عذابم می دهی اما
من حسرت یک چارخانه ،از تنت دارم
تو پادشاه خائنی هستی که می ترسم
از قهوه ی ترکِ نگاهم، چشم برداری
کرمان به کرمان تنم را سر بِبُر اما
با من بمان آقا محمد خان قاجاری
به دلایل بسیاری شعر اول را بیشتر دوست داشتم هر چند این شعر هم شیرین و لطیف است، اما به شخصه با استفاده کردن از المانهای مشهود و ساختن تلمیح آن هم به این شکل چندان موافق نیستم، مثلا همین کلمه طالبان در بند اول که آنقدرها ضرورت وجود خود را در متن آشکار نمیکند، وقتی ما از یک کلمه خاص در شعر استفاده میکنیم بهتر است برای آن پشتوانهای قوی داشته باشیم که در متن خود را ثابت کند. شاید در نظر مخاطب عام این قبیل رفتارها جذاب باشد اما به تعالی شعر کمک چندانی نمیکند. اتفاقا گل درشت بودن این کلمات باقی عناصر شاعرانه در متن را کمرنگتر جلوه میدهد. اتفاق بند بعد و بازی با "حصر خانگی" هم کمی کلیشهای شده، تشبیه آعوش به قفس و امثالهم بسیار زیاد اتفاق افتاده است و استفادهاش آن هم به شکل کلیشهای امتیازی برای شعر نخواهد داشت. دو بند بعد هم با همین شکل اتفاقات ادامه مییابد، تنها بازی شیرینی که من پسندیدم چارخانه بود، آن را تازهتر و جذابتر یافتم و کاش اگر به سراغ چنین بازیهایی هم میرویم از این جنس باشد، هر چند از دید مخاطب و منتقدی چون من شعر اول عمق بیشتری داشت.
شبیه صبحِ نشابور و عصرِ شیرازی
طلوعِ حادثه هایِ عجیب و پر رازی
چنان حضورِ تو در سینه حبس کرده نفس
که در رقابتِ با ریزگردِ اهوازی
نشسته ام که ببینم چه قدر مانده مرا
به دامِ چشمِ سیاهِ خودت ، بیندازی
ترنج و مجلس و این دل ربودن از همگان
بس است این همه در جمع ِ عشق، طنازی
به جرمِ غارتِ قلبی ، که مال من بوده است
چه قدر بوسه تو باید به من بپردازی؟
این غزل سالم، روان و لطیف است، اما من کشف بیت دوم را نمیپسندم، کشفی سطحی که در غزل جوان امروز از این مدل کشفها و رابطه ایجاد کردنها بسیار وجود دارد، کمی باید در این مورد بیشتر بگویم، شما الان معشوقه خود را از جهت شبیه به ریزگرد اهواز خواندهاید، آن هم با وجه شبه نفس را در سینه دیگران حبس کردن؟ خب این از بعد زیبا شناسی چه امتیازی برای معشوقه است، منکر این نمیشوم که ارتباطی را سعی کردهاید بسازید اما این در یک غزل عاشقانه ستایش برانگیز تشبیه خوبی نیست من اگر به معشوقهام در یک شعر بگویم بلند بالا بعد آن را با تیر چراغ برق قیاس کنم حتی اگر بگویم تو در بلند بالایی از او قویتری بیشتر وهن است تا مدح، امیدوارم متوجه منظورم شده باشید. باقی ابیات هم قوت چهارپارههای شما را ندارند، اتفاق ویژهای ندارند و این نشان میدهد رهایی قالب چهارپاره بیشتر به قریحه شما کمک کرده است.
شاعر عزیز، شما همین الان هم شاعر سربلندی هستید و امیدوارم با پشتکار بیشتری که به خرج خواهید داد روز به روز پیشرفت شما را ببینم، به امید توفیق شما.