عنوان مجموعه اشعار : واژه های سبز
شاعر : هانیه بردستانی
عنوان شعر اول : رنگین تر از پاییزدنیای من رنگیست
رنگین تر از پاییز
از هر غمی خالی
از هر خوشی لبریز
دنیای تو سرد است
بی روح و سرگردان
نجوای آرامت ...
یک خواب بی پایان
قلبی یخی داری
اما پر از باران
خورشید اگر خواهی
هدیه دهم از جان
مغرور و پر رازی
راز تو پنهان ست
پاییز می داند ...
عشق تو باران ست!
عنوان شعر دوم : زنگ ریاضی زندگیزندگی
زنگ ریاضی دارد
گل ضرب در عشق کردن
و به نگاهی بخشیدن
حس زلالی دارد
زندگی
زنگ ریاضی دارد
لب رود با دوست نشستن
سیب سرخی
به دو قلب تقسیم کردن
چه صفایی دارد
زندگی
زنگ ریاضی دارد
روزها را شمردن
در هوایت نفس کشیدن
چه امیدی دارد
زندگی
زنگ ریاضی دارد
حل مسئله ی ساده یک غم
با دست های باد پاییز
خوش خیالی دارد
زندگی
زنگ ریاضی دارد
زندگی را به توان ابدیت
دوست داشتن
چه حالی دارد ..!
عنوان شعر سوم :
نقد این شعر از : علی رضا فرهومند
سرکار خانم هانیه بردستانی سلام.
حضورتان را در پایگاه خیر مقدم گفته؛ برای تان روزها و تجربه هایی پر از شعر را آرزومندم. مدت زمانی که شما دست به قلم برده اید و تجربه کرده اید بسیار کوتاه، اما کیفیت تخیل شما و استعدادی که می توان در آثارتان سراغ گرفت نوید بخش بروز شعرهایی خواندنی و مختص به قلم خودتان است؛ اگر در این راه مطالعات فراوان ادبیات گذشته و امروز ایران و نقد ادبی مکتوب این حوزه را سر لوحهی زندگی هنرمندانهی خود قرار دهید و از هیچ کوششی دریغ نورزید و نا امید و خسته نگردید.
اثر ارسالی شما ذیل عنوان " رنگین تر از پاییز " وزن بسیار زیبایی دارد کافی بود دو مصرع شما کنار هم می نشست تا شکل مشخص تری می یافت و بحر بسیط مخبون ( مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن ) را تکمیل می کرد و در عوض قافیه های میانی بین آن ها موسیقی و ریتمی مضاعف به اثر می بخشید. چند نمونه را در ادامه از گذشتگان مان بخوانیم :
#فروغی بسطامی
گفتی که وقت سحر سویت کنم گذری
ترسم ز پی نرسد این شام را سحری
خواهم که با تو شبی در پرده باده خورم
گر خون من بخوری ور پردهام بدری و الی آخر
#سعدی
دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری؟
تو خود چه آدمیی کز عشق بی خبری! و الی آخر
#مولانا
عشق تو خواند مرا کز من چه میگذری
نیکو نگر که منم آن را که مینگری
من نزل و منزل تو من بردهام دل تو
که جان ز من ببری والله که جان نبری و الی آخر
#امیر خسرو دهلوی
چون بستدی دل من، پرسشم کن به ازین
بردی چو جان ز تنم، تیرم مزن ز کمین
زان ره که خنده زنان آیی چو سرو روان
خواهم که هم به زمان خاکی شوم به زمین و الی آخر
نمونه هایی که ذکرشان از خاطرتان گذشت؛ بخشی از آثار موجود در وزن مورد استفادهی شما بود که در پیشینهی ادبی مکتوب ما ضبط است.
حالا با ذکر چند نکته مختصر دیگر بر گردیم به مثنوی پاییزی شما:
دنیای من رنگیست رنگین تر از پاییز
از هر غمی خالی از هر خوشی لبریز
دنیای تو سرد است بی روح و سرگردان
نجوای آرامت ... یک خواب بی پایان
قلبی یخی داری اما پر از باران
خورشید اگر خواهی هدیه دهم از جان
مغرور و پر رازی راز تو پنهان ست
پاییز می داند ...عشق تو باران ست!
ابتدا از لحاض شکلی این نکته را بد نیست بدانید که مثنوی را برای طول فکر هایی طویل به کار می گیرند و بهتر است آثار موضوع محور آن هم عاشقانه در قالب غزل باشند. هیچ مشکل قالبی در اثرتان نبود چه به لحاظ قافیه و چه به لحاظ وزن که با توجه به سن و سال شما موجب مسرت فراوان است.
اما تنگناهای وزن و قافیه در ابیات سوم و چهارم باعث ایجاد تناقض های شاعرانه در اثر شده ادند. قلب یخی اما پر از باران آن هم در نبود خورشید چون مصرع بعد قصد هدیه دادنش را دارید عجیب و دور از تصور است. همین طور که پاییز می داند عشق تو باران است قدری بین عشق و پاییز و باران تناسبات لازم ایجاد نشده است.
این تعبیر شما مرا یاد ذکری از جناب عطار انداخت که مرور آن هم خالی از لطف نیست:
به صحرا شدم، عشق باریده بود و زمین تر شده بود؛ چنان که پای به برف فرو شود، به عشق فرو شدم.
تذکره الاوالیا، ذکر بایزید بسطامی
اما اثر دوم شما عنوان بسیار جالبی دارد زنگ ریاضی زندگی؛ زنگ ریاضی در کنار زندگی قرار گرفته و هویت تازه ای به دست آورده و از مفهوم قدیمی و آشنای خود فتصله گرفته است . این کار را آشنایی زدایی می گویند که برخی آن را مهم ترین مدل تولید اثر ادبی بر شمرده اند. اما متاسفانه کل اثر خالی از چنین لحظه هایی است و تمامی تکرار مکررات است.
آنچه باید حرکت مان را در جریان تولید اثر ادبی تنظیم کرده؛ تسریع ببخشد لزوم به کارگیری بسیاری از نکات به طور همزمان است ( صور خیال، لحن و موسیقی و ریتم، فرم و ساختار) و لابد خودآگاه مان چنین نیرویی را ندارد لذا تربیت ناخودآگاه شاعر برای لحظه ی خلق اثر ادبی بسیار حایز اهمیت است. یعنی همان پیشنهاد اول گفتگوی مان مبنی بر مطالعات فراوان و لا ینقطع. حتمن پیشنهاد می کنم در نقد های قبل تر من مجموعه ای از نکات کلی که به دیگر دوستانم در بدو دیدارهای مان توصیه کرده ام و اینجا به سبب اطالهی کلام از آن ها صرف نظر کردم؛ را هم از نظر بگذرانید.
امیدوارم در آینده ای نزدیک خوانندهی یکی از اشعار خوب شما باشم.