عنوان مجموعه اشعار : عشق نامه
شاعر : علی باقری
عنوان شعر اول : عاشق حقیقیبسم اللّه الرّحمن الرّحیم
گفتم به دوست منم عاشقِ حسین
گفتا بگو تو زِ عشقت نشانه ای
گفتم که شورِ حسینی ست در دلم
این شور هست مرا پشتوانه ای
می گریم از غمِ مولا به حدّی که
بارانِ اشک شود رودخانه ای
گفتا که گریه ی تنها ملاک نیست
بشنو زِ من سخنِ دوستانه ای
باید جهاد کنی با یزیدِ نَفْس
در ادّعایت اگر صادقانه ای
عاشق اجازه ندارد ستم کند
حتّی به مورچه یا موریانه ای
دریایِ لطف و گذشت است و دوستی
آن دل که عشق در آن کرده لانه ای
عاشق کسی ست که ایمان و عشق ِ اوست
همراه با عَملِ خالصانه ای
شور و شعورِ حسینی کنارِ هم
سازند زندگیِ عارفانه ای
گنجِ بهشت به دستِ تو می رسد
با طاعتِ مداوم و ذکر شبانه ای
آگاه باش به هر جا که می روی
تحتِ نظارتِ ربِّ یگانه ای
شایسته نیست گنه در حضورِ او
ره روشن است نداری بهانه ای
عنوان شعر دوم : عنوان شعر سوم :
از آقای علی باقری، 38 ساله، از استان قم، با سابقهی شاعری بیشتر از پنج سال، یک اثر به دستم رسیده با عنوان «عاشق حقیقی»؛ اثری که بیشتر به قطعه میماند، و قطعه شعری است که اولینبیت آن همقافیه نیستند ولی مصراع دوم تمام ادبیات آن همقافیهاند. طول قطعه دو بیت تا پانزده بیت یا بیشتر است.
قِطعه مجموعهٔابیاتی است که از آغاز تا انجام همگی به یکدیگر مربوط بوده، پیرامون یک قصّهٔی شیرین، یک موضوع اخلاقی، یا تهنیت و تعزیت و مدح و هجو و مانند آن پدید آمده باشد. در میان شعرای پارسیگوی از رودکی تا کنون، همواره، قطعهسرایی رواج داشته است. انوری ، ابن یمین، و پروین اعتصامی بیش از دیگران به این قالب شعری پرداختهاند.
در قطعهی دوازده بیتی «عاشق حقیقی» دوست عزیز شاعرمان آقای علی باقری نیز هم مدح و تعزیت دیده میشود، و هم نکات اخلاقی و پند و اندرز و از این قبیل که لازمهی قطعهسرایی است:
«گفتم به دوست منم عاشقِ حسین
گفتا بگو تو زِ عشقت نشانهای
گفتم که شورِ حسینیست در دلم
این شور هست مرا پشتوانهای
میگریم از غمِ مولا به حدّی که
بارانِ اشک شود رودخانهای
گفتا که گریهی تنها ملاک نیست
بشنو زِ من سخنِ دوستانهای
باید جهاد کنی با یزیدِ نَفْس
در ادّعایت اگر صادقانهای
عاشق اجازه ندارد ستم کند
حتّی به مورچه یا موریانهای.»
این قطعه حتی مزین به احادیث و روایات است؛ و این نشان از آگاهیِ شاعر آیینی است. یعنی هر شاعر آیینیسرا باید قرآن، حدیث، روایت، تاریخ اسلام و تشیع را بداند و حتی بیش از این، زیرا در غیر این صورت شعر آیینیاش میشود مشتی حرفهای توصیفی که شاخصه و نشانه ندارند؛ توصیفی که هم برای امام میتوان آن را خواند و هم هرکسی که دلت بخواهد. متاسفانه آیینیسرایانی هستند که بهجز توصیف صرف نمیدانند. در واقع باید گفت که آنان تنها این عنوان را به یدک میکشند، اما در شعر آقای علی باقری نشانهها و شاخصههایی وجود دارد که شایستهی هر آیینیسرایی است:
«گفتا که گریهی تنها ملاک نیست
بشنو زِ من سخنِ دوستانهای
باید جهاد کنی با یزیدِ نَفْس
در ادّعایت اگر صادقانهای.»
«آگاه باش به هرجا که میروی
تحتِ نظارتِ ربِّ یگانهای
شایسته نیست گنه در حضورِ او
ره روشن است نداری بهانهای.»
در سایر ابیات هم کموبیش این شاخصهها و نشانهها قابل رویت است.
قطعه ارسالی اشکال وزنی ندارد و قافیههایش هم درست است؛ روانی کلام هم نشان از تسلط شاعر بر این نوع سرودن دارد:
«گفتا که گریهی تنها ملاک نیست
بشنو زِ من سخنِ دوستانهای
باید جهاد کنی با یزیدِ نَفْس
در ادّعایت اگر صادقانهای.»
اگرچه دو سه مصراع بهواسطهی کلمهای و کلماتی از روانیاش کاسته شده است؛ مثلا مصراع ذیل بهسبب «به حدّی که» که مثل «زیرا» و «ماقبل» و کلماتی از این دست ـ که جایشان در نثر است، نه شعر و سبب نثرگونهشدن شعر منثور و موزون میشود ـ از روانی و سلاست و شیواییاش کاسته شده است. یعنی وقتی مصراعی سلیس و شیوا نباشد، طبعا روان هم نخواهد بود:
«میگریم از غمِ مولا به حدّی که
بارانِ اشک شود رودخانهای.»
بعضی کلمات هم بهسبب چینش نادرست، به روانی مصراع خود آسیب میزنند؛ خاصه اگر این چینش نادرست در حساسترین جای بیت باشد؛ مثلا در جایگاه قافیه و مثل قافیهی «لانهای» در مصراع ذیل. در واقع اگر شعر اجازه میداد که «لانهای» قافیه نباشد:
«دریایِ لطف و گذشت است و دوستی
آن دل که عشق در آن کرده لانهای.»
درستتر آن میشد که در اینگونه جملهها و سطرها و مصراعها، بهجایش «لانه» بیاورم، تا مصراع شیوا و سلیس شود:
«دریایِ لطف و گذشت است و دوستی
آن دل که عشق در آن لانه کرده است.»
قافیهی «پشتوانهای» در مصراع ذیل هم مشکل مثال بالا را دارد:
«گفتم که شورِ حسینیست در دلم
این شور هست مرا پشتوانهای.»
در سه مثال بالا، مصراعهای مشکلدار را همراه دیگر مصراعش آوردیم(بیت کامل) تا آسیبی که این کلمات به دیگر مصراع خود و در کل به بیت خود میزنند آشکارتر شود.
اما برخلف دو بیت بالا، قافیههای «دوستانهای» و «صادقانهای» در دو بیت ذیل بسیار زیبا و مستحکم جاافتادهاند و طبعا همین امر در استحکام و رسایی و شیوایی و بیشک فصاحت کلام نیز موثر است. و همهی این تمهیدات برای آن است که کلام و شعر و محتوا نافذ و موثر باشد. یعنی اینگونه ظواهر که در شعر به اشتباه نامشان را «صنایع ادبی»(و یا آرایههای ادبی) و «بدیع» و «بیان» و... گذاشتهاند، این ظواهر در واقع جزیی از کلام و شعر و محتوایند؛ یعنی این ظواهر خود جزیی از بواطناند:
«گفتا که گریهی تنها ملاک نیست
بشنو زِ من سخنِ دوستانهای
باید جهاد کنی با یزیدِ نَفْس
در ادّعایت اگر صادقانهای.»
نکتهی دیگر اینکه همیشه کلمات متصل به ضمایر در کنار ضمایر قرار بگیرند نازیبایی و زشتی ایجاد نمیکنند(و این خاصیت شعر است، وگرنه در نثر اجازهی این کار داده نشده است) اما اغلب نیز حشو و زایدند، مثل «تو» در مصراع ذیل که شاعر برای پرکردن وزن ناچار به آوردن آن شده است:
«گفتا بگو تو زِ عشقت نشانهای.»
«گفتا بگو زِ عشقت نشانهای.»
دیگر نیازی به آوردن «تو» نیست. مشکل وزنی بعد از این را طبعا شاعر باید چاره کند.
نکتهی آخر، «نظمبودنِ» قطعهی ارسالی است، قطعهای که بسیار خالی از تخیل و عاطفه است. اگرچه قطعهها بهواسطهی نوع موضوعاتی که دارند، کمتر توقع تخیل و عاطفه از آنها میرود، اما نظم در شعر کلاسیک فارسی(و حتی بهنوعی در شعر نو نیمایی و حتی شعر سپید هم) نیز از مرتبهای والا برخوردار است و ویژگیهای خاص خود را دارد که آن را در ادبیات فارسی والا و ارزشمند میسازد. و این منهای منظومههایی است که بیشتر و یا تقریبا بر پایهی شعریتِشان استوارند؛ مثل منظومههای حکیم نظامی.
بهغیر از این، آوردن سطرها و جملات مستعمل نظمگونه در نظم و منظومهها نیز پسندیده نیست، جملاتی نظیر:
«میگریم از غمِ مولا به حدّی که.»
«همراه با عَملِ خالصانهای.»
«تحتِ نظارتِ ربِّ یگانهای»(تحت نظر...؟!)
دیگر سطرها و مصراعها هم بهتر است یا از شعریت و عاطفه برخوردار شوند یا حداقل استواری و فصاحت و ساختار نظم را دارا شوند.
با آرزوی توفیق روزافزون برای دوست شاعرمان آقای علی باقری.