عنوان مجموعه اشعار : حماسه
شاعر : سیدصادق خاموشی
عنوان شعر اول : حماسه ای قوم و خویش آینه ها چشم های تو
خورشید و ماه و پنجره ها آشنای تو
از هفت آسمان سرافراز سرتر است
دشتی که بوسه ها زده خاکش به پای تو
درس قیام و صبر و صلابت گرفته اند
کوه و درخت ها همه از ماجرای تو
سردار سبزپوش شقایق نشان شده
الگو گرفته فصل بهار از ردای تو
استاد نینواز! که محزون نواختی
یک شاهکار شد اثر نینوای تو
حس رهایی است سحرگاه نوبهار!
یک دم نفس کشیدن دل در هوای تو
خون تو جوهریست که تاریخ را نوشت
ای که حماسه است نوشتن برای تو
عنوان شعر دوم : لبخند توای که بی معنیست با لبخند تو افسوس ها
با تو پایان یافت بیداد شب و کابوس ها
ای که بر پیشانی تو بوسه ها زد آسمان
شعر می گویند در توصیفت اقیانوس ها
قوم و خویش چشم های توست خورشید ای عزیز
آشنا هستند با دست شما فانوس ها
ای که بیداران عالم یار غارت بوده اند
پیش تو از رونق افتادند دقیانوس ها
تا به آتش تن سپردی نام تو تکثیر شد
تا بیاموزند از تو بعد از این ققنوس ها
حس امنیت به دل ها می دهد عکست هنوز
ای که بی معنیست با لبخند تو افسوس ها
عنوان شعر سوم : چراغنسیم از دم پاکت سراغ می گیرد
چقدر بی تو نفس های باغ می گیرد
اگرچه باغچه ها از بهار می گویند
بهار هر نفس از تو سراغ می گیرد
نه از رسانه که از باغ لاله ی جوان
دلم همیشه خبرهای داغ می گیرد
طنین بال و پرت ای بلند آوازه
مجال ولوله از جغد و زاغ می گیرد
مگر که تیر سر کوچه از تو درس گرفت؟
که شب به راه اهالی چراغ می گیرد
در این یادداشت مروری نقادانه خواهیم داشت به سه غزل از دوست شاعر آقای سیدصادق خاموشی، خوشحالم که این پایگاه مجالی برای آشنایی به من داد که با شعرهای شما را بخوانم، از سطح شعرها مشخص است که شاعری باتجربه هستید، اصول اولیه را به خوبی فراگرفتهاید و بر نوشتن مسلط هستید، پس اینجای ماجرا باید سختگیرانهتر آثار شما را بررسی کرد، وقتی شاعری بر ابزار نوشتن مسلط میشود تازه باید در مورد شعر صحبت کرد، متاسفانه برخی از شاعران جوان تصور میکنند همین که بر وزن و قافیه مسلط شدند و شعرشان از ایرادات اولیه تبرئه شد یعنی شعر نوشتهاند، و واضح است که اینطور نیست و شعر بعد از این گذراندن این مراحل تازه آغاز میشود.
غزل اول شما به نظر غزلی عاشوراییست، اولین نکته مثبت این شعر این است که به صورت مستقیم اشارهای به موضوع نداشتهاید، وقتی شاعر المانها را در شعر مستقیم استفاده کند خود به خود شعر به سمت کلیشه حرکت خواهد کرد، دومین نکته مثبت این غزل بهره داشتن از عاطفه روان و مخیل است، اینها نکات مثبت کلی این شعر است، اما ردیف و قافیه و وزن بسیار متداول کمی شعر را از خلاقیت دور کرده است، یعنی این شکل استفاده خود به خود شعر را کمی پیشبینی پذیر کرده است، نکته بعدی مضمونهای کلیشهایست که به کرات در شعرهایی با این موضوع استفاده شده و خواندن آن برای مخاطب دیگر ذوق چندانی ندارد.
ای قوم و خویش آینه ها چشم های تو
خورشید و ماه و پنجره ها آشنای تو
از هفت آسمان سرافراز سرتر است
دشتی که بوسه ها زده خاکش به پای تو
چشمهای تو قوم و خویش آینه هستند، یعنی از جنس آینهاند، یعنی منعکس کننده هستند، من از سطر اول به اینها میرسم، و اینها هیچکدام تعریف ویژهای محسوب نمیشوند، مثلا در شعری شاعری گفته:
زهرا مگر خداست که آیینهی علیست
من مدح را در این سطر که گمان کنم از مهدی جهاندار باشد به درستی پیدا میکنم، اما در بیت اول شما به خصوص در مصرع اول این اتفاق نیفتاده است، مضافا بر اینکه "قوم و خویش" جای زیادی را در این سطر پُر کرده است بدون آنکه از این اصطلاح استفاده زیادی شود، من جای شما بودم به جای قوم و خویش مینوشتم "ای آشنای آینهها... هر چند که آن ایراد اول همچنان صادق بود. بیت بعد از همان بیتهای کلیشهایست، یعنی مشابه این بیت بارها و بارها در شعر شاعرانی که شعر دینی مینویسند استفاده شده است، قطعا سیدالشهدا شایسته مدح است، اما شاعر باید بتواند با حفظ خطوط قرمز خلاقانهتر مضمون بسازد.
درس قیام و صبر و صلابت گرفته اند
کوه و درخت ها همه از ماجرای تو
سردار سبزپوش شقایق نشان شده
الگو گرفته فصل بهار از ردای تو
یا "کوهها و درختها" یا "کوه و درخت"، و ایضا کاش لف و نشری برای این بیت می ساختید، ما کوه را به صلابت و صبر میشناسیم اما درخت را به قیام خیر، بیت بعد بیت سالم و سادهایست از همان بیتهای تکراری.
استاد نینواز! که محزون نواختی
یک شاهکار شد اثر نینوای تو
حس رهایی است سحرگاه نوبهار!
یک دم نفس کشیدن دل در هوای تو
خون تو جوهریست که تاریخ را نوشت
ای که حماسه است نوشتن برای تو
هر چند ترکیب استاد نینواز! اینجا خطاب چندان درستی ندارد، اما بهترین بیت شعر به سبب استفاده از کلمات و تازگی همین بیت است، بیت آخر هم تقریبا کلیشهایترین بیت این شعر است چرا که کلماتی چون خون و جوهر و تاریخ با همین کارکرد بارها در شعرهای دیگران آمده است.
نکتهای که در دو غزل بعد بیش از همه به چشم میآید قافیهاندیشی شاعر و در لحظاتی تحمیل قافیه بر شعر است، شکی در این نیست که شاعر غزلسرا باید به قافیه بیندیشد اما هوشمندی او آنجاست که این اندیشه به تحمیل قافیه در متن نینجامد و شاعر بتواند قافیه را در شعر حل کند، من در ابیاتی از این دو غزل جبر حضور قافیه و ساخت مضمونهای تصنعی را به وضوح میبینم.
ای که بیداران عالم یار غارت بوده اند
پیش تو از رونق افتادند دقیانوس ها
تا به آتش تن سپردی نام تو تکثیر شد
تا بیاموزند از تو بعد از این ققنوس ها
اگر قافیه این شعر افسوس نبود شاعر به چنین مضمونهایی طبعا نمیرسید،
طنین بال و پرت ای بلند آوازه
مجال ولوله از جغد و زاغ می گیرد
اینجاست که به جای اینکه قافیه در خدمت شعر باشد شعر به خدمت قافیه در میآید، و این یعنی وسیله بر هدف پیشی گرفته است، چندبار در این پایگاه در نقد شعر دوستان گفتهام که نوشتن یک غزل خوب با یک قافیه و ردیف ساده بهتر است از نوشتن یک شعر متوسط با قافیه و ردیفی دشوار.
نه از رسانه که از باغ لاله ی جوان
دلم همیشه خبرهای داغ می گیرد
به نظر میرسد در این بیت یک "ها" بعد از لاله جا افتاده و بیت دچار ایراد وزنی شده است که یحتمل اشتباه تایپی باید باشد.
نکتهی مهم و پایانی من این است که بد نیست کمی به ارتباط این شعرها با شعر معاصر توجه کنید، این مدل شعرها دارای الگوهای کاملا سنتی هستند، وصفهایی که با "ای" آغاز میشوند و در حد مضمونی کلیشهای باقی میمانند، توصیفاتی که اکثرا در اغراقی خلاصه میشوند و به پایان میرسند.
شما شاعر بسیار خوبی هستید، اما قطعا با بهره گرفتن از جهان فردی و خلاقانه خود شعرهای بهتری خواهید نوشت.