حسرت گرامی




عنوان مجموعه اشعار : حسرت
شاعر : میرکاظم سیداکبری


عنوان شعر اول : .
.
می‌توانستم پس از تو زندگی را سر کنم
می‌توانستم... ولی هرگز نشد باور کنم

رفتی و دنیا گناهت را به پای من نوشت
دیده‌ام تر بود، باید دامنم را تر کنم

خسته‌ام از طعنه های این و آن، دیگر بس است
یا جهان را لال کن یا من خودم را کر کنم

تا کجا با یاد ایامی که با هم بوده‌ایم
اشک ها را روی قاب عکس تو پرپر کنم؟

پای عشق تو، همه دار و ندارم دود شد
گر که چیزی مانده، لب تر کن که خاکستر کنم

من وفادارم به رسم عاشقی، این عمر را
بعد تو حاشا اگر خرج یکی دیگر کنم

خسته‌ام از بار سنگینی که روی دوشم است
کاش با مرگ از تنم این خستگی را در کنم

عنوان شعر دوم : .
.

عنوان شعر سوم : .
.
نقد این شعر از : امیرعلی سلیمانی
در این یادداشت نگاهی نقادانه خواهیم داشت به یک غزل از دوست شاعر جناب سیدکاظم میراکبری که پیش‌تر هم برای چند شعر ایشان یادداشت نوشته‌ام، من از خواندن غزل‌های شما خرسندم به دو دلیل، اول اینکه شاعری مثل شما هنوز خود را به نقد محتاج می‌بیند و این روحیه نقدپذیری بسیار روحیه ارزشمندی‌ست، چه بسیار شاعرانی که پس از دوبار تحسین شنیدن از دیگران خود را مبرا می‌دانند از نظرخواهی، و همین احساس زمینه‌ساز سقوط آن‌ها خواهد بود و دوم به خاطر اینکه خواندن شعر خوب برای منتقد هم او را وادار به نقدی جدی‌تر می‌کند و هم در مقام مخاطب لدت خواندن یک شعر را برای او فراهم می‌آورد، پس بابت این دو نکته از شما ممنونم، حالا با شناخت بیشتری از شعر شما به سراغ این غزل می‌رویم، غزلی نئوکلاسیک با قافیه و ردیفی نسبتا آسان، حسن ردیف‌های ساده فعلی این است که دست شاعر را برای نوشتن مضمون‌های تازه همیشه باز نگه می‌دارد، بسیاری از غزل‌های درخشان در شعر فارسی با همین ردیف‌ها و قافیه‌های آسان به دست آمده‌اند، خاطرم هست در یکی از شعرهایی که ارسال کرده بودید از قافیه‌ای نسبتا سخت استفاده کرده بودید (کاشی و افراشتی و..) و همان اتفاق جدی‌ترین آسیب را به شعر زده بود. حالا اما با شعری مضمون‌محور مواجهیم.
می‌توانستم پس از تو زندگی را سر کنم
می‌توانستم... ولی هرگز نشد باور کنم
رفتی و دنیا گناهت را به پای من نوشت
دیده‌ام تر بود، باید دامنم را تر کنم
بیت اول بیت خوب و جانداری‌ست، تکرار ابتدای مصرع و به ویژه سکوت بعد از می‌توانستم دوم خوب از آب در آمده است، برای شروع یک شعر بیت خوب و درخشانی‌ست، و چه خوب که این باور نکردن در بیت‌های بعد نمود محتوایی نیز داشته است و رها نشده است، من کمی با انطباق فعل‌ها در بیت دوم مشکل دارم، نه اینکه معنا درست نباشد یا به مخاطب نرسد، نه. اما می‌شود سلیس‌تر هم این بیت زیبا را نوشت، مضمون خوب هم راستا با بیت قبل است، نوشت، بود و کنم سه فعلی که به توالی پشت هم آمده‌اند، فکر می‌کنم اگر کنم، می‌کردم بود از نظر انطباق کامل‌تر می‌شد. اما در مجموع هر دو بیت خوب و سلیس و محترم‌اند.
خسته‌ام از طعنه های این و آن، دیگر بس است
یا جهان را لال کن یا من خودم را کر کنم
تا کجا با یاد ایامی که با هم بوده‌ایم
اشک ها را روی قاب عکس تو پرپر کنم؟
بیت سوم از درخشان‌ترین بیت‌های این غزل است، ایجاد تضاد درست و ارتباط افقی خوب باعث شده با بیت کم نقصی مواجه باشیم، افسوس که عیش بیت سوم در بیت چهارم از بین می‌رود چرا که "اشک را پرپر کردن" نه خیلی شاعرانه است و نه آنقدر محسوس و عینی که بتوان آن را با عاطفه مخاطب همراه کرد، برای قافیه "پرپر" می‌توانستید بیتی بهتر بنویسید، چون با توجه به ردیف قافیه خوبی‌ست و با توانمندی که از شما سراغ دارم قطعا می‌توانید.
پای عشق تو، همه دار و ندارم دود شد
گر که چیزی مانده، لب تر کن که خاکستر کنم
من وفادارم به رسم عاشقی، این عمر را
بعد تو حاشا اگر خرج یکی دیگر کنم
خسته‌ام از بار سنگینی که روی دوشم است
کاش با مرگ از تنم این خستگی را در کنم
نوشتن با زبان عامیانه و توجه به اصطلاح "لب‌ تر کن" و باز هم ارتباط افقی درست بیت پنجم را درخشان کرده است، صرفا "گر که" از نظر زبانی خیلی خوب نیست و می‌توانید با بازنویسی معادل بهتری برایش پیدا کنید، "این عمر را" هم در بیت بعدی همین مشکل را دارد، باقی مانده عمر منظور است و باقی احساس منظور است و امثالهم، می‌شود بهتر نوشت اما باز هم بیت جانداری‌ست، بیت آخر به قوت بیت اول نیست، دلیلش هم خود مضمون و شیوه تالیف است، حرف درست است و معنا هم به خوبی منتقل می‌شود اما من از شاعری چون شما انتظار مضمونی بکرتر و درخشان‌تر برای بیت آخر این غزل داشتم، در مجموع غزلی خوب با دو سه بیت درخشان است.
نکته‌ی مهمی که در پایان می‌توانم بگویم این است که شعر شما به کمی معاصر شدن نیاز دارد، شما در این بافت نیمه کلاسیک بر اوضاع مسلط هستید اما بد نیست کمی به نفع امروزی شدن غزل‌تان ریسک کنید، هر چه نسبت شعر شما با جهان امروز هوشمندانه‌تر برقرار شود مخاطب با شما همراه‌تر خواهد بود، برای مثال شعر منزوی زبان به روز یا فرم ظاهری به روزآمدی نداشت اما جهان معاصرش غزلش را یگانه کرد، منزوی راه بود برای شاعران بعد از خود تا به ظرفیت‌های غزل امروز بیشتر فکر کنند.

خوشحالم که شعرهای شما را می‌خوانم، به امید خواندن شعرهای سربلند‌تر

منتقد : امیرعلی سلیمانی

شاعر، منتقد و ترانه‌سرا/ متولد 14 آذر 1370/ دانشجوی دکتری زبان شناسی/ متولد صحنه/ مدیر مسئول نشر نزدیک‌تر



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.