در همین زمستان




عنوان مجموعه اشعار : اولین باران
شاعر : حدیث بختیاری


عنوان شعر اول : اولین باران
باید برگردی
تو قول داده بودی
پیش از اولین باران به خانه باز میگردی
اما
این چندمین بار است که دارد باران می آید؟
نمیدانم
صدای پای هیچ عابری در کوچه نمی آید
سرد است
زودتر بیا
میترسم این بار باد
بویت را از این کت کهنه ببرد
میترسم بوسه هایم بیات شود
میترسم این زمستان تمام شود

عنوان شعر دوم : وداع
ابرهای کوچک
و باد خفیف
آن شب به فال آسمان باران نبود
بوسه ای پنهانی
ایستگاه شلوغ، کیف کوچکم
و جمله تکراری ات:
تک صندلی حتما بنشینی!
همه اینها میگفت
این هم یک خداخافظی ساده مثل همیشه است
اما کمی بعد پشت شیشه که نگاهت میکردم
باران گرفت
در دلم دانه های انار شکست
جهان تغییر کرد
تصویر مغموم مردی بدون چتر در ایستگاهی خلوت
در یک قاب شیشه ای خیس
به چشمهایم‌میگفت
این آخرین بار است

عنوان شعر سوم : .
.
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
عنوان شعر اول : اولین باران
باید برگردی
تو قول داده بودی
پیش از اولین باران به خانه باز می‌گردی
اما
این چندمین بار است که دارد باران می‌آید؟
نمی‌دانم
صدای پای هیچ عابری در کوچه نمی‌آید
سرد است
زودتر بیا
می‌ترسم این بار باد
بویت را از این کت کهنه ببرد
می‌ترسم بوسه‌هایم بیات شود
می‌ترسم این زمستان تمام شود

نقد:
همراه عزیز! تبریک می‌گویم بار دیگر یک اثر خوب از شما خواندم شما ماهیت هنری شعر را بخوبی می‌شناسید فضایی که در خیال شما در مقابل فضای احساستان شکل می‌گیرد و ظاهراً بی‌نقص است و اگر گهگاهی ایرادهایی دیده می‌شود ربطی که آفرینش فضای استعاری در خیال ندارد ممکن است شما در روایت آن فضای شکل گرفته در خیال گاهی دچار مشکل شوید یا پرش‌هایی به خودآگاه داشته باشید. بهتر است فضای روایت شده در این شعر را بشکافیم تا نحوه‌ی روایت را بهتر شفاف‌سازی کنیم:
از همان ابتدا پیداست که فضا، فضای انتظار بازگشت مخاطب متن است که البته خیلی شعاری متن آغاز می‌شود: باید برگردی
تو قول داده بودی
پیش از اولین باران به خانه باز می‌گردی
این چند عبارت می‌توانست ملموس‌تر و دیداری‌تر باشد که اکنون فقط شنیداری است از این چند عبارت که بگذریم فضای بارانی ملموس و دیداری می‌شود و حتی سکوت فضای کوچه هم بخوبی اجرا شده است و بعد از این تصاویر ترس‌های راوی آغاز می‌شود: می‌ترسم این بار باد
بویت را از این کت کهنه ببرد
می‌ترسم بوسه‌هایم بیات شود
می‌ترسم این زمستان تمام شود
که اگر دقت کنیم این حس‌ها اجرا نمی‌شوند بلکه گزارش می‌شوند و خیلی بهتر می‌شد اگر این ترس‌ها هم تنها گفته نمی‌شدند بلکه به گونه‌ای به تصویر کشیده می‌شدند.
همراه عزیز! آنچه را دارم مطرح می‌کنم عیب آنچنانی شعر شما نیست بلکه اشاراتی است برای بهتر شدن آثار شما و حرکت به سوی خلق شاه‌کارهاست.
در روایت اغلب ما دو گونه عمل می‌کنیم یا گزارش می‌کنیم و روایت را تنها می‌توان شنید که این گونه روایات کار خبرنگاران است نه شاعران و گاهی روایات ما با حواس پنچگانه درک می‌شود گاهی تصاویری را می‌بینیم. گاهی صداهایی را می‌شنویم. گاهی بوهایی را احساس می‌کنیم. گاهی عناصری را می‌چشیم و گاهی هم پدیده‌هایی را لمس می‌کنیم البته شنیدن صداها از درون روایت یعنی صدای پدیده‌ها مثل صدای باد و باران با شنیدن صدای راوی که دارد گزارش می‌کند متفاوت است آن صداها دارند اجرا می‌شوند ولی صدای راوی اجرا نمی‌شود.
حال دقت کنید ببینید در کدام قسمت روایت شما تنها صدای راوی شنیده می‌شود البته در روایت شما راوی یکی از عناصر فضاست به عبارت دیگر راوی شما دانای جزء است و می‌تواند صدای او جزء صداهای پدیده‌های روایت باشد که این نکته بسیار ظریف است باید ببینیم راوی دارد حدیث نفس می‌کند یا با مخاطب خود حرف می‌زند آیا این صداها در درون راوی هستند یا شنیده می‌شوند این‌ها همان ظرایفی است که باید بیاموزید تا هرچه بیشتر روایت شما مثل یک تئاتر اجرا شود تا خواننده با تمام حواس خود آن را ببیند و درک کند تا بتواند به تأویل ببرد و به معنا و احساسی که دوست دارد برسد نه این که به احساس شاعر برسد به عبارت دیگر هنر، آیینه است که مخاطب خویش را در آن می‌بیند. قاب عکس شاعر و هنرمند نیست که عکس هنرمند در آن دیده شود.

عنوان شعر دوم : وداع
ابرهای کوچک
و باد خفیف
آن شب به فال آسمان باران نبود
بوسه‌ای پنهانی
ایستگاه شلوغ، کیف کوچکم
و جمله تکراریت:
تک صندلی حتما بنشینی!
همه این‌ها می‌گفت
این هم یک خداخافظی ساده مثل همیشه است
اما کمی بعد پشت شیشه که نگاهت می‌کردم
باران گرفت
در دلم دانه‌های انار شکست
جهان تغییر کرد
تصویر مغموم مردی بدون چتر در ایستگاهی خلوت
در یک قاب شیشه‌ای خیس
به چشم‌هایم ‌می‌گفت
این آخرین بار است

نقد:
روایت این یکی هم مثل قبلی نقایصی ظریف دارد که اشاره می‌کنم: فضای بارانی در ایستگاه که شواهد می‌گوید پایانه‌ی مسافربری اتوبوس است ولی ایستگاه غلط‌انداز است و تصویر ایستگاه قطار را را تداعی می‌کند که دو بار هم تکرار می‌شود اما سفارش مخاطب متن: تک صندلی حتما بنشینی!
که البته قطارهای ما معمولاً کوپه‌ای است و تک‌صندلی ندارند اما ما محدودش نمی‌کنیم به جغرافیای وطن و می‌پذیریم به هر حال فضای روایت کاملاً دیداری و اجرایی آغاز می‌شود ولی نتیجه‌گیری‌ها: همه این‌ها می‌گفت
این هم یک خداخافظی ساده مثل همیشه است
این آخرین بار است
در ذهن راوی اتفاق می‌افتد و گزارش می‌شود باز هم متذکر می‌شوم این ایرادها کاملاً قابل گذشت است اما دوست دارم آنچه در ذهن راوی می‌گذرد هم اجرا شود و از رفتار او به این نتایج برسم این است که به آن‌ها اشاره می‌کنم برای بهتر شدن روایت. البته روایت این شعر در جاهایی خطی شده و به داستانک نزدیک می‌شود که آن را هم می‌توانید گزینشی‌تر و تلگرافی‌تر کنید مثل ابتدا: ابرهای کوچک
و باد خفیف
آن شب به فال آسمان باران نبود
بوسه‌ای پنهانی
ایستگاه شلوغ، کیف کوچکم
و جمله تکراریت:
همراه عزیز بار دیگر به شما برای خلق این آثار زیبا تبریک می‌گویم و در انتظار آنچه انتظار دارم می‌نشینم و می‌دانم بزودی این انتظار به پایان می‌رسد و در همین زمستان بارانی که او بیاید می‌بارد.

منتقد : محمد مستقیمی (راهی)

محمد مستقیمی با نام هنری (راهی), شاعر , نویسنده, پژوهشگر, مترجم, منتقد در یلدای سال 1330 در روستای چوپانان بخش انارک شهرستان نایین در خانواده‌ای که از پدر انارکی و از مادر بیابانکی بود متولد شد، نسب او از طرف مادر با فاصله‌ی چهار نسل به هنر جندقی و با ...



دیدگاه ها - ۱
حدیث بختیاری » چهارشنبه 09 شهریور 1401
سلام استاد عزیز ممنون از محبت و لطفی که به من دارید از نقد عالمانه شما لذت بردم سعی میکنم با استفاده از توصیه های شما و تمرین بیشتر روایت رو درست منتقل کنم باز هم ممنونم عمرتان طولانی و بابرکت

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.