عنوان مجموعه اشعار : .
شاعر : عباس گودرزی
عنوان شعر اول : دل پائیزیدل پائیزی
قاب عکس چهره اش در چشم من جامانده است
او سفر کرد عاشقش تنهای تنها مانده است
بعد از آبانی که مهرم از دل پائیزی اش
رفت و در نوروز من آثار سرما مانده است
حسرت بوسیدن خال سیاه گونه اش
بر دل بیچاره و ناکام لبها مانده است
او نمک گیرم شد و رفت و نمکدان را شکست
با من این دلشوره تا پایان دنیا مانده است
کام من تلخ است بی لبخند شیرینش ولی
یاد او در خاطرم با طعم حلوا مانده است
رد شد از بالای دریای دلم مهتاب من
بعد جذر و مد دلم در گیر دریا مانده است
اسم او را خط زدم از واژه های این غزل
در خیال آدم اما نام حوا مانده است
عنوان شعر دوم : ای دلمی خواهی اگر حال خوش و معنوی ای دل
پا پس بکش از نا خوشی دنیوی ای دل
بیرون کن از این منزل خود ساز غم انگیز
تا نغمه آواز و طرب بشنوی ای دل
دوری کن از آن راه پر از چاه و کج، آخر
با سر ،به ته چاه فنا میروی ای دل
گشتیم و ندیدیم کسی محرم اسرار
راز دل خودرا به کجا میبری ای دل؟
هی شانه نزن موی پریشان غزل را
کم سرمه بکش بر مژه مثنوی ای دل
ارزان نفروش ای دل من،یوسف جان را
باور نکنی عشق زلیخای جوان را
دل خوش نکن ای دل تو به هر آدم ناکس
در بودن طاووس نده راه به کرکس
روی همه، در وا نکنی ای دل ساده
خود را نسپاری به می و ساقی و باده
تبدیل نکن مزه ی هل را به هلاهل
پرهیز کن از جاهل و اوباش و اراذل
عمرش به فنا رفته به مقصد نرسیده است
هر کس ز تنش گرگ هوس جامه دریده است
با فاصله از آدم ناباب و طمع کار
محفوظ بمان از دغل و حیله ی مکار
پابند خدا شو که حریمت حرم اوست
این زندگی و این ضربان از کرم اوست
عنوان شعر سوم : ..
دو شعر از شاعری جوان با سابقۀ کمتر از یک سال، برای اولین بار در این صفحه منتشر شده است. یک شعر در قالب و محتوای غزل است و شعر دیگر با قالب غزل شروع میشود و پس از چند بیت، صورت مثنوی به خود میگیرد. محتوای شعر دوم تغزلی نیست و بر پایههای حکمت و موعظه بنا شده که عمدتا فضای شعر را به سوی نظم سوق میدهد؛ یعنی شعری که کلام را در قالب یک وزن عروضی عرضه میکند و عنصر خیال و تصویر و ساختار و زبان در آن، حضوری کمرنگ دارند. یا حتی اساسا حضور ندارند و شعر، صرفا سخنی موزون است و موسیقی در آن نقش محوری دارد. البته در این موارد، غالبا عنصر اندیشه نیز بر مولفۀ احساس غلبه دارد. در این دو شعر، شعر اول با عنوان «دل پاییزی» رنگ و بوی شعر دارد اما دومین شعر، از فضای حس و عاطفه و تخیل و تصویر فاصله گرفته و بر پایۀ نظم بنا شده، بنابراین آنچه در آن برجستگی و تظاهر بیشتری دارد، موسیقی و اندیشه است. در شعر اول که آن را بیش از شعر دوم به تعریف شعر نزدیک میبینیم، بنای کلام علاوه بر موسیقی و اندیشه، بر پایۀ عناصر دیگری همچون عاطفه، زبان، تخیل و ساختار نیز استوار است. بنابراین میبینیم در عین حال که برخی ابیات پایۀ نظم دارند، در ابیاتی دیگر قوۀ خیال شاعر تصویر ماه روی آب و جزر و مد آب را ساخته است، یا با بیان استعاری و تلمیحی به داستان آدم و حوا اشاره میشود، همچنین در بیتی دیگر شاعر با توجه به ساختار شعر، انسجامی در بافت زبان ایجاد میکند و در آن با حضور کلمات «نمکگیر» و «نمکدان» و «دلشوره»، توجه خود را به اجزاء حاضر در یک بیت نشان میدهد.
این دو شعر را با نگاهی جزئینگرانهتر، مرور میکنیم:
اولین بیت از اولین غزل، دو نکتۀ قابل تأمل دارد؛ یکی «قاب عکس چهره» است که بیتردید منظور شاعر از آن، صرفا عکس چهره است و نه قاب آن، که در چشم جامانده است: «قاب عکس چهرهاش در چشم من جامانده است» و در دومین مصرع هم یک نکته در تلفظ کلمات دیده میشود که غالبا شاعران از آن به مسامحه میگذرند: «او سفر کرد عاشقش تنهای تنها مانده است»؛ در ادغام کلمۀ «عاشق» با کلمۀ پیش از آن که به ضرورت وزن صورت میگیرد، حرف عین از تلفظ ساقط میشود در حالی که این نوع ادغامها در مواردی قابل اجراست که کلمۀ دوم با یک صامت آغاز نشده باشد. به هر حال دقت کنیم که رعایت این نکته برای صحت و سلامت شعر، الزامی است. در دومین بیت شاعر به کلمات متناسب نظر داشته و در این بیت ساختار و زبان، هماهنگ با تخیل، صورت متناسبی یافته است:
بعد از آبانی که مهرم از دل پائیزیاش
رفت و در نوروز من آثار سرما مانده است
در این بیت هم البته باز جایی برای تأمل هست، چرا که در دومین مصرع، واو عطف صرفا وزن را تکمیل کرده است و در نحو جمله نیازی به آن نیست. ضمن این که در مصرع دوم سیر منطقی کلام در رسیدن به «نوروز»، وقفه و خدشهای دارد؛ شاعر پیش از «نوروز» از ماهها و فصل پاییز سخن گفته و ناگهان با پرشی از زمستان، به نوروز میرسد که معنای آن، محدودۀ زمانیِ بسیار کمی را دربرمیگیرد و از این رو، با سایر جزییاتِ بیت هماهنگی کمتری یافته است. بیت بعدی از ابیات سالم و زیبای این غزل است و البته اگر در نحو مصرع دوم دقت کنیم، میبینیم نیاز است ضمیر ملکی برای کلمۀ لبها بیاید تا معنای دقیق و منظور شاعر حاصل شود: «بر دل بیچاره و ناکام لبها مانده است». بیتی که قافیۀ حلوا دارد، با نظر به مفهوم دوگانۀ این کلمه، که در عین تداعی شیرینی، به مرگ و دوری نیز اشاره دارد، کاربرد هوشمندانهای در جهت بیان مقصود و حال شاعر ارائه کرده است.
در بیتی دیگر به دقت بنگریم:
رد شد از بالای دریای دلم مهتاب من
بعد جزر و مد دلم در گیر دریا مانده است
در این بیتِ تصویری، تناسب جزییات تصویر، دچار خدشه است: مهتاب از بالای دریای دل رد میشود، بر اثر آن جزر و مدی رخ میدهد و بعد از آن دل، درگیر دریا میشود در حالی که دل در مصرع اول به دریا تشبیه شده است. انتظار این است که بعد از ردشدن ماه و وقوع جزر و مد، دل درگیر ماه شود. برخی جزییات زبانی نیز گاهی نیازمند توجهاند از جمله در این مصرع: «اسم او را خط زدم از واژه های این غزل» از واژهها نمیتوان اسمی را خط زد، بلکه از «میان واژهها» اسم را خط میزنند. این نوع مته به خشخاش گذاشتنها شاید در نگاه اول، سختگیرانه به نظر برسد، تردیدی نیست که با توجه به همین جزییات زبانی، تفاوتهای شعر ممتاز و معمولی ایجاد یا آشکار میشود.
در شعر دوم هم بیشتر بر همین جزییات زبانی میتوان متمرکز شد؛ کلماتی مانند این و آن در برخی مصرعها، بدون توجیه دستوری و صرفا برای کاملکردن وزن آمدهاند: بیرون کن از «این» منزل خود ساز غمانگیز، دوری کن از «آن» راه پر از چاه و کج، آخر... در همین مصرع همچنین به عبارت «راه پر از چاه و کج» دقت کنیم که چگونه فاصلهافتادن میان «راه» و «کج»، این عبارت را از سلامت و زیبایی دور کرده است. همچنان که در مصرعِ: « باور نکنی عشق زلیخای جوان را» باور نکنی، به جای باور مکن یا در معنای مبادا باور کنی آمده است که باید با لحن خواندن، این معنا را رساند. در این مصرعها هم مسامحههای زبانی خود را در شکل حشو نشان داده است: «خود را نسپاری به می و ساقی و باده»: می و باده در یک معنا هستند و حضور یکی از این دو در یک مصرع کافیست. همچنان است کلمات جاهل و اوباش و اراذل در یک مصرع دیگر. ضمنا در این شعر قافیۀ «میبری» در بیت چهارم، قافیۀ درستی برای مثنوی، بشنوی، دنیوی، میروی و ... نیست.
در این دو شعر، ابیات زیبا و درخشانی نیز دیده میشود که توجه شاعر به جزییات زبان و هماهنگیهای آوایی را نشان میدهد. با توجه به کمسابقه بودن شاعر در سرودن، نکاتی مفصل در این یادداشت مطرح شد که عمدتا با نگاهی جزءبینانه، میتواند توجه شاعر به ظرایف شعر را بیشتر جلب کند. در حالی که در نگاه کلی، هر دو شعر، از توانمندیهای ذوقی و ذاتی شاعر نشان دارند و میتوان به آثار برجستهتری از ایشان، در زمانی نزدیک، امیدوار بود.