عنوان مجموعه اشعار : غلط است
شاعر : محمد ، خوش بین
عنوان شعر اول : غلط استجان من سنگ دلی پای تو بودن غلط است
می کشی جان به تمنای تو بودن غلط است
در من اثر از عشق تو یک خبط مگو است
تشنه ی تابش پنهای تو بودن غلط است
ای شعر ترین سخت ترین قافیه دریاب
سوگند به غزل هی غزی جای تو بودن غلط است
در من نفس ظلم و ستم های تو گل کرد
نفسی بند نفس های تو بودن غلط است
من شاعر سرگشته ی شب های جدایی
همه شب پای غزلهای تو بودن غلط است
امشب تو نباش ماه تماشایی من
هی منتظر آن رخ زیبای تو بودن غلط است
عنوان شعر دوم : نمی فهمی نمی فهممسر به سودای تو دارم که طوفان را نمی فهمم
آتش عشق تو در جان موج دریا را نمی فهمم
تو آن لیلای فردایی شب ما را نمی فهمی
من آن دیوانه شبگرد که فردا را نمی فهمم
تو چشمانت مرا سوزانده خاکسترم حالا
شدم مجنون سرگردان که صحرا را نمی فهمم
تو حال یوسف کنعان عزیز مصر نمی فهمی
من آن کورم ز عشق تو زلیخا را نمی فهمم
شراب کهنه را لاجرعه بالا میروم یکسر
شراب کهنه ساقی و مستی را نمی فهمم
تو آغاز و تو پایان من هستی و عزیز دل
من آن عاشق غرور تلخ بیجا را نمی فهمم
عنوان شعر سوم : فاجعهدر خانه فاجعه فریاد می کشد هر روز ریشه از خاک می کشد هر روز
عاشقی در فراق معشوق خود بست بست تریاک می کشد هر روز
می کشد با غم عشق سوخته را می برد با خود تو رها باشی
می برد تا پوچ پوچ شوی در نقش ولگرد قصه ها باشی
خسته ای از خود که در پشت یک مشت خاطره به جا ماندی
خسته ای از خود که یارت را تا به شهر غصه و غم راندی
تصویر خود را در آیینه بی روح مثل یک مرده می بینی
شدی عروسک خیمه شب بازی خود را یک بازیچه می بینی
به روی ساز مخالف کوکی سازش ندارد با تو این دنیا
به نبود خود پناه می بری باز به مرادت نمی رسی اینجا
در این یادداشت نگاهی نقادانه خواهیم داشت به سه شعر از دوست شاعر جناب محمد خوشبین، ابتدا لازم است ورود شما را به پایگاه نقد شعر تبریک بگویم، امیدوارم حضور در این پایگاه برای شعر شما سودمند باشد، از سطح شعرهایی که ارسال کردهاید مشخص است که در ابتدای راه قرار دارید، لازم است در این مرحله به سراغ کتابهای آموزشی شعر بروید، خواندن شعر خوب برای در فضا قرار گرفتن برای یک شاعر در این مرحله کافی نیست باید با استفاده از مطالعه کتابهای آموزشی و تمرین و تکرار بر اصول اولیه نوشتن مسلط شوید، شما با استفاده از سیر مطالعاتی که داشتهاید شکل قالبها را یاد گرفتهاید، یعنی الان از لحاظ ظاهری و شکل قافیهپردازی میدانید غزل باید چگونه نوشته شود، این یک قدم است، شکل استفاده از قافیه و ردیف را هم میشناسید، کلمات هم قافیه را درست رعایت کردهاید، اما هنوز بر مهمترین اصل اولیه شعر کلاسیک یعنی وزن مسلط نیستید، در هر سه شعر شما ایرادات وزنی بسیار زیادی وجود دارد، البته این نباید شما را نگران کند، چرا که اکثر شاعران در ابتدای مسیر این مشکل را دارند، یادگیری شکل قالب یا قافیه و ردیف کار سادهتریست، اما وزن نیاز به مطالعه و تمرین دارد، شما قریحه شاعری خوبی دارید، شعرتان هم عاطفه خوبی دارد، این یعنی استعداد نوشتن را دارید، اما تا وقتی وزن را یاد نگیرید کسی شما را به عنوان یک شاعر کلاسیک خوب نخواهد شناخت، مهمترین نکته برای شما در این مرحله همین است یادگیری وزن.
توصیه میکنم کتاب روزنه اثر دکتر محمدکاظم کاظمی که نشر سپیده باوران منتشر کرده است را بخوانید، کتابی با زبان ساده و جامع در باب مقدمات شعر، و همچنین کتاب وزن شعر بیاموزیم از دکتر اسماعیل امینی که نشر ایهام منتشرش کرده، خواندن این دو کتاب نگاه درستتری در خصوص وزن به شما خواهد داد، مطمئن باشید، وقتی قواعد وزن را بیاموزید با خواندن اشعار دیگران میتوانید تمرینهای مناسبی برای وزن داشته باشید و به تدریج مهارت بیشتری در مووزن نوشتن به دست بیاورید، اما بدانید این اول راه است، یعنی بعد از فراگیری وزن باید سعی کنید موزون بیندیشید و تازه بعد از آن شعر آغاز میشود، میخواهم بگویم یادگیری وزن و قافیه و تسلط بر آن اصلا به منزله این نیست که در نوشتن موفق شدهاید بلکه تازه کار با ابزار را یاد گرفتهاید و عیار شاعری شما بعد از آن مشخص خواهد شد. از شعرهایتان مثال میزنم تا بحث سادهتر شود.
جان من سنگ دلی پای تو بودن غلط است
می کشی جان به تمنای تو بودن غلط است
در من اثر از عشق تو یک خبط مگو است
تشنه ی تابش پنهای تو بودن غلط است
ای شعر ترین سخت ترین قافیه دریاب
سوگند به غزل هی غزی جای تو بودن غلط است
در من نفس ظلم و ستم های تو گل کرد
نفسی بند نفس های تو بودن غلط است
من شاعر سرگشته ی شب های جدایی
همه شب پای غزلهای تو بودن غلط است
امشب تو نباش ماه تماشایی من
هی منتظر آن رخ زیبای تو بودن غلط است
در غزل اول صرفنظر از ایرادات زبانی و ضعف تالیف که در این یادداشت مورد بحث من نیست، وزن درست است "فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن" این وزنیست که شما به مخاطب معرفی میکنید به عنوان وزن این شعر، اما از این جا به بعد شعر در تمام مصاریع فرد دچار خطای وزنی هستید و چهار مصرع فرد بعدی بر وزن "مستفعل مستفعل مستفل فعلن" و مصرع فرد آخر هم "مستفعل مستفعل مستفعل فع" است، این دیگر خطای وزنی نیست، نشناختن وزن است.شما با درک اینکه یک شعر کلاسیک مثل غزل باید بر یک وزن واحد نوشته شود درخواهید یافت که این شعر اساسا وزن درستی ندارد.
سر به سودای تو دارم که طوفان را نمی فهمم
آتش عشق تو در جان موج دریا را نمی فهمم
تو آن لیلای فردایی شب ما را نمی فهمی
من آن دیوانه شبگرد که فردا را نمی فهمم
تو چشمانت مرا سوزانده خاکسترم حالا
شدم مجنون سرگردان که صحرا را نمی فهمم
تو حال یوسف کنعان عزیز مصر نمی فهمی
من آن کورم ز عشق تو زلیخا را نمی فهمم
شراب کهنه را لاجرعه بالا میروم یکسر
شراب کهنه ساقی و مستی را نمی فهمم
تو آغاز و تو پایان من هستی و عزیز دل
من آن عاشق غرور تلخ بیجا را نمی فهمم
در غزل بعدی نیز همین مشکل وجود دارد شعر با وزنی نامشخص شروع میشود و در مصاریعی به وزن "مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن" میرسد، مثلا اگر در مصرع اول میگفتید به سودای تو دارم سر که طوفان را نمیفهمم (با یک جابجایی ارکان ساده) وزن شعر درست میشد، این قبیل ایرادات باعث میشود مثلا یک هجای اضافه در بیت دوم یا مشابه آن را دیگر ایراد وزنی ندانم، بلکه معتقدم شما نیاز دارید یک بار دیگر از ابتدا اصول وزن را فرابگیرید.شعر سوم هم دقیقا دارای همین ایراد است و به سبب اطناب یادداشت از ذکر نکاتش صرفنظر میکنم.
شاعر عزیز، قدر قریحه خود را بدانید و تا دیر نشده برای یادگیری اصول اولیه قدم بردارید، بی شک به زودی از شما شعرهای بهتری خواهم خواند.