ورژن بعدی لطفا




عنوان مجموعه اشعار : ندارد
شاعر : یونس قلی پور


عنوان شعر اول : ندارد
یکی یکی و شمرده سبد سبد تا صبح
برای سقف اتاقت ستاره می‌چیدم
برای اینکه مبادا مزاحمت بشود
دهان پنجره را پشت پرده پی‌چیدم

کنار تخت تو دستــی بغـــل گرفته مرا
چه قاب عکس قشنگی به من رسانده تو را
از این که بالش آسایش سرت شده است
به شــانه های بلنـــــــدم دوباره بالیدم

به هر دری زدم آخر چه بی‌ثباتت کرد؟
که بین ما دو نفر این وسط وساطت کرد؟
چه شد که ”تو” سپر انداختی برابر ”ما”؟
به احتــــرام حیــــــا کردنت نپرسیدم

تو از تبار پری های قصه های شبی
تو گنج گمشده‌ در قصه ها که نایابی
تو شاه‌ زاده‌ ی محبوس برجِ تنهایی
منم که پای تو مردانه وار جنگیدم

سپیده سر زده،چشم کلاغ ها روشن!
سپیده سر زده اما چراغ ها روشن
رسیده نوبت رفتن چقدر خوشبختم
همیشه منتظرم می شوی که برگردم

عنوان شعر دوم : .
.

عنوان شعر سوم : .
.
نقد این شعر از : مجتبا صادقی
سلاست نوشتاری
استفهام انکاری
روایت اقماری
اگر بنا باشد سه ویژگی تکرار شونده که در دنیای شاعران نوگرا مدام دیده و شنیده می‌شود اما، به نظر هیچ یک از نوشتارهای این‌چنینی آزاردهنده نیستند بلکه گاه به شدت لذت‌بخش هستند و مخاطب از ایستادن در میان چنین فضاهایی احساس سرخوشی و دل‌بخواهی دارد. گاه با این که متوجهید این تصاویر، این کلمات، این فضاها و گاه این برش‌ها را در شعرهایی دیگر نیز خوانده‌ایم، ولی به قدری سحرگونه از لذت‌زدگی آکنده شده‌ایم که نمی‌توانیم ببینیم و یا نمی‌خواهیم بشنویم که این حرف‌ها تکراری‌ست، شاید در پاره‌ای مواقع، حتا یادتان بیاید که این تصویر را فلان شاعر نیز در کارش داشته است، یا احساس کنید این حرف‌ها را خودتان در یکی از شعرهایی که خود نوشته‌اید و دوستش هم دارید، آورده‌ و… اما مسخ کار خودش را کرده، مسخی که حاصل همان استفهام انکاری پلیدی‌ست که گریبان شعر ما را رها نمی‌کند، چون نخستین خواسته‌ی شعر که لذت‌آفرینی باشد را با خود دارد.
✓ استفهام انکاری)
یادم نمی‌آید در بحث‌های پیشانقدی که در عموم نقدهایم دارم، تعریفی دقیق از آن ارائه کرده باشم، از استفهام انکاری منظورم است، جایی به یاد نمی‌آورم که به این ماجرا پرداخته باشم، بگذارید کمی، کوتاه از این ترکیب به ظاهر پرطمطراق حرف بزنم، که گلایه‌های بسیاری ورای خود دارد.
استفهام/ لابد می‌دانید که نوعی فهم‌خواهی می‌باشد، پرسش کردن را استفهام می‌گویند، این که یک سوال در جایی از شعر می‌پرسیم که جواب آن را می‌دانیم ولی محض دل مخاطب و گرانش شعر، به سمت دلبر، آن را تکرار می‌کنیم، یک جمله‌ی استفهامی است، اما انکار از کجا می‌آید، انکار همان منفی بودن جواب است، مثلا، «دیگه دوستم نداری؟» که تلویحا جوابش ‹خیر› است، استفهام انکاری است، یا مثلا در تمام شعر مشخص است شاعر یا عاشق از معشوقه جدا شده است، مدام از عطر و یاد و خاطره‌اش می‌گوید و مخاطب نیز می‌داند، بازگشتی در کار نیست، شاید حتا معشوقه مرده باشد، اما شاعر عاشق در نهایتِ داستان می‌گوید؛
آیا تو روزی باز می‌گردی به خانه!؟
و این همان سوالی‌ست پاسخش روشن است.
✓ سلاست نوشتاری)
و اما از دو ویژگی دیگر، اولی که سلیسی قلم و بیان و زبان و لحن شاعر است در نوشتن، کاملا گویاست، خوشبختانه از مهم‌ترین دستاوردهای شعر امروز ایران نوسازی واژگانی‌ست، اگرچه اصرار بر زبان کهن و نوشتار غیر متداول در میان پیران ریش‌ سفید کرده و گاه جوانانی تنگ گرفته، هم‌چنان وجود دارد اما به لطف عوض شدن زمانه و عبور جهان از عادات ساختاری، از معماری بناها تا دنیای سرگرمی و از تحول ماشینی تا تکامل تکنیکال، حال نوبت زبان است که رخت تازه سازد و چون هموطنانی که هواپیما و فضاپیما را به کالسکه و‌ قاطر ترجیح می‌دهند، برای سفر در زبان هم، به تجهیزات این‌روزگار مسلح شوند. این نسل، این ماجرا رو خوب درک کرده و همین هم سبب سلیس شدن و نوسازی و نونویسی ایشان شده است، البته خوبی‌شان این است که زیاده‌روی نکرده‌اند، آن گونه که؛ پیتزا و کوکاکولا یا چارلی چاپلین و منچستر یونایتد و یا سوتین و کاندوم و ربدوشامبر و سانتریفیوژ را در متن خود بگنجانند، بلکه به ساحت پارسی امروزی، قدم گذاشته و چو، ز، خدم، صهبا، لیک، سکندر و امثالهم را حتی المقدور از زبان شعری‌شان حذف می‌کنند و در نهایت اما آن چه که خود، مدح شبیه ذم است و این‌کاتب در برشماری مختصات برخی شعرها، ناچارم از آن بگویم، گزینه‌ی سوم یا مشخصه سوم است‌.
✓ روایت اقماری)
نشنیده‌ام کسی این ترکیب را در فهرست مشخصه‌های شعر امروز یا برخی از شعرهای امروزی، جای داده باشد، اکثرا، نیز خودم، بارها گفته‌ام یکی از برجستگی‌های شعر امروز، روایت است، جایی در مصاحبه‌ای گفته‌ام، دوران حاکمیت روایت بر شعر را داریم می‌گذرانیم!
اما این‌جا حاکمیت از آن روایت‌هایی‌ست که شبیهش را فراوان دیده و خوانده‌ایم، اقمار در لغت چندین معنا دارد، اول این که جمع مکسر قمر به معنای ماه می‌باشد، و دو به خرمایی که نچیده مانده تا فصل سرما، گفته می‌شود. اما این اقماری با آن دو کاملا متفاوت است، اول این که این کلمه دو معنای سیاسی، اقتصادی دارد که آن را در اینجا باید به ذهن سپرد. اقماری یعنی زیر یک مجموعه، با شرایطی خاص قرار داشتن. بیشتر به تبعیت هم گفته می‌شود ان‌چه ما در این مجال، منظور نظر داریم، همین است، زیر یک مجموعه و تابع یک روند قرار داشتن. اما در شعر، کاربرد اقماری به این معناست که مثلا یک شعر خوب گفته شده است، بقیه تابع آن، سروده‌هایی نوشته‌اند، گاه شباهت‌های میان اثر اولیه و تولید ثانویه بسیار اندک است و گاه، فراوان زیاد، به هر حال شاعر، به ویژه در محدوده‌ی شروع نوشتن، ناچار است که از دیگران تقلید کند، این ذات اثر هنری است که از بهترین‌ها، کپی کند، همیشه برخی حرف‌ها و بیت‌ها و شعرها هستند که از فرط زیبایی در حافظه می‌مانند و در یک ناخودآگاه ممکن است بازتولید شود، بازتولید هم می‌تواند به شدت شبیه باشد و هم می‌تواند به شدت متفاوت، اینجا نیز همین شکل است، نوشتارهایی کپی برابر اصلند و گونه‌ای دیگر رگه‌هایی از مشابهت را دارا هستند. اما مهم اورجینال بودن است که هیچ‌یک نیستند و این متاسفانه شدیدا در میان شاعران متوسط رواج دارد که از شاعران مولف الگو بپذیرند و چون آن‌ها مشق شعر کنند.
روایت‌های اقماری، همان حکایت را دارد، شبیه به دیگران است. مثلا، دلبری که رفته است، اندوه فراق دارد و این به انحا گونه‌گون در متون شاعران می‌آید، یا وقتی مثلا یک اثر آیینی برای امام حسین بخواهی بنویسی، به دلیل اتفاقاتی که افتاده، بسیاری از شعرها شبیه هم درمی‌آیند.

اصل حرف‌هایی که باید درباره شعر جناب دوست نادیده‌ام آقای «یونس قلی‌پور» از استان البرز گفته شود، همین نکاتی بود که با تاثیر از دو سه بار خوانش به آن پرداختم. او که در یک‌سالگی سرودن شعر، برای‌مان غزلی عالی فرستاده‌اند، به گمانم شعر مورد قبولی دارند و هر سه مشخصه را در شعرشان می‌توان بررسی کرد.
او غزلش این طلیعه را دارد؛

یکی یکی و شمرده، سبد سبد تا صبح
برای سقف اتاقت ستاره می‌چیدم
برای اینکه مبادا مزاحمت بشود
دهان پنجره را پشت پرده پی‌چیدم

ترسیم فضایی هنرمندانه، آغازی که کاملا مخاطب را به شنیدن ادامه‌ی شعر/ قصه فرامی‌خواند. اگرچه به نظر در سطر یک/ پس از (شمرده) لازم نبود، «سبد، سبد تا صبح» را بیاورد.
در بیت دو، نکته‌ی منفی این است که ضمیر گوینده عوض می‌شود، تو را با مرا را در دو سطر پیاپی آوردن، کمی شعر را از یک ضمیری انداخته است.
بیت سوم، در سطر اول که لذت قافیه‌گردانی را حس می‌کنیم، اما نوع بیان در پایان سطر، اصلا خوب نیست، «چه بی‌ثباتت کرد» آن جمله‌ی اساسی که باید مخاطب باهاش درگیر بشود نیست، کاری که در سطر دو وساطت می‌کند را باید در سطر یک هم می‌دیدیم، اما حیف که نشده است.
در بند بعد که بیت بعد هم می‌توانش نامید، ایراد کمی در نوع تالیف دیده می‌شود، در سطر اول، تتابع حروف را ملاحظه فرمایید که از «تبار‹_› پری‌های‹_› قصه‌های‹_› تا شب‹_› دامنه دارد، تتابع اربع هم هست، این کار به این دلیل در ادبیات ضعف شمرده می‌شود که جای نفس‌گیری خواننده را لحاظ نکرده‌اید، البته جناب شارع مقدس، یعنی کسی که این قانون را گذاشته، حتما خود عرب بوده است، که گفته است تتابع اضافات از چهار به بالا ضعف نوشتار است، با این‌که در عربی به وفور چنین ایراداتی وجود دارد.
در سطر دوم، معلوم نیست چرا شکل سطر به هم می‌خورد، در حالی که ترکیب «قصه‌های نایاب» مکمل خوب و جهت‌داری‌ست اما یک‌باره یک «که» تالیف و جمله را به انحراف می‌کشاند، از ایرادهایی اساسی یکی هم در سطر چهار است، مردانه/ خود یک وار، یا یک گونه است، بنابراین، مردانه‌وار دیگر چه صیغه‌ای‌ست؟ بهتر است به جای وار از «باز» استفاده کنید.

سپیده سر زده،چشم کلاغ‌ها روشن!
سپیده سر زده اما چراغ‌ها روشن
رسیده نوبت رفتن چقدر خوشبختم
همیشه منتظرم می‌شوی که برگردم

در بند و بیت پایانی، قافیه از «ییدم» به «گردم» تبدیل می‌شود، اگر تصورتان این است که با هم قافیه‌ هستند که غلط است، اگر هنجاری را خواسته‌اید بشکنید، که به شدت جای بدی را انتخاب کرده‌اید، به گمانم، جناب آقای قلی‌پور عزیز یک بازنویسی بتواند چرک‌ها و ناخالصی‌های این اثر قابل اعتنا را بشوید و پاک نماید، بازنویسی یعنی با توجه به ایراداتی که عرض شد نسخه‌ای دیگر یا به قول امروزی‌ها ورژن آپدیتی از این شعر بنویسید تا اجرتان محفوظ بماند، باز هم منتظر هنرنمایی شما خواهیم بود.

با ارادت و احترام
مجتبا صادقی‌

منتقد : مجتبا صادقی

شاعر، نویسنده و روزنامه نگار/ برگزیده کنگره‌ها و جشنواره‌های متعدد شعر/ داوری رقابت‌های ادبی، از دانش‌آموزی و دانشجوبی تا آزاد/ تالیف‌ مقالات و نقدهای متعدد در مطبوعات/ و....



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.