عنوان مجموعه اشعار : دورِ نزدیک
شاعر : علی صحرایی(کوثری)
عنوان شعر اول : دورِ نزدیکهرچند تو دوری کنی؛ نزدیکتر از هر کسی
هر قدر بربادم دهی؛ آخر به دادم میرسی
وقتی ببینی بیت من، شاید بگویی با خودت:
”افسوس! دارد این جوان، امّید ها از بیکسی”
دلبر! اگر جان در بدن دارم دلیلش آرزوست
دنیای من منهای تو دارد فقط دلواپسی
لبهای من از تو سخن، دارند ای مطلوب من
حالا که میخوانم تو را باید به فریادم رسی
عنوان شعر دوم : (: (:
عنوان شعر سوم : (: (:
درود بر دوست پرکار پایگاه. این دومین باری است که نوشتههای شما را میخوانم و دربارهشان حرف میزنم. نسبت به دفعۀ قبل پیشرفتهایی دیده میشود اما نقاط ضعف زیادی در نوشتههای شما تکرار شدهاند؛ انگار که برای رفع آنها تلاش نکردهاید! البته میدانم که واقعاً اینطور نیست و پیگیر هستید تا کیفیت نوشتههایتان را بالا ببرید اما این تلاشها فعلاً آنطور که باید جواب ندادهاند؛ شاید میزان و شدت تلاشتان کافی نبوده است. وقتی میخواهید نوشتۀ جدیدی را شروع کنید، در ذهنتان به تمام نقدهای قبلی فکر کنید و طوری بنویسید که دیگر آن مشکلات در آثارتان دیده نشود. بعد از نوشتن هم اثرتان را دوباره بررسی کنید؛ اگر مشکلات قبلی در نوشتۀ جدیدتان دیده میشود، یعنی دارید درجا میزنید! زیاد نوشتن وقتی خوب و موثر است که هربار پیشرفتی در آن حاصل شود. یادم میآید که قبلاً دربارۀ جملهبندیهای سالم و ساده حرف زده بودم و گفته بودم که سعی کنید جملههای نوشتهتان را به جملهبندیهای روزانهمان نزدیک کنید؛ البته بدون استفاده از واژههای شکسته و محاوره. پیشنهاد داده بودم که اشعار خوب شاعران امروزی را هم بیشتر بخوانید تا زبان خوب و امروزی آن اشعار کمکم روی جملهبندیهای شما هم تأثیر بگذارد. ابتدا دربارۀ وزن نکتهای را بگویم و بعد بیشتر به جملهها اشاره میکنم.
یکی از مواردی که در آن پیشرفت کردهاید، رعایت وزن شعر است. البته نکتهای وجود دارد که خیلی مهم است. وزن نوشتۀ شما ظاهراً درست است اما خوب نیست! یعنی چه؟ یعنی مشخص است که وزن بهزور جور شده است و نویسندهاش برای اینکه بتواند وزن را جور کند، چقدر به زحمت افتاده است. همان زبان نامناسب و جملهبندیهای ضعیف میتواند مصداق خوبی برای این حرفم باشد. بیت اول از بعضی جنبهها میتواند بهترین بیت این نوشته باشد. درست است که حرف خاص و جدیدی نزده است اما حداقلهایی را رعایت کرده است؛ مثلاً مضمون را رسا بیان کرده ، تضادی در مضمون هر مصرع ایجاد کرده و بین دو مصرع تناسبهایی برقرار کرده است. میتوان در مورد بیت اول هم وسواس بیشتری به خرج داد و سختگیریهایی کرد اما چون بهنوعی بهترین بیت این نوشته است، خیلی با آن کاری نداریم.
در بیت دوم، نیممصرعِ «وقتی ببینی بیت من» بدون «را»ی مفعولی آمده است و جملهبندی ضعیفی دارد. تا آخر مصرع هم که میخوانیم میبینیم فقط با جملههایی مواجهیم که سعی کردهاند موزون نوشته شوند؛ این جملهها هیچ نکتۀ خاص هنریای ندارند و اصلاً تلاش نکردهاند که رنگ و بوی شعر به خود بگیرند. این روند در مصرع دوم از بیت دوم هم کموبیش ادامه دارد. اینجا یک نکته مطرح میشود! گاهی یک نوشته مضمون خوب و اندیشۀ قدرتمندی دارد اما نویسندهاش نتوانسته مضمونپردازی مناسبی داشته باشد و خروجی ضعیفی از آب درآمده است؛ اما گاهی از ابتدا مضمون خوبی نداشتهایم که حالا بخواهد پرداخت مناسبی داشته باشد یا نه! یعنی قبل از اینکه «چطور نوشتن» مطرح شود، باید به فکر «چه نوشتن» باشیم! اول ببینیم چه حرفی برای گفتن داریم؛ آیا حرف تازهای است؟ نگاه نویی است؟ نکتۀ خاص و جذابی است؟ یا چه!؟ اگر حرف ما هیچ ویژگی خاصی ندارد پس گفتن و نگفتن آن فایدهای نخواهد داشت.
سوای زبان و جملهبندی مناسب، انتخاب واژهها هم خیلی مهم است. واژهها باید به بهترین شکل انتخاب شوند و طوری در جمله جا بگیرند که امکان جابهجایی و تعویض نداشته باشند؛ یعنی اینقدر چفت و بست قرص و محکمی داشته باشند که توپ هم نتواند آنها را تکان بدهد. مثال میزنم تا منظورم را کاملاً درک کنید. بیت سوم با واژۀ «دلبر» شروع شده است. خب چرا «دلبر»؟ با واژههای زیادی میشد معشوق را خطاب قرار داد اما وقتی دلبر انتخاب شده است، حتماً باید دلیلی برای آن وجود داشته باشد؛ دلیلی که باید در خود شعر بهوضوح دیده شود اما متأسفانه دیده نمیشود! مثلاً اگر به جای «دلبر» با «عمرم» خطاب قرار میداد، «عمر» با «جان در بدن داشتن» و «زنده بودن» ارتباطی پیدا میکرد؛ هرچند ارتباطی ضعیف! این مثال ساده و دمدستی برای این بود که منظورم را بهتر برسانم. از آن گذشته، شاعر باید سعی کند شعر بنویسد نه اینکه مقالهای علمی ارائه کند. «اگر جان در بدن دارم دلیلش آرزو است» جملهای نیست که شاعرانگی قابل توجهی داشته باشد؛ تازه همین مضمون ساده هم در مصرع بعدی نقض میشود! شاعر میگوید زندهام چون آرزوی تو را دارم و تو را میخواهم اما بعدش میگوید اگر در دنیای من نباشی دلواپسی میگیرم! طبق حرف مصرع اول، عاشق بدون معشوق باید جان میداد نه اینکه زحمت بکشد و تازه دلواپس شود!
من در حرفهای روزمرهام هیچوقت نمیگویم «لبهای من از تو سخن دارند»؛ احتمالاً شما هم هیچوقت همچین جملهای را نمیگویند. این نوع جملهبندیهای ضعیف نشان میدهند که نتوانستهاید جملههای ساده و سالمی را در وزن بگنجانید. قافیهها هم کمی شما را اذیت کردهاند و واژههایی مثل «دلواپسی» کار را خراب کردهاند. نوشتهتان هم که نتوانسته است از چهار بیت فراتر رود. مضمون تازهای هم که در نوشته نمیبینیم. خلاقیت و شاعرانگی خاصی هم در مضمونپردازی وجود ندارد. همۀ این موارد نشان میدهد، علاوه بر پیشرفتهایی که در بعضی از زمینهها داشتید، باید به فکر پیشرفت بیشتری باشید. کمتر بنویسید اما قویتر بنویسید. درجا زدن و نوشتن آثاری با همان مشکلات قبلی، هم باعث میشود خیلی از حرفهای من و سایر دوستان منتقدم برایتان تکراری شود و حرف تازهای نشنوید، هم امکان دارد کمکم دلسرد شوید. تا این لحظه موارد مختلفی را از دوستان منتقدم شنیدهاید؛ سعی کنید در نوشتههای جدیدتان آنها را تکرار نکنید. خودتان اولین منتقد نوشتهتان باشید. با سختگیری و وسواس بیشتر، کیفیت نوشتههایتان بالاتر خواهد رفت. آن موقع است که هم حرفهای جدیدتر و بیشتری از منتقدان میشنوید، هم نوشتههایتان برای خودتان لذتبخشتر خواهد شد. موفق باشید.