همه‌جا تناسب و هارمونی رعایت شود




عنوان مجموعه اشعار : گاهی دلم برای او تنگ می‌شود
شاعر : میر محمد شهیدی


عنوان شعر اول : غزل
غمگین‌ترین ترانه
در وصفِ تو
من بودم
و زیباترین غزل
در چشمِ من، تو ...

#میرمحمد_شهیدی


عنوان شعر دوم : دلتنگی
دلتنگی؛
نامِ دیگرِ مرگ است
وقتی که جایِ خالی‌ات
در شعرهای من
با هیچ واژه‌ای
جز " درد "، پُر نمی‌شود ...

#میرمحمد_شهیدی

عنوان شعر سوم : بگو با من
بگو با من؛
کجایِ قصه سیل آمد،
زمین لرزید و ویران شد،
و من از عشق دل کندم؟
کدامین زخم‌،
سر وا کرد و عریان شد،
که من زیرِ هجومِ بی‌امانِ درد، واماندم؟
نگفتی بی‌تو دلگیرم؟
نگفتی من سراغت را نباشی،
از گلهای باغچه می‌گیرم؟
نگفتی بی‌تو من از زندگی سیرم؟
نگفتی روز و شب، از غصه می‌میرم؟
بگو با من؛
کجایِ قصه، رفتن را شروع کردی؟
لبت دزدانه می‌خندید، اما؛
چشم‌هایت داد می‌زد برنمی‌گردی!
نگفتی با خودت، دلشوره می‌گیرم؟
نگفتی بی‌تو دیگر، من به دنیا دل نمی‌بندم؟
بگو با من؛
کجایِ قصه، پایان شد
که من اینگونه دربندم؟ ...

#میرمحمد_شهیدی
نقد این شعر از : ضیاءالدین خالقی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از آقای میرمحمد شهیدی، 53 ساله، از تهران، باسابقه‌ی شاعری کمتر از چهار سال، سه اثر به دستم رسیده باعنوان‌های «غزل»، «دلتنگی» و «بگو با من»؛ دو اثر نخست به شیوه‌ی ‌شعر سپید است و اثر سوم به شیوه‌ی نیمایی؛ شعری که بر وزن «مَفاعیلُن...» است.
ابتدا بهتر است دریابیم که اثر سوم مشکل وزنی دارد یا ندارد یا این‌که بهره‌بردن از این وزن در جهت کمال شعر بوده یا نه. چون‌که یکی از ارکان شعر کلاسیک و نیمایی، وزن این دو گونه شعر است. یعنی نه‌تنها شکسته‌شدن وزن و خارج‌شدن از آن و... از این قبیل موارد ظاهری در لنگاندن و به‌دست‌انداز انداختن و اختلالِ شعر تاثیر دارد، بلکه درست بهره‌نبردن از وزن در جهت رسایی و شیوایی سطرها و اثر(در کل) نیز موثر است. طبعا این‌گونه اثرهای منفی و مخرب بر شعر، سبب تنافر مخاطب هنگام خواندن شعر خواهد شد. حتی در مورد شعر سپید هم رعایت بعضی نکات کلی و اصلی شرط است؛ مگر این‌که در این کلیات به اشعار مهم و درجه‌یک بنیانگذار شعر سپید احمد شاملو اقتدا کنیم (نه در همه‌ی موارد که سبب تقلید از او شود)، نه به‌ظاهر اشعار پیشکسوتان این عرصه که شعر سپید را اغلب تا حد نثر پایین آورده و آن را خالی از آهنگ و موسیقی رها کرده و سبب ترویج آثاری بی‌پایه و بی‌بته در این شیوه شده و می‌شوند. البته شعرهای کوتاه سپید ـ به‌واسطه‌ی کوتاه‌بودن ـ مجال دریافت آهنگ و موسیقی را تقریبا از دست می‌دهند؛ اما در معرض خطرهای دیگرند؛ مثل افتادن در ورطه‌ی جملات «قصارگونه» یا «کاریکلماتور»، یا تبدیل‌شدن به بُرشی از شعر غیرکوتاه؛ معضلی که اغلب اشعار کوتاه سپید به آن دچارند؛ چرا که اغلبِ شاعرانِ این‌گونه اشعار، فکر می‌کنند که لزومی ندارد که شعر کوتاه ساختار و فرم داشته باشد. در صورتی که ساختارمندبودن، یکی از ویژگی‌های خاص این‌گونه اشعار است؛ هرچند همه‌ی اشعار باید ساختارمند باشند اما ساختار شعرهای بلند اغلب در یگانگی بندهاشان شکل می‌گیرد.
اما اشکالات وزنی اثر سوم:
درستی وزن این اثر نشان از تسلط شاعرش بر این وزن دارد؛ اگرچه شعرش در یک موارد دچار اشکال وزنی شده است؛ مثلا دو سطر ذیل را اگر با هم بخوانیم، وزن درست است، منتها به‌شرطی که «گل‌های باغچه» را «گلای باغچه» بخوانیم که در این صورت کلمه‌ای از کلام محاوره‌ای می‌شود و به یکدستی آن لطمه می‌زند:
«نگفتی من سراغت را نباشی،
از گلهای باغچه می‌گیرم؟»
شعر سوم عمق و گسترا ندارد؛ دلیش هم روشن است. در واقع هر اثری از اجزایش شکل گرفته؛ یک سطر اگر کلماتش به‌درستی انتخاب نشده‌ باشد و یا چینش نادرست و یا کم‌جان و کم‌رمقی داشته باشد، سطر را خالی از دو بال اصلی خود که تخیل و عاطفه است می‌کند و اگر همه یا اغلب سطرهایش کم‌جان و کم‌رمق باشند، کلیت اثر را نیز دچار سطح و ضعف می‌کند:
«نگفتی بی‌تو دلگیرم؟
نگفتی من سراغت را نباشی،
از گل‌های باغچه می‌گیرم؟
نگفتی بی‌تو من از زندگی سیرم؟
نگفتی روز و شب، از غصه می‌میرم؟»
یا:
«لبت دزدانه می‌خندید، اما؛
چشم‌هایت داد می‌زد برنمی‌گردی!
نگفتی با خودت، دلشوره می‌گیرم؟
نگفتی بی‌تو دیگر، من به‌دنیا دل نمی‌بندم؟»
نازل‌ترین سطرهای این اثر در دو قسمت آن، در دو نمونه‌ی بالا بود که گوینده تنها حرف‌های معمولی را به‌صورت موزون ارائه داده است. سطرهای دیگر هم تفاوت چندانی با حرف‌های معمولی ندارند؛ چون که گوینده در آن‌ها به‌جای حرف‌های معمولی، از حرف‌های تکراری و مستعمل و گفته‌شده استفاده کرده است:
«کدامین‌زخم‌،
سر وا کرد و عریان شد،
که من زیرِ هجومِ بی‌امانِ درد، واماندم؟»
البته تعبیر «کدامین‌زخم‌، عریان شد»، تازه و زیباست، و نیز سطرهای:
«بگو با من؛
کجایِ قصه سیل آمد،
زمین لرزید و ویران شد...»
اما در ادامه، وقتی می‌گوید: «و من از عشق دل کندم؟»، ارتباط بین سطرهای بالا یا نتیجه‌ی تعابیر و حرف‌ها، با سوالی‌کردن سطر «من از عشق دل کندم؟»، سست می‌شود. چون شاعر با این حرف خودش را راحت کرده و خواسته بی‌زحمت و کشفی حرفی را بزند که طبعا حرف تاثیرگذاری نیست؛ چرا که شاعر باید این‌گونه حرف‌ها و نتایج را برای مخاطب باورپذیر کند. شاید چهار سطر اول این اثر برای مقدمه‌ی یک کلام والای شاعرانه مناسب باشد اما به‌خودیِ خود شعاری بیش نیست؛ هرچند به‌لحاظ زبانی و عادت‌زدایی در کلام و نوع بیان جالب است وقتی که «جایی از قصه را دچار سیل و جایی از زمین را نیز دچار زمین‌لرزه و ویرانی» می‌کند. تعابیری ازاین‌دست از نکات مثبت این اثرند که در یکی دو جای دیگر نیز دیده می‌شود؛ مثلا در:
«کجایِ قصه، رفتن را شروع کردی؟»
یا:
«کجایِ قصه، پایان شد.»
اما نخستین اثر کوتاه دوست شاعرمان آقای میرمحمد شهیدی که نامش «غزل» است:
در این اثر، بین «غمگین‌ترین ترانه» که شاعر است و «زیباترین غزل» که معشوق است، تناسب و قرینه وجود دارد که طبعا اثر را دچار هماهنگی و یگانگی و هارمونی می‌کند، و این‌همه به اثر نیز زیبایی می‌بخشد،؛ حتی «وصف» و «نگاه»(«در چشم تو») نیز متناسب هم و در جای خود در شعر نشسته‌اند:
«غمگین‌ترین‌ترانه
در وصفِ تو
من بودم
و زیباترین‌غزل
در چشمِ من، تو...»
در اثر دوم نیز بین کلمات ارتباط وجود دارد و اثر دچار پراکندگی نیست. اما این ارتباط به قدرتمندی شعر کوتاه سپید اولی نیست؛ چرا که این ارتباط چندان جا نیفتاده و کشفی از طریق اجزا صورت نگرفته که «دلتنگی» نام دیگر «مرگ» باشد؛ بلکه این حرف کلی تنها ذهنیت مخاطب را بر اثر باورهایی که در زندگی کسب کرده و به دست آورده، تقریبا برای پذیرفتن این محتوا قابل قبول است؛ اما در کل، خالی از جان‌مایه‌ی شعر است و شعریت در آن کمرنگ و ضعیف است:
«دلتنگی؛
نامِ دیگرِ مرگ است
وقتی که جایِ خالی‌ات
در شعرهای من
با هیچ واژه‌ای
جز "درد"، پُر نمی‌شود...»
آرزوی توفیق دارم برای دوست شاعرمان آقای میرمحمد شهیدی و امیدوارم به‌صورت مرتب با پایگاه نقد شعر در ارتباط باشد، تا بیش از پیش در ارتقای آثار خود بکوشد.

منتقد : ضیاءالدین خالقی

ضیاءالدین خالقی، شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، متولد مهرماه 1342 لنگرود. تا 3سالگی باخانواده در قم ساکن بودیم، از سال 46 تا 56 ساکن تهران شدیم، سپس ساکن لنگرود. بعد از اتمام دبیرستان و سربازی، دوبار در دانشگاه قبول شدم و هر دوبار تحصیل را نیمه‌کاره رها ...



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.