در دشواری ستایش سادگی زیبایی یا زیبایی سادگی




عنوان مجموعه اشعار : آن
شاعر : مبین رستمیان


عنوان شعر اول : اسباب بازی
بیچاره برکه آخر مهتاب بازی ها
یا گوسفند رام در قصاب بازی ها

بعد تو‌ در این حوض نقاشی قرمز رنگ
این مردمک ها باز گرم آب بازی ها

بازنده ی هربار بین ما منم مثله
ماهی بعد شوخی قلاب بازی ها

آنقدر مردم در اتاقم تا شدم حالا
اسباب بازی همه اسباب بازی ها

ای کاش می افتاد در آغوش تو روزی
پایان شیرین تمام تاب بازی ها


عنوان شعر دوم : رفته ام
آنقدر گریه کرده ام آب رفته ام
من خود به سمت مسلخ قلاب رفته ام

برشاخه ی شکسته ی رویای آمدن
تو‌تاب میخوری و من از تاب رفته ام

من بین دفترغزلم آه میکشم
هرشب سرمزار خودم خواب رفته ام

عکس دوتایی من و تو راه میرود
تو‌میدوی هنوز ومن ازقاب رفته ام

عنوان شعر سوم : بخاری سبزمیسوزد
تو که درخانه هستی
گلش با کفش گلدان راه می افتد
سماور شعر میخواند
اجاق گاز با خنده قصیده میپزد هرشب
بخاری سبز میسوزد
تمام مبل ها با رقص از دیوار ودر شاباش میگیرند
ستون آواز میخواند
و ایینه همین پیر زن خیاط لبخند تورا با چشم میدوزد
بخاری سبز میسوزد
قناری های رو ی فرش آزادانه میخوانند از پرواز
وتخت خانه ما خاطرش تخت است
تو شب ها چشم میبندی
اتاق خواب بیدار است
توکه درخانه هستی
ساعتش تصنیف میخواند
بخاری سبز میسوزد
نقد این شعر از : سیامک بهرام پرور
سلام و ارادت
سه شعر از شما خواندم که بیشتر سخنم بر روی دو غزل خواهد بود چرا که شعر پایانی، با درونمایه حضور یا عدم حضور معشوق در اتاق و دیگرگون شدن رفتار اشیا، نمونه های بهتری دارد، از جمله شعر بلند بلقیس که از تغییر احوال اشیا در غیاب معشوق می گوید به قلم درخشان نزار قبانی بزرگ. در ساخت چنین درونمایه ای باید بین حقبقت و مجاز پلهای مستحکمی برقرار شود تا رفتار معمول یک شی در نگاه عاشق و به تبع آن مخاطب، تفسیری دیگرگونه پیدا کند تا شعر به دامن فانتزی محض نیافتد سطر سبز سوختن بخاری نمونه خوب این اجراست اما اجاق گازی که قصیده می پزد یا مثلا تختی که خاطرش تخت است، به سمت فانتزی زبانی و نه حتی زبان مخیّل حرکت کرده اند و شور عاشقانه را متجلی نمی کنند.
اما در باب دو غزل ؛
هر دو غزل کوتاهند اما سطرهای درخشانی دارند که اتفاقا این بار بازی های زبانی را در دامن تصویرپردازی و احرای خوب، به نتیجه مطلوب رسانده اند:
آنقدر مردم در اتاقم تا شدم حالا
اسباب بازی همه اسباب بازی ها
این بیت عالی ست. بهترین بیت غزل اول شماست که البته خیلی درخشان شروع نشده است : اگر گنگی بیچارگی برکه را به فرارسیدن روز، ارتباط دهیم و پایان بازی با مهتاب- در واقع سپیدخوانی خارج از متن بکنیم که البته این حجم سپیدخوانی زیبایی‌شناسانه نیست!- مصراع دوم (قصاب بازی) اصلا ترکیب خوب و جاافتاده ای از آب درنیامده و حتی با سپیدخوانی هم نمی شود جا انداختش!
در بیت بعد دست شاعر گرمتر می شود و خیالش به درستی شکل می بندد. حوض نقاشی همواره آبی، سرخ می شود تا اشک، اجرای آب بازی مردمک باشد.
در بیت بعد -اگر از اشکال املایی پایان مصراع اول بگذریم (مثلِ)- مشکل بزرگتر این است که تصویر خیلی منسجم نمی شود چرا که بازی و شوخی ماهی با قلاب عینیت ندارد. هر تصویری هر چقدر هم که مخیل باشد، باید بر بستر عینیت قرار بگیرد تا امکان متقاعد کردن و اجرا داشته باشد. بدون هیچ زمینه قبلی، تصور شوخی کردن ماهی با قلاب معقول نیست. مقایسه کنید با تصویر بیت قبلی که ما به ازای مردمک و آب بازی اش متقاعد می کند مخاطب را برای سرخ شدن حوض نقاشی همیشه آبی.
و اما بیت شاهکار را دوباره بخوانیم؛
آنقدر مردم در اتاقم تا شدم حالا
اسباب بازی همه اسباب بازی ها
اجرای روان مصراع دوم معجزه شاعرانگی را به سادگی تمام ریخته در دل این بیت. آنقدر سادگی این زیبایی رشک برانگیز است که نمی شود حتی نمی شود شکافت چرایی اش را !...خودتان یکبار دیگر بخوانید تا همین بیت چراغ راه نوشتن تان باشد.
و بیت آخر که بیت دریغ‌خوارانه زیبایی ست و عاطفه سرشاری دارد با تصویری لطیف...دست مریزاد.
غزل دوم هم هر چند با لکنت ایراد وزنی مصراع نخست شروع می شود اما در بیت دوم یک اوج درخشان دارد.
مصراع اول غزل باید مثلا چنین می شد:
آنقدر گریه کرده ام (و) آب رفته ام
منظور این که یک مصوت کوتاه کم دارد. حالا یا قبل از مصوت بلند (ام) یا با تبدیل این مصوت به کوتاه و به دنبالش مصوتی بلند.
فارغ از این، تصویر هر دو مصراع بیت اول خوب است و مطلع خوبی از کار درآمده است.
در بیت دوم بازی زبانی به یک اجرای تصویری خوب رسیده است و درخشش بیشتر اینجاست که تخیل لطیف مصراع اول هم کاملا این بازی زبانی را برجسته تر می کند. در واقع هنر شاعر بیشتر در زمینه چینی مخیل مصراع اول است تا بازی زبانی مصراع دوم و این نکته مهمی است چون خیلی وقتها ذوق زدگی از کشف یک جناس یا تناسب، سبب می شود شیوه درست اجرایش را فراموش کنیم.... دست مریزاد بابت این بیت!
در بیت سوم ارتباط افقی بین آه کشیدن در دفتر غزل و خوابیدن بر سر مزار خیلی پررنگ نیست اما در کل بیت قابل قبولی ست از لحاظ حسی.
بیت چهارم همان عاطفه را در دل یک تصویر خوب می پیچد و در تعادلی مناسب بین عینیت و ذهنیت ، نخست قاب عکسی می بینیم (عینیت) و بعد تصویری که قاب را ترک می کند(ذهنیت انتزاعی) . همین تعادل، مقطع غزل را رستگار کرده است.
شما توانمندی خوبی در این دو غزل از خود نشان داده اید و هر غزلتان یک بیت رشک برانگیز داشت. بر این گمانم که با سختگیری بیشتر و دقت افزون تر بر همین نقاط قوت که گفتم , می توانید غزلهایی بنویسید که همه ابیاتشان چنین باشد.
چنین باد

منتقد : سیامک بهرام پرور




دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.