عنوان مجموعه اشعار : شعر
شاعر : پروانه علی پوراصل
عنوان شعر اول : غزهشبیه ماه محرم،گرفته است دلم
دوباره روضه ی مکشوف خوانده اند انگار
به پیش چشم همه ،واژه واژه ی مقتل
میان این همه اخبار می شود تکرار
دوباره هرم عطش، کودکان لب تشنه
پدر گرفته پسر را دوباره بر سرِ دست
سیاه و تلخ ،ولی واقعیّت محض است
که نسل حرمله و شمر منقرض نشده است!
مرور می شود انگار خط به خط تاریخ
گرفته بمب فقط جای دود و آتش را
مریض و بچه و زن، مانده اند بی یاور
بِلا شبیه ولی مثل عصر عاشورا
من آن عروسک تنهای بین آوارم
خرابه است دلم از غمت، پریشانم
خرابه گفتم و دیدم به زیرلب ناگاه
مدام روضه ی طفل سه ساله می خوانم
مرا ببخش ندارم به جز قلم چیزی
درخت زیتون ! ای قبله ی نخستینم
سوای ذکر و توسل فقط همین شعر است_
_بضاعتم که بگویم چقدر غمگینم
حقیر و الکن و بی واژه است ،کافی نیست
زبان شعر برای سرودن از این غم
تو غرق خونی و از غصه ات دلم خون است
بگو که حال خودم را چگونه شرح دهم؟
سکوت و گریه و فریاد توامانم من
درست مثل همان حالِ ساعت یک و بیست
دوباره تازه شده داغ کهنه ی قلبم
چقدر حیف که مرد نبرد، دیگر نیست
میان باطل و حق ،انتخاب معلوم است
اگر چه نیست ولی راه و رسم او باقی است
مگر نبود مداوم به فکر مظلومان؟
برای غزه از این پس سکوت جایز نیست
▪️▪️
پر از غمیم ، ولی نا امید ،هرگز نه
میان اینهمه ظلمت، به نور دلگرمیم
یقین که می رسد از راه روز بهتر هم
به پشتوانه ی روز ظهور دلگرمیم
امیدوار به جا ٕالحق و یقین داریم
بساط جنگ و تفنگ و ستم نخواهد ماند
همیشه از پس شب آفتاب می آید
«چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند»
#پروانه_علیپوراصل
عنوان شعر دوم : تقدیم به آقا امیر المومنینامام عالم و آدم چه غایب ها چه حاضرها
گدا هستند در کویت قدیمی ها، معاصر ها
حریمت دارالاعجاز است هربار آمدم اینجا
هزاران بار دیدم یا شنیدم از مجاورها
کسی در آستانت حس غربت را نمیفهمد
میان خانه ی خود آمدند انگار زائرها
خطاکاران، نکوکاران، خریدی زشت و زیبا را
ندارد فرق در نزدت نه باطن ها نه ظاهرها
"قَسیمُ النّار والجَّنه"، بهشت از توست یک تحفه
برای هرکسی که عاشقت شد مثل"جابرها"
شهادت میشود روزی، سرانجام مُحبانت
"سلیمانی" و "همت" ها، "حبیب بن مظاهر" ها
بجایثروت دنیا همین #دُرِّنجف کافی است
که می آیند هرلحظه به پابوسش جواهر ها
▪️▪️▪️
نمی گنجی میان واژه های لال دنیایی
از این رو عاجزند از وصف تو عمریست شاعرها
عنوان شعر سوم : رباعی1
لبخند به لب کنار یک پرچین بود
یادآور روزهای فروردین بود
دفترچه ی شعر دختری شاعر شد
فرجام بلوط پیر عاشق این بود
۲
در سینه ی موج خانه ای خواهم ساخت
خوشبختی جاودانه ای خواهم ساخت
من ماهی تُنگم ولی آخر یک روز
تا قلب تو رودخانه ای خواهم ساخت