نسیم و طوفان!




عنوان مجموعه اشعار : غزل
شاعر : زینب خاکباز مقدم


عنوان شعر اول : گنجشک‌هایی در دلم بی‌آسمانند
دیوار‌ها آیینه‌های بی‌زبانند
دیوارها بی‌ پنجره نامهربانند

یک بوم خیس و نیمه‌کاره روی میزم
گنجشک‌هایی در دلم بی‌آسمانند

ای کاش برداری قلم را تا بفهمی
اندوه من، آغوش تو، از یک جهانند

وقتی که غمگینم همیشه دست‌هایت
من را به سوی آرزوها می‌کشانند

اصلا نمی‌دانی، نمی‌دانی چقدر این...
این دست‌هایت، دست‌هایت مهربانند

زینب خاکباز مقدم

عنوان شعر دوم : انتظار
به سمت آینه بی اختیار می‌آید
زنی بدون تو با خود کنار می‌آید

سکوت می‌کند این اعتراف سختی نیست
به چشم‌هاش چقدر انتظار می‌آید

پناه می‌برد از خود به آشپزخانه
ولی به فکر و خیالت دچار می‌آید

و از خیال تو تا دم کشیدن چایش
به سمت طاقچه‌ها چند بار می‌آید_

_ غبار عکس تو را ناگزیر می‌گیرد
زنی بدون تو با خود کنار می‌آید...

زینب خاکباز مقدم

عنوان شعر سوم : پیراهنت
در خاک گلدان کاشتم پیراهنت را*
چندین برابر کرده‌ام عطر تنت را

در چارچوب سرزمینم حبس کردم
هرجای دنیا هم که باشی بودنت را

با من جهان تا صبحدم چشم‌انتظارست
از خاک باران خورده‌ای روییدنت را

نزدیک بودی ناگهان دستی برآشفت
رؤیای تار نیمه‌شب بوسیدنت را

دیشب نسیم انگار با دستان طوفان‌
دزدیده از پیراهنم پیراهنت را


#زینب_خاکباز_مقدم

* رضا عزیزی
نقد این شعر از : محمدخلیل طالبان پور
درود
باعث افتخار من است که نخست بار اشعار شما را در این پایگاه نقد می‌کنم. امید که اشعار بعدی شما را باز هم در این جا بخوانیم و دوستان خوش‌ذوق و سخن‌سنج من درباره زیبایی آن‌ها فراوان بنویسند.
سه غزل در دو وزن پرکاربرد شعر فارسی که هر سه بیش از هر چیز نشان‌گر زلالی روح و نازکی طبع شاعر است. ای کاش همیشه همین‌قدر زلال و ناب باقی بماند!
البته به خاطر داشته باشیم که این زلالی، کمی هم رندی از جنس سعدی و حافظ می‌خواهد.
دوستی در نقد شعر دوم شما نوشته بود که این شعر، آیینع سیمای زن معاصر ایرانی است، و این حرف کاملا درست است. دو شعر دیگر نیز بر همین روالند و بهتر است بگوییم بازتاب دهندۀ اندیشه،ها، آرزوها و گله‌های نه تنها زن معاصر ایرانی، بلکه هر زنی در هر گوشه از کره خاکی هستند.
متاسفانه در آن نقد، منتقد بیشتر به کلیات شعر پرداخته بود و به صورت جزء‌نگر، ویژگی های شعر شما را نکاویده بود. من در این نقد تلاش می‌کنم کمی پرده‌ها را کنار بزنم تا ببینیم پشت این ابیات چه می‌گذرد.
از نظر زبانی شما را بسیار توان‌مند می‌بینم. در غزل اول حتی در یک مصرع هم از قاعده‌های دستوری خارج نشده اید و این یعنی موفقیت. حتی در بیت آخر هم که بازی زبانی دارید، باز هم بیتی دستورمند است. آفرین!
شما روح زلال زبان فارسی را زیسته‌اید. غزل در تار و پود وجودتان رخنه کرده. البته یک دو مورد هم ضعف مشاهده می‌شود.
دو فعل به عنوان ردیف در دو شعر اول، انتخاب شده: « است + می‌آید». این بهترین انتخاب ردیف برای این بافت معنایی است. قافیه‌ها هم آسان برگزیده شده. آیا عامدانه فقط به پنج بیت اکتفا کرده‌اید؟ یا اتفاقا و بر سبیل تصادف، هر سه غزل، پنج‌بیتی هستند دارند. به نظر من دو شعر اول و آخر جای آن را دارند که ابیاتی- در حد دو سه بیت- بیشتر داشته باشند.

گنجشک‌هایی در دلم بی‌آسمانند
این وزن که از اوزان پرکاربرد شعر معاصر است، بسیار خوش‌آهنگ و گوش‌نواز است.
در بیت نخست دوبار «دیوار» تعریف شده. تعریف در منطق با «حد» شناخته می‌شود. حد تام و ناقص و ....، شاعر از «حد» تضاد در مصرع نخست استفاده کرده، دیوار و آیینه همیشه در ادب فارسی در مقابل هم هستند، به قول قیصر:
آه!
دیوارهای تو همه آیینه‌ند
آیینه‌های من همه دیوارند
صفت «بی‌‌زبان» برای «آیینه‌ها» حس رقت و دلسوزی بر آیینه‌ها را بیش از پیش برمی‌انگیزد ، اگر آن را به این معنی کنایی بگیریم: «زبان‌بسته/ذاتا بی‌آزار/کسی که کاری به کار دیگران ندارد و سرش به کار خودش است/بی‌دفاع در برابر دیگران در عین بی‌آزار بودن»؛ این معنی در این بافت، کاملا می‌نشیند. در عین حال‌، آیینه‌ها واقعا خاموشند و صدایی ازشان درنمی‌آید: «بی‌زبانند». پس یک معنی دیگر هم دریافت کردیم و آرایۀ ایهام به زیبایی شکل گرفته. این معنی دوم، یک تناقض ذاتی را هم در خود دارد چون اگرچه آیینه‌ها ساکت و خاموشند، با نمایندن تصویر، دارند حرف می‌زنند. این هم یک طرات دیگر در کاربرد «بی‌زبان» در این مصرع.
در مصرع بعد «دیوارهای بی پنجره»، ذهن مخاطب را به ترانه اردلان سرفراز پیوند می‌زند: «توی یک دیوار سنگی ...».
بیت دوم را دوست دارم. دربارۀ تشبیه می گویند اگر شاعر از «این‌ آن/همان است» بجای «این چو آن است» بهره ببرد، لذت مخاطب به اوج می‌رسد، دقیقا کاری که شاعر در این بیت کرده،: بوم نقاشی دل من است که بی‌آسمان است.
قدر تضاد را بیش‌تر از اینها باید دانست. در بیت سوم، «اندوه» اگرچه واژه ای هیجانی-انتزاعی است، در تضاد با «آغوش» قرار گرفته که ظاهراً مادی- حسی است. همین است که این بیت را فوق العاده زیبا کرده.
بیت چهارم یک ایراد ادبی دارد. آن وقت‌ها که قیصر زنده بود، گاهی سیاه‌مشق‌ها را خدمت استاد می‌بردیم تا یاد بگیریم. یک باربه جای «مرا» از «من را» استفاده کرده بودم. قیصر هم خط زده بود و نوشته بود: «مرا». البته بعضی‌ها شاید بگویند این روزها کاربرد «من را» فراوان است و ایرادی به حساب نمی‌آید.
بیت آخر زیباست. تکرارها در این بیت، به‌جاست و خوش نشسته. مثل این بیت از سعدی و تکرارهای شاهکار او:
قومی غم دین دارد و قومی غم دنیا
بعد از غم رویت غم بیهوده‌خورانند

انتظار
این غزل درصد خلوص غزل پیش را ندارد. بیت اول و دوم تمهید است و نکته خاصی ندارد. البته برای شروع غزل بسیار مناسب است.
در بیت سوم، مصرع دوم را هر جور شده، تغییر دهید.
دو بیت بعد هم در راستای همان تمهید است. مخاطب منتظر ضربه‌های سنگین‌تری‌ است، پیشنهاد می کنم یک بار فیلم «به همین سادگی» میرکریمی را ببینید. در یک سکانس وقتی زن خود را آرایش می کند و منتظر شوهر خود نشسته است، اشک‌هایش از چشمش راه می‌کشد و رگه‌های سیاهی روی صورتش نقش می‌بندد. منظورم از ضربه‌، چیزی از جنس همین ضربه‌هاست: حرفه‌ای، آمیزه‌ای از اشک و آرایش.

پیراهنت
این غزل هم مانند شعر نخست بسیار ادیبانه و فصیح سروده شده. از تضمین مصرع نخست که بگذریم، شاعر در بیت دوم با یک تضاد مخملی، معشوق را فقط از آن خود کرده، گیرم که هزاران کیلومتر فاصله هم در این میان باشد.
در بیت چهارم، کل مصرع دوم، در عیأت تتابع اضافات، مفعول مصرع نخست است و این هم از ظرافت‌های شاعرانه این غزل است.
بیت آخر را فراوان دوست دارم، ذهن مرا به این بیت منزوی پیوند می‌زند:
کسی نگفت نسیم از تبار توفان است
وگرنه غنچه کجا مشت بسته وا می‌کرد؟
....
شما را شاعری با آینده‌ای بسیار روشن می‌بینم، به شرط این که اندیشه‌های فلسفی و عمیق خود را چنان قوی کنید که در لایه‌های نهفته شعر شما گم شود و فقط با ذره‌بین نقد ادبی بتوان آنها را یافت. بخوانید و بیندیشید و بسرایید و بدرخشید.

منتقد : محمدخلیل طالبان پور

محمدخلیل طالبان‌پور تیرگان 1363 در تهران به دنیا آمد. از دبیرستان شعر می‌سرود، اما از آنجا که در ریاضیات قوی بود، به دانشگاه علم و صنعت رفت و مهندسی مکانیک خواند. در دورۀ دانشجویی با سیدحسن حسینی و قیصر امین‌پور آشنا شد و بعدها با هدایت قیصر به رشتۀ ...



دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.