در قرابت و غرابت هنر




عنوان مجموعه اشعار : -
شاعر : مبین مقتدر پرمهر


عنوان شعر اول : - رود -
پیش از این،
نذر هیچ دست،
این چنین
زیر هُرمِ تند و تیز آفتابِ ریخته،
-داغ‌دار-
جاری زمین نبود

آه
کوه باشکوه!

این‌چنین که تو
با فرود دست‌های خویش
-رود
رود-
در نشیبِ این کویرِ تشنه
چشمه کاشتی...

آن‌طرف‌تر از فرات
دشت کربلا هنوز
گرمِ رودخوانی است


*
اردبیل، عصر تاسوعای 1402


عنوان شعر دوم : -
-

عنوان شعر سوم : -
-
نقد این شعر از : سیامک بهرام پرور
سلام و ارادت
شعر خوبی از شما خواندم . این خوب بودن از دوسو قابل بررسی است:
-شعر شما در قالب نیمایی‌ست و کسی که نیمایی نوشته باشد دشواری کار را درک خواهد کرد. حفظ وزن به شکل درست، در نیفتادن به دامچاله حشو و یا ضعف تالیف، استفاده درست و به جا از قوافی و موسیقی کناری، حفظ روایت شاعرانه و بسیاری موارد دیگر، دشواریهای شعر نیمایی‌اند.
در واقع این قالب امکانات شگفتی دارد برای درخشش و در مقابل مکان‌های فراوانی برای لغزش!
شعر شما به خوبی از پس کار برآمده است. به جرات می شود گفت کلمه‌ای در شعر امکان حذف- بی لطمه به روایت و معنا- و امکان افزودن - بی لطمه به ایجاز و سلامت زبان- ندارد. چنان که گفتم کار سختی است و دست مریزاد!
- شعر شما یک شعر آیینی است. شعر آیینی هم دقیقا وجهی دوگانه دارد. آیینها - اعم از مذهبی و غیرمذهبی- ریشه در فرهنگ، تاریخ، اسطوره و مهمتر از همه اینها باورهای نهادینه مردمان دارند. تاکید می کنم بر نهادینه! یعنی گاه این تاثیرگذاری و تاثیرپذیری حتی خارج از خودآگاهی و خودشناسایی فرد رخ می دهد و دستادست ناخودآگاه فردی و جمعی (به معنای یونگی‌اش) فضایی آشنا و عواطف‌برانگیز می‌سازد. برای درک بهتر این نکته می توانیم به یاد بیاوریم که مثلا صدای سنج و دمام آیین یزله با یک بوشهری چه می کند حتی اگر آن را در خیابانهای ژاپن و در دل یک پادکست بشنود یا مثلا ما وقتی صدای نقاره امام رضا (ع) را می شنویم، دلمان می لرزد و روحمان رقیق می‌شود.
این نمادهای پیچیده و چندوجهی که آشنای روان ما هستند و حتی شاید تاریخی عمیق‌تر از آن چه می‌پنداریم داشته باشند - باز با نگره‌های یونگی و تبدیل و تبدل نشانه ها در آیینهای اعصار مختلف- سبب می شوند که ما دستمایه‌های بسیار قدرتمندی در شعر آیینی برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب داشته باشیم. تا بگوییم (سر بریده در تشت زر) دل می‌لرزد! چه باورمند چه ناباور!...چون اینجا اسطوره و نماد دارد کار می کند نه صرفا واقعیت تاریخی یا باورمندی مذهبی.
این هم فرصت است هم تهدید! فرصتش این است که انرژی کلمات و بعدشان و تداعی‌هایشان عظیم و سترگ و پرحرارت است و انگار شما دارید با طلای مذاب کار می‌کنید. اما تهدیدش هم همانقدر بزرگ است! اینکه دست و کاغذ و قلم و نهایتا شعر را بسوزانید و خاکستر کنید که آتش‌بازی زیباست اما خطرناک هم هست! فارغ از احاطه بر ابعاد اسطوره و تاریخ، نکته مهمتر این است که همین برانگیختگی ابتدایی مخاطب و البته خود شاعر، می تواند بدین بیانجامد که از پیرایش و آرایش و آفرینش باز بماند و در نهایت به همان ظرفیت سترگ کلمات بسنده کند. اینجا آن‌ دامچاله مهیب است: هم برای شعر، هم برای شاعر و هم حتی برای خود مضمون! شعر و اصولا ادبیات رسالت نخستینش حجم‌بخشی به زبان و به تبع آن، فرهنگ است. شاعر باید بتواند حیثیت جدیدی برای کلماتش بیافریند و دید و معنایی تازه بر آنها بیافزاید. باید اگر از اسطوره و نماد استفاده می‌کند، آنها را برکشد و بر سریر سخن بنشاند‌. در غیر این صورت او صرفا زبان و اسطوره و نماد و همه متعلقاتش را استفاده مصرفی کرده است نه آن که به آنها استفاده رسانده باشد.
این تاملات است که شعر آیینی نوشتن را کار دشواری می‌کند. چون این مفاهیم، برخاسته از یک کلان-روایت هستند. دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از شعرهای آیینی زمانه ما - موکد می کنم چه مذهبی چه غیر مذهبی ،خواه در باب جشن تیرگان باشد چه در منقبت یا سوگ اولیاءالله -راه به شعر و زیبایی نمی برند.
شعر شما اما به شکل قابل قبولی، بیشتر از ظرفیتهای زبان و تا حد کمتری تصویر، سود برده است تا در این دامچاله ها نیفتد:
شروع درست روایت از نقطه کانونی بحران، و نه پیش و پس از آن
موسیقی بریده بریده و نفس نفس زنان اثر
استفاده درست و البته معنامند از واج‌آرایی‌ (کوه+شکوه/ فرود+رود)
توالی صامت «ش» در عبارت «در نشیبِ این کویرِ تشنه چشمه کاشتی...» که در گوش مخاطب می‌تواند صدای ریخته شدن خون و آب بر شن تفتیده را تداعی کند
بازی زبانی به جا با استفاده از دوگانه خوانی کلمه (رود)
همه و همه این شعر را به سرمنزل التذاذ ادبی رسانده اند.
گمان دارم با توجه بیشتر به دو‌ نکته، شعرهای زیباتری هم از شما خواهیم خواند :
اولا توجه بیشتر به تصویر و مکاشفه مُخیّل . این کار فاقد تصویر نیست اما زبان در آن فحل‌تر است. همین صلابت زبان را با تصویرهای بکر گره اگر بزنید حاصل مردافکن خواهد بود.
ثانیا تدقیق در لایه های اندیشگی اسطوره و آیین همیشه تحول‌آفرین است چه در شعر چه در شاعر چه در مخاطب. حال این اندیشه عرفانی باشد، اجتماعی باشد، دینی باشد یا هر چه! نکته‌ای ظریف، نگاهی تازه، امری مغفول مانده، لمحه‌ای درک نشده، تطبیق و قیاسی به چشم نیامده و چه و چه ! اقیانوس اسطوره انتها ندارد نه در طول و عرض و نه در عمق! غواص آموخته و کارآزموده همیشه شکار تازه خواهد داشت! نگاه کنید در ادبیات معاصر به اعجوبه‌ای مانند مارگارت اتوود که از دل اودیسه چندهزار سال پیش و هزاران بار شنیده و ارجاع داده شده، پنه لوپیاد را بیرون می کشد که در هر سطرش حیران می‌ماند مخاطب از این تغییر زاویه نگاه غریب و البته قریب!
و هنر همین است : قریب و غریب!

نویسا باشید.

منتقد : سیامک بهرام پرور




دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.