عنوان مجموعه اشعار : حروف اشک
شاعر : علی تمسک تبار
عنوان شعر اول : دعای خیرنفست گرم که از سوختنم دم نزدی
قلمت سبز که بر ساقه تبر کم نزدی
سفرهات باز و لبت خندهکنان باشد، چون
زخم را کم نمک از بابت مرهم نزدی
کمرم در خم بیراهۀ ایام شکست
پیش ابرو حرفی از کمر خم نزدی
لطف دستان تو بر صورت سرخم پیداست
پس چرا بیشتر از این چک محکم نزدی
عقل از شیوه مردی تو حیران شده است
ظلم را دیدی و با این همه بر هم نزدی
تن به گرداب زدی تا که نجاتم بدهی؟
دل به دریا تو به اندازۀ شبنم نزدی
عنوان شعر دوم : حروف اشکدلیل حال بدم را درست میدانم
خزان رفتن او بود و ابر گریانم
به برگ گونۀ من با حروف اشک نوشت
نمیشود نروی؟ یار بهتر از جانم؟!
ولی نخواست که نزدیک اسم من باشد
و خط کشید به دور دل پریشانم
گذشت از من و آخر عزیز مصر نشد
کسی خبر برساند به ماه کنعانم
:که انتظار تو را میکشم به هر ساعت
اگر سپیده دمد روی شام چشمانم.
نسیم حافظهام بوی یار را آورد
شکوفه زد غزلی در ضمیر پنهانم
شکوفهای که از او طرح خندهای نشکفت
وبال بار غمش میرسد به دامانم
دوباره خاطرهاش بیقرار کرده مرا
اثر نکرد چرا قرصها؟ نمیدانم
عنوان شعر سوم : بحر غیباز بحر غیب میرسد امواج واژهها
از ایستای ساحل خود میشوم جدا
ناچار در تلاطم آن غوطه میخورم
تا عمق ناشناختهاش میبرد مرا
از لابهلای لاشۀ کشتیِ کهنهای
سوسوی گنگْروشنِ چیزیست برملا
غواصوار طبع ترم میبرد مرا
تا میرسم به موضع گنجینۀ طلا
ناگاه باز ساحل و تکرار یک سکوت
سرخوش رسیدهایم به پایان ماجرا