عنوان مجموعه اشعار : شعرآیینی
شاعر : امین نیک مرد
عنوان شعر اول : امام علی (ع)تفسیر تو بدست قلم ، نا میسّر است
تصویر تو به چشم بشر ، نا مصوّر است
باید برای وصف تو قرآن بیاورم
قرآن برای مدح تو از شعر بهتر است
تفسیر واژه واژه ی قرآن حق تویی
پس «انّما ولیّکم اللّه » ، حیدر است
انگشتر عقیق تو آموخت در رکوع
خدمت به خلق حین عبادت ، میسّر است
این قول احمد است و چه نیکو روایتی است
من حیدر هستم و حیدر ، پیمبر است
شیعه نمی شود احدی ، جز به لطف عدل
اینجا ، گدا و شاه و اسیران برابر است
مدیون لطف تو ، شرف خانۂ خدا
هرجا لبی به ذکر تو وا شد ، مطهّر است
باتو نمی شود سخن از قبله آورم
ایوان طلای شاه نجف ، دلرباتر است
بگذار عاشقانه بگویم ابوتراب
از هر چه بگذرم ، «سخن دوست خوشتر است» *
ما غیر دوست ، دل به رقیبان نمی دهیم
«یا ایها العزیز» ، دل ما، همین سر است
حاشا که بی ولای علی زندگی کنم
باشم حلال زاده و این لطف مادر است
پ.ن :
*از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است از حضرت حافظ
عنوان شعر دوم : ..
عنوان شعر سوم : ..
در شعری که از بزرگی چون مولا علی(ع) صحبت می کند و قرار است به مدح و ثنای ایشان بپردازد، به نظر می رسد خود ممدوح یعنی حضرت مولا(ع) غایب است. در سراسر شعر، شاعر با بیشترین توان شاعری خود به مدح و تمجید ایشان می پردازد و تا آنجا در این مسیر پیش می رود که حتی چنین ادعای سنگین و خطرناکی هم می کند:« با تو نمی شود سخن از قبله آورم/ ایوان طلای شاه نجف دلرباتر است»
همۀ این تمجیدها و تعریف های شاعرانه به کنار، بهتر این نبود که ما از متن شعر بفهمیم که چرا چنین شخصیتی اینچنین عظیم و بزرگ است و باید او را دوست داشت و به تمجید او پرداخت؟ شخصیت، منش، عملکرد و سیرۀ آن امام در شعر به مخاطب نشان داده می شد و مخاطب می فهمید که دلیل این همه زبان آوری های شاعرانه چیست؟ جز اینکه آن حضرت در رکوع انگشتر عقیق به مخاطب داده است، چه نشانه ای از آنهمه بزرگی و عظمت در شعر می بینیم؟
نکتۀ دیگر دربارۀ این شعر این است که در مواردی شاعر نتوانسته است سلامت زبان را به صورت کامل و دقیق رعایت کند یا اینکه وزن را از دست داده است. نمونه هایی از این موارد را مرور می کنیم. مثلاً شاعر در بیتی آورده است: « این قول احمد است و چه نیکو روایتی است/ من حیدر هستم و حیدر پیمبر است» دربارۀ صحت و سقم چنین روایتی نمی توانیم در اینجا قضاوتی کنیم اما می توانیم دربارۀ خارج بودن «ه» در «هستم» از وزن است. یا در این مصرع که « اینجا گدا و شاه و اسیران برابر است» که فعل باید در این جا جمع می آمد.
یا در جایی شاعر آورده است: یا ایها العزیز دل ما همین سر است. به نظر می رسد منظور شاعر از «دل ما همین سر است»، این بوده که دل ما برهمان عهد و پیمان قدیم است که باید به این صورت نوشته می شد: «دل ما بر همان سر است» و در شکلی که فعلاً آمده است، باعث ابهام در معنا می شود.
نکتۀ آخر هم اینکه «از هرچه بگذریم سخن دوست خوش تر است» از حضرت حافظ نیست، از حضرت سعدی است و البته شکل درستش هم این است که: «از هرچه می رود، سخن دوست خوش تر است»