عنوان مجموعه اشعار : به درود
شاعر : ریحانه میرزائی
عنوان شعر اول : اقاقی هاآسمان دل من از سیاهی منور است
و هنوز تن بیجان اقاقی را
که در دادگاه منطق
به صلیب سنگسارشان کشیدند
و سر گلبرگهایشان را
با ارّههای ماهیچهایشان
سلاخی کردند
در ذهن من مجسم است
تنم درد میکند
از شبیخون سراب عشق
که در سایه کلمهای پست
کمین کرده بود
درد میکند
و دیگر فریب
از گلوی سادهام
پایین نمیرود
و گوشهایم تاول
زدهاند اقاقیها
و دلم سیاهپوش
انزوای غریب غربت شماست
آن شیشه کجاست ؟
هنوز یادم است شیشهای
شکسته از باور من افتاده
اقاقیها یادشان هست
آن هفت حرفها
که یک روز خرسند از آن
شادمان بودیم
شکست
آن شیشه
شکست
****
آدم چه حقیر است!
و چه حریصانه مرا
به حسرت میکشاند!
اقاقیها! یادتان هست
که سنگها چگونه تنتان را دریدند؟
و آدم چگونه به شما مینگریست؟
آیا هنوز آن صدا را یادتان هست
که با تعریف خنده
در تضاد بود؟
آنها میدانستند
اقاقیهای من
که شما شکستنی هستید
و آن سنگ را خدا لعنت کند
که پیکرتان را درید
آدم چقدر بد است! اقاقیها!
چقدر بد....