طنز می‌تواند جدی باشد




عنوان مجموعه اشعار : فریاد
شاعر : علی اصغر رضایی مقدم


عنوان شعر اول : چرا من زن گرفتم
خداوندا چرا من زن گرفتم؟
زنی از جنس تیرآهن گرفتم
چرا حرف مامان را گوش کردم؟
که یک جلاد رویین‌تن گرفتم

زمان بی‌زنی چون شاه بودم
به دور از رنج ودرد و آه بودم
چو با زیبارخان همراه بودم
چرا غولی به نام زن گرفتم؟

اگر چه از دلم لیلا جدا بود
ولی رویای من شیرین‌لقا بود
به دور از فکر ویلا و طلا بود
چرا زرپوش سیمین‌تن گرفتم؟

چه خوش می‌گفت مجنون با دلی زار:
مشو در بند لیلایی گرفتار
که در اوج تهی‌دستی برایش
فقط دم‌پایی و دامن گرفتم

به قصد کشت، دمپایی‌کشم کرد
میان صحن خانه خرکشم کرد
مرا از خانه بیرون کرد نامرد
چرا زن، همچو اهریمن گرفتم؟

چو دامن جای تمبان بر تنم کرد
خدایا آن زن منگل، زنم کرد
ندانستم به جای یک زن ناز
فقط یک غول مردافکن گرفتم
نقد این شعر از : اسماعیل امینی
حالا که وزن و قافیه را خوب می‌شناسیم، حالا که قالب‌های شعری و فنون شاعری را آموخته‌ایم، حالا که آن قدر مهارت داریم که می‌خواهیم فراتر از حرف‌های معمول در شعر، حرف‌های رندانه و طنزآمیز بنویسیم، حالا چه کار کنیم؟ با چه چیزی شوخی کنیم؟ با چه جمله‌ای شعرمان را آغاز کنیم؟
معلوم است، خیلی راحت می‌رویم به سراغ دعوای قدیمی زن و شوهری و شوخی دم‌دستیِ پشیمانی از ازدواج و حسرت دوران مجردی، با همان اشارات و کنایات رایج در شوخی‌های فضای مجازی و محافل دورهمی کارمندی و خویشاوندی. خیلی راحت می‌نویسیم و می‌خوانیم و می‌خندیم و می‌خندانیم.
اما اگر بخواهیم جدی‌تر از این حرف‌ها به شعر طنز نگاه کنیم، سخن بر سر این است که جای هنروری و ظرافت بیان شاعر در این میان در کجاست؟ تعابیری مانند : زنی از جنس تیرآهن، جلاد رویین‌تن، چه قدر ظرفیت غافل‌گیری و ظرافت طنزآمیز دارند؟
مجموعۀ مضمون‌ها و شوخی‌های این شعر، دو دسته است:
یک دسته در نکوهش زن
دستۀ دوم در ستایش مرد که راوی شعر است و در بیان مظلومیت و قربانی شدن او.
در وصف مرد نیز چندان خلاقیتی در شعر نیست. مرد در زمان تجرد، چون شاه بوده و با گل‌رخان بوده و حالا اسیر زنش شده و کتک می‌خورد و تحقیر می‌شود.
راه خروج از این تکرار چیست؟ اولین راه این است که از این دوگانه‌های مرسوم و تکراری صرف نظر کنیم:
زن/مرد
داماد/ مادر زن
عروس/ مادر شوهر
رئیس / کارمند
استاد/ دانشجو
زمان شاه / الان و...
حالا اگر وسوسه شدیم که از همین موضوع تقابل زن و شوهری، طنز بنویسیم، دست‌کم زاویۀ نگاه را عوض کنیم؛ مثلا از منظر روایت‌های گل و بلبلی و نصیحت‌های تخیلی برنامه‌های تلویزیونی به موضوع بپردازیم: ببینید چه قدر لطیف و دل‌نشین است! وقتی که همسر مهربان می‌گوید: «کدام گوری بودی تا حالا؟» تکه‌های شکستۀ دیس چینی را جمع می‌کنیم، زخم سر خود را می‌بندیم و از این که در کانون گرم خانواده، مجروح شده‌ایم، خوش‌حالیم. دست مادر دل‌سوز را می‌بوسم که با مهریۀ سنگین موافقت کرد و من اینک راه گریز ندارم و ناچار وفاداری و مهربانی در ادامۀ زندگی را می‌آموزم.
حتی می‌توانیم راوی را عوض کنیم و مثلا یکی از اشیاء خانه را به حرف بیاوریم.
یک راه سادۀ دیگر، وارونه‌گویی و سخن گفتن به شیوۀ ساده‌لوحانه است که در اصطلاح طنزنویسان به این شیوه می‌گویند: «تحامق و کودن‌نمایی»
به این ترتیب مثلا می‌توان نوشت:
خدا را شکر من هم زن گرفتم
شکاری چاق و چله من گرفتم

منتقد : اسماعیل امینی




دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.