عنوان مجموعه اشعار : آرزوهاي از دست رفته
شاعر : فاطمه دلخواه
عنوان شعر اول : از آرزوهايم جا مانده امباد پرسه مي زند
آب مي دود
و ابر
در آسمان قدم مي زند!
همه
پي آرزوهايشان مي گردند
و من…
درختي
با پاهای زنجير شده بر زمين
و دستهایی خالی…
كه آرزوهايش
در فصلی جا مانده اند !
عنوان شعر دوم :ميان حرفها گم شده ايم حرف زده ايم
بارها!
شايد بي حساب…
حرفها ايستاده اند!
سرگردان…
روبرو،
پشت سر
و حتي…
درون نگاه ها !
و من
تو را ميان حرفها گم كرده ام …
در دوردست
و شايد
نزديك !
پشت يكي از همان حرفها…
عنوان شعر سوم : آتشي در آب و خاك تنم مُشت مُشت خاك مي پاشم
و سطل سطل آب !
آب و خاك تنم
ته كشيده اند
و عشقت هنوز شعله مي كشد!…
آه!
مگر اين آب و خاك را
از چه آفريده اند
كه نه آتش را فرو مي نشانند!
و نه خود خاكستر مي شوند…
گاهی در هنگام خواندن یک شعر، از شروع آن یا بخش هایی از شعر لذت می برید و احساس می کنید که شاعر در مسیر درستی به سمت رسیدن به یک شعر خوب یا نسبتاً خوب قدم برمی دارد اما بعد از چند سطر احساس می شود که دیگر شاعر نفس کم آورده است و نتوانسته است گردنۀ اصلی را رد کند و شعر را به سلامت به مقصد برساند. احساس مخاطب با شعرهای «فاطمه دلخواه» اغلب همین گونه است. او اطلاعات خوبی نسبت به تکنیک شعر دارد و سعی می کند از شیوه های مختلف برای رسیدن به شعر بهرهمند شود اما در نهایت نتیجه ای که از شاعر انتظار داریم در شعر حاصل نمی شود.
برای مثال در همین شعر اول، شروع شعر خوب است. پرسه زدن برای باد، دویدن برای آب و قدم زدن برای ابر نشان می دهد شاعر بر استفاده آگاهانه از صنعت تشخیص در شعر اصرار دارد و این استفاده اتفاقاً خوب نشسته است و مخاطب را مجاب می کند که با یک شاعر که در مسیر درست قدم بر می دارد، رو به رو هستیم اما در ادامه شعر دیگر نفس چندانی برای به دنبال کشیدن مخاطب ندارد. حرف شاعر تکراری است و جذابیتی در مخاطب بر نمی انگیزد که آن را دنبال کند. مشکل اصلی شعرهای شاعر به نظر من دقیقاً همین است که با یک ضرباهنگ خوب و هارمونی جذاب سروده نشده اند. شاعر خوب مثل یک موسیقیدان وارد و ماهر، ضرباهنگ اثرش را از ابتدا تا انتها تنظیم می کند. شاعر باید مانند یک داستان نویس یا یک فیلسماز به نقطه عطف های اثرش توجه داشته باشد. شعر خوب، ورود، اوج و فرود دارد؛ پایان بندی بخصوص در مشخص شدن سرنوشت شعر تأثیرگذار است اما در شعرهای شاعر، این هارمونی و آن نقطه عطف ها گم است. در همین شعر اول یک شروع نسبتاً خوب و یک فرود ناگهانی و پایان معمولی و کم جان، باعث شده است شعر ناگهان افت کند و نتوان آن را به همان جذابیت نخستین دنبال کرد. این ایراد کمابیش در دیگر شعرهای شاعر هم دیده می شود و به نظر می رسد باید فکری برایش کرد.