عنوان مجموعه اشعار : تو کدامین زنی آیا؟!___ ماجرا!___ عادت
شاعر : سمیرا قادری
عنوان شعر اول : تو کدامین زنی آیا؟!دخترِ (باکرهای) در تنِ خود، زندانی
و کلیدِ درِ زندان، کفِ دستانِ پدر
دختری یائسه شد زنده به گور
و همه زندگیاش: چَشم پدر!؛ چَشم به دَر...
دختری گرچه نمیخواست ولی زن شد و رفت
زنِ مَردُم شد و هِی تَن شد و هِی تَن شد و رفت...
و زنی پیر شد و خِیر ندید از مَردَش
مشکلِ کار کجا بود؟ مزاجِ سَردش...
.
.
.
دختری از قفسِ سردِ پدر، پَر زد و رفت
بختِ خوش آمد و یک شب به دَرَش دَر زد و رفت
دختری مَردِ خودش شد و سپس یارِ کسی
زنِ مردُم نشد و شد دل و دِلدارِ کسی
و زنی با همهیِ سردمزاجی، خوشبخت
چه زنی؟ یک زنِ مغرور و کمی هم سَرسَخت
تو کدامی؟ زن مَردُم، زن مغلوبی و سَرد!؟
یا که شاید زنِ مغرور و قوی، یک زنِ مرد!
5 خرداد 1397
عنوان شعر دوم : ماجرا!آره من یه ماجرام پُراز فرازَم و نشیب
مریمی پُر از فریبم امّا مغرور و نجیب
گاهی اونقد ساده میشم که دلِت میسوزه واسَم
گاهی امّا با سیاست، پُرِ فکرایِ عجیب
من یه اشتباهِ ساده م، که خدا مرتَکبِش شد
اهلِ آسمون نبودم، رو زمینَم یه غریب
عاشقی نه، امّا با تو، حسِّ تازهای شروع شد
من پُر از وسوسه بودم، تو خودِ خودِ فریب
زمستان 91
عنوان شعر سوم : عادت!به دوست داشتنَت عادت کردهام
مثلِ پدرم به سیگار
برادرم به قرصِ خواب
.
.
.
به نداشتنَت امّا هنوز عادت نکردهام
مثلِ مادرم به پوکی استخوان
خواهرم به اضافه وزن!
زمستان 96
در شعر چه گفتن اولویت است یا چگونه گفتن؟ این سؤلی است که برای هر شاعری در هر مرتبه ای از شاعری پیش میآید. چه گفتن درحقیقت به مضمون شعر برمیگردد، به محتوا و به معنایی که قرار است از قبل شعر به مخاطب منتقل شود. چگونه گفتن اما درحقیقت به فرم، ساختار و شکل شعر برمیگردد. شاعران در دورهها و مکتبهای شعری گوناگون به این سؤال از منظر خود پاسخ داده اند. در دورههایی که فرم گرایی در شعر (و اصولاً در هر هنری) مورد توجه بوده است، اولویت با چگونه گفتن بوده است و در دورههایی که معنا مورد توجه بوده است و شاعر باید وظایف اجتماعی و سیاسی و ایدئولوژیک خاصی را انجام میداده است، چه گفتن مورد توجه بوده است. در هر کدام از این دورهها، دربارۀ اولویت هر دو مقوله افراط و تفریط شده است. مثلاً در دورههایی شاعران برآمده از مکتبهای فرم گرایانه اروپایی اصولاً کارکرد انتقال معنا را از دوش شعر برداشته اند و مدعی شده اند، هر شکلی که زیبایی و لذت در پی داشته باشد، شعر است و انتظار دیگری از شعر نیست. در دورههایی نیز شاعران برآمده از مکتبهای شعری متعهد مانند شاعران مارکسیست، فکر کردن به شکل و صورت شعر را خیانت به مردم و خلقها ارزیابی میکرده اند.
اما تجربه ای که ما از شعر خود و شعر درجه اول جهان داریم، نشان میدهد شاعران درجه اول همیشه به هر دو مقوله فکر کرده اند. شعر حافظ که سرشار از معناهایی عمیق، پیچیده و بلند است، در نهایت نازک کاری و وسواس هنرمندانه در پرداخت جزئیات فرمی است. اینکه گروهی از منتقدان میگویند نمیشود حتی یک کلمه از برخی بیتهای شعر حافظ را برداشت و به جای آن واژهای دیگر آورد، نشان دهندۀ این است که حافظ به فرم تا چه حد اهمیت میداده است. بخشی از این فرم نیز همین است که شاعر بداند چگونه یک مفهوم را به هنرمندانه ترین و تأثیرگذارترین شکل به مخاطب ارائه دهد.
شعر «تو کدامین زنی آیا؟!» در این نقد، مورد توجه عمدۀ ماست. در این شعر شاعر موقعیت خاصی را برای زنی توصیف میکند. نکتۀ اول این است که اصولاً هدفگذاری شاعر از این شعر چیست؟ آیا قرار است حرفی در دفاع از حقوق زنان گفته شود؟ قرار است از مظلومیتی دفاع شود یا ظالمیمحکوم شود؟ با تمهیدی که شاعر برای این شعر فراهم کرده است، چنین معنایی را برای مخاطب متبادر میکند؟ به نظر میرسد که چنین نیست. شاعر ماجرا را به یک نمونۀ خاص، محدود کرده است و به همین دلیل نمیتوان انتظار داشت مخاطب این شعر را به موارد کلی تر تعمیم دهد.
نکته دیگر اینکه در این شعر، شاعر به بیان کلیات و توصیفهای بیرونی بسنده کرده است. چیزی که در شعر کم است و حتماً باعث تنزل تأثیرگذاری آن میشود، توصیفهای درونی و حسی شاعر از کاراکتر اصلی شعر است. شاعر در اینجا وارد حوزۀ شعر روایی شده است. درحقیقت ما با نوعی داستان گویی رو به رو هستیم اما از حس و حال، سختیها و عواطف شخصی این کاراکتر هیچ چیزی نمیبینیم. در صورتیکه شخصیت اصلی شعر باید برای مخاطب، باورپذیر میشد تا بتوان هم حسی کرد. به شاعر توصیه میکنیم یکبار دیگر همین شعر را با این نگاه، بازسرایی کند و سعی کند این بار نه به چشم یک ناظر خنثی، بلکه به چشم یک راوی که از عواطف و احساسات کاراکتر اصلی شعر خبر دارد، شعر را بنویسد.