چرا سه شنبه؟!




عنوان مجموعه اشعار : اتّفاقِ تلخ___ سه‌شنبه‌های عاشق___ قاصدکِ برفی.
شاعر : سمیرا قادری


عنوان شعر اول : یک تکّه شعر...

اتّفاقِ تلخ، من بودم
بوسه‌ای که از دهان افتاد
اتّفاق تلخ، من بودم
کودکی از آسمان افتاد!

تابستان 97

عنوان شعر دوم : سه‌شنبه‌های عاشق!

شنبه آغازِ من و توست
اوّلین لحظه‌یِ دیدار
من به فکرِ شبِ بی تو
من و این چشایِ بیدار

... و یه‌شنبه‌ها که می‌ری
... و یه‌شنبه‌ها که می‌رَم
ثانیه یه قرنه انگار
بی تو هر لحظه می‌میرَم

روزِ سنگینِ دوشنبه
از سپیده تا خودِ شب
خسته‌م از نداشتنِ تو
واسه فردا پُرَم از تَب

همه فِکرَم توویِ فَرداس
روزِ دیدارِ دوباره
روزِ التهابِ دَستات
من و قلبِ پاره پاره

... و سه شنبه‌ها که امّا
"نوبتِ عاشقیِ"* ماست
روزِ میلادِ "من و تو"
خلقِ آدم، واسه حوّاست

همه دنیا تو کَمینَن
که تو رو بگیرَن از من
ای دقیقه‌هایِ وحشی
چه شتابی واسه رفتن؟!

روزِ چارشنبه که نیستی
من خودَم ترانه می‌شَم
پُر شبگریه و هِق‌هِق
پَرپَرِ پروانه می‌شم

روزِ پنج شنبه که حتّی
دیدَنِت واسَم مَحاله
پرسه می‌زَنم زمینُ
این چه روز و این چه حاله؟!

بی تو هر هَف(ت) روزِ هفته
مثه عصرِ جمعه می‌شه
دلِ گیرِ من می‌گیره
از نبودِت خسته* می‌شه

همه اُمّیدَم دوباره
به سه‌شنبه‌هایِ عاشق
همه لحظه‌هامو باختم
تو کِشاکِشِ دقایق

حالا یک عمره که رفتی
من توو هر هفته اسیرم
زنده می‌شم هر سه‌شنبه
شبِ چارشَنبه می‌میرَم

من پُر از خاطره‌هاتَم
خاطِرِت برام عزیزه
به سه‌شنبه‌ها دُچارَم
مثلِ آدم به غریزه

بی تو هر هَف(ت) روزِ هفته
هر دقیقه‌ش یه هزاره‌س
همه عمرِ من که رفته
وقتِ دیدارِ دوباره‌س

1391

عنوان شعر سوم : قاصدکِ برفی!

اوّلَش که این نبود

پرنده بود
شاید هم قاصدک...

هر چه بود می‌دانَم که پرواز می‌کرد.

یک هو نفهمید کجایِ قصّه، پَرَش سوخت
بالَش شکست!

همه گفتند: " عجب! آخرش "آدم" شد "

من امّا من می‌گویم:
قاصدکی بود که به دانه‌های برف، بَدَل شد

و عاقبت
آدم که نه؛
آدم برفی شد!

زمستان 96
نقد این شعر از : آرش شفاعی
یکی از مهم ترین عناصر شعر روایی، شیوۀ وارد شدن و ادامه دادن شعر است، شیوه ای که باید بدیع، جذاب و همراه با نوآوری باشد. شعر «کتیبه» زنده یاد اخوان ثالث را حتماً خوانده اید. این شعر نیز روایتی از یک ماجراست که در آن قرار است شاعر مفهومی چون بیهودگی تکاپو در راه یک آرمان بزرگ را به مای مخاطب القا کند. شاعر این گونه آغاز می‌کند:
فتاده تخته سنگ آن سوی تر انگار کوهی بود/ و ما اینسو نشسته خسته انبوهی/ همه با یکدگر پیوسته/ لیک از پای/ وبا/ زنجیر
صحنه کاملاً تصویری است. شاعر تخته سنگی را در برابر مخاطب تصویر می کند و دربارۀ موقعیت من یا مایی که روایت کنندۀ شعر است، توضیح می دهد. مخاطب با خواندن این شروع، علاقه‌مند می‌شود که نسبت میان سنگ و زندانیان را بداند. دوست دارد بداند که این گروه چرا به زنجیر بسته شده‌اند و چرا اصلاً شاعر از میان همۀ چیزهایی که می‌شد، آغازگر شعر باشد، درست سراغ سنگ بزرگ رفته است. آغاز و پایان یک شعر روایی بسیار مهم است، اصولاً آغاز و پایان هر شعری مهم است اما وقتی در شعر ما به روایت یک داستان، یک اتفاق یا یک سلسله ماجرا می پردازیم، اهمیت آن بیشتر می شود. حالا به سراغ شعر «سه شنبه‌های عاشق» می‌رویم. از همان شروع شعر، شیوۀ بیان و تمهید شاعر برای ورود به داستان شعر، ما را به یاد ترانۀ مشهور «فرهاد» می اندازد. کدام ذهن آشنا به شعر و ترانۀ امروز است که از «شنبه آغاز من و توست» به یاد «شنبه روز بدی بود» نیفتد؟ شباهت شدیدی میان نحو دو عبارت وجود دارد و درست همان تکینیکی که شهیار قنبری در ترانه استفاده کرده است، در این شعر استفاده شده است یعنی اینکه شاعر به بیان روزهای هفته و بیان حالت های خودش در هرکدام می‌پردازد.
پایان شعر هم چیزی نیست که انتظار ما را فراهم کند. ساختار شعر بر این بنیاد شده است که من از اول هفته منتظر سه شنبه ام و باز از چهارشنبه روزگار بیچارگی ام شروع می شود.
مشخص است که این روز خاص در ایام هفته اهمیت ویژه ای دارد پس باید شاعر برای بیان این اهمیت وقت بگذارد. باید کاری کند که به مخاطب ثابت شود این روز، روز خاصی است. در تمام طول شعر اما از این توضیح و انرژی مضاعفی که باید در شعر وجود داشت؛ خبری نیست.

دیدگاه ها - ۱
سمیرا قادری » دوشنبه 12 شهریور 1397
از نقد و راهنمایی شما، سپاسگزارم.

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.