عنوان مجموعه اشعار : شاهپور 4
شاعر : امیرحسین صباغی
عنوان شعر اول : .ای یوز های منقرض دشت های من
این گرد های خسته ی راه امید را
بیهوده بر هوا نتکانید
شاید تو بی رطوبت این خاک
این دیار
بی هیچ اختیار
کمی منقرض تر از
آن یوز پارسال می شوی
آهوی خوشگلم
آرام تر بجو
چون پیش از آنکه عالم بی سبزه سر رسد
روز تو منتظر
نشستست
آن سوی جوی آب که مشغول باشتاب
بی هیچ لذتی
نوشیدنی
سم پخش میکند
آنقدر فکر پیش و پس مرگ را نکن
روزی که میرسد
آنقدر سفت حلق تو را ...
که تمام شد
در شان خود ندیده که مهلت دهد به فکر
امیرحسین صباغی
عنوان شعر دوم : .چون عندلیب ساز گرفته به بال زاغ
بربط شده برای خودش در میان باغ
می خواند اینکه : مرغ شِکر گوی رنگ رنگ
از سر پرانده دشمنی , از بال ها چماق
از نو سرشته روی زمین را به صد هنر
افروخته ست از نو دَرِ آسمان چراغ
در کام من زبان خدا را گذاشته
در من به خود به قدر خداوند اشتیاق
ای آنکه دوست داشتنت مثل هیچ نیست
دل لحظه لحظه از همه می گیردت سراغ
از آن زمان که رخصت توصیف داده ای
از بغض شوق غرق شده حلق در خناق
الحق که لطف خوردنِ از جام زهر هم
از دست های دلبر ناز است داغ داغ
امیرحسین صباغی
عنوان شعر سوم : .طی کرده است موی تو را چشم بار ها
در یک گراف دو به هزاران هزار ها
میدان نور تند خیال از میان مو
می تاخت بر مسیر بلند مدار ها
تیزی در صدای تو می دانی این که کرد
با من و مشتقات وجودم چکار ها
آنقدر من به روی شما جوش خورده ام
شرمنده اند از ته دل جوشکار ها
بازی چشم کرده ام این بین با شما
نانی ببر و بعد کبابی بیار ها
دیگر نمی کشد مخ من از کلاس هیچ
باید بلند شد و زد از درد جار ها
استاد هم گرفت که من دوست دارمت
اما تو هاج و واج و من این زار زار ها
امیرحسین صباغی
برخورد با نوآوری در هنر و ادبیات، برخلاف ظاهر آن خیلی سخت است. روزی که نیما صحبت از نوآوری های خود در شعر کرد، خیلی ها به او خندیدند، توهین کردند و مسخره اش کردند اما او سرسختانه به کار خود ادامه داد و توانست به همه نشان بدهد نوآوری هایش تا چه حد در ادبیات و شعر ما مورد نیاز است. اگر از من به عنوان یک منتقد بپرسید می گویم در ادبیات و هنر همیشه حق با کسی است که نوآوری می کند چرا که نوآوری ذات اصلی و ریشۀ هنر است و اگر کسی جسارت نوآوری دارد باید به او و شهامتش تبریک گفت. شعرهای این دوست شاعرمان هم از این منظر قابل توجه اند و باید به ایشان تبریک گفت. اما در برابر هر نوآوری باید به دو مسأله هم توجه کرد، اول اینکه نوآوری برمبنای زیبایی شناسانه ای استوار باشد و دوم اینکه نوآوری رسانندگی داشته باشد یعنی اینکه اقلاً اهل هنر و ادب بفهمند که هنرمند از نوآوری خود چه برداشتی داشته و به دنبال چه بوده است. در همان دوران نیما، دیگرانی هم بودند که نوآوری هایی به شدت آوانگاردتر از نیما در شعر آوردند اما نتوانستند ماندگار باشند چرا که نوآوری هایشان اولاً زیبا و هنرمندانه نبود و ثانیاً نتوانست با مردم و هنرمندان دیگر ارتباط برقرار کند.
آنقدر من به روی شما جوش خورده ام
شرمنده اند از ته دل جوشکار ها
نشان دهندۀ این است که شاعر به دنبال مضمون های تازه و نوآورانه بوده است. اینکه جوشکارها در شعر شاعری دیده شده اند و به حریم شعر راه پیدا کرده اند، در نوع خود جالب است و قابل توجه اما مسأله مهم تر از این نوآوری این است که آیا مجموع بیتی که حاصل این نوآوری است، زیباست؟ با مخاطب ارتباط برقرار می کند؟ آیا اینکه کسی به روی کسی «جوش خورده باشد» تصویر قشنگی است؟ فقط یک لحظه این تصویر را در ذهن خود مجسم کنید، نه تنها شاعرانه و زیبا نیست؛ منزجرکننده هم هست!
یا مثلاً شاعر در جایی دیگر گفته است:
می خواند اینکه : مرغ شِکر گوی رنگ رنگ
از سر پرانده دشمنی , از بال ها چماق
مصرع دوم یعنی چه؟ از بال ها چماق پرانده؟ مفهوم مورد نظر شاعر گنگ است و نتوانسته است به مرحلۀ رسانندگی برسد و مخاطب را در نوآوری خود مجاب کند. گاهی هم شاعر برای اینکه مفهوم مورد نظر خود را به هرشکل در بیت قرار دهد، اصلاً زبان را تغییر داده و مثلاً کلمه «خناق» را به شکلی آورده است که در زبان روزمره رایج نیست.