عنوان مجموعه اشعار : خانه داریم تا خانه
شاعر : امیر مهدی اشرف نیا
بالا...
ابر
پایین...
قبر
پایین
خانه هایی اندازه ی کوپه ی قطار
بالا
ویلاهای ۲۴ عیار
یکی از ما
خانه ی پدری را بالا کشیده
آنقدر بالا
که نمی داند
بقیه
در طبقه ی پایین
چگونه زندگی می کنند
زنگ پایین را می زنی کسی در خانه نیست
- احتمالا مرده است -
زنگ بالا را می زنی کسی در خانه نیست
- حتما رفته است -
نه این قبرهای آدم خوار جای خوابیدن است
نه آن ابرهای بی بخار برای باریدن
ما در این شعر همۀ اسباب و لوازم رسیدن به یک شعر ساختمند و منسجم را داریم، شاعر حواسش به تناسب ها و رابطه میان کلمات بوده است و سعی کرده است با مهندسی دقیق کلمات از ابتدا تا انتهای شعر پیش بیاید. شعر از همان سطر آغازینش را یک تقابل آغاز می شود، شاعر سعی کرده است میان «ابر» و «قبر» تقابلی ایجاد کند، رابطه زبانی (همانندی دو کلمه از نظر شکلی) محور عمل شاعر بوده است. شاعر در پی آن بوده است که از دل این رابطۀ زبانی، یک تقابل معنایی ایجاد کند، تقابلی که با مقابل هم قرار دادن ابر در بالا و قبر در پایین ایجاد شده است. در ادامه شاعر از دل این تقابل، تقابل های جدیدی ایجاد می کند: خانه و ویلا، بالا ( در اصطلاح بالا کشیدن) و پایین (در طبقۀ پایین)، مردن و رفتن ، آدم خوار و بی بخار و ...پس می بینیم که شاعر حواسش به همه چیز بوده است و براساس یک نقشۀ راه پیش رفته است اما چرا معتقدم شعر نتوانسته است به تأثیرگذاری لازم برسد و از دل اینهمه تقابل چیدن، شعر دندانگیری نصیب مخاطب نشده است؟ به نظر من دلیل این است که شاعر سعی کرده است همۀ هنر خود را در همین تقابل و مهندسی زبان به کار بگیرد اما از خاطر برده است که تنها به کمک این تمهیدات زبانی نمی توان در مخاطب تصرف کرد. مثال بزنیم: جایی شاعر قرار است تقابلی میان خانه و ویلا ایجاد کند. برای ایجاد انسجام به دنبال قافیه اندیشی رفته است و از دو کلمۀ قطار و عیار استفاده کرده است. اما مسأله اینجاست که اتفاقاً اینجا نیاز بود شاعر دست از این وسواس های زبانی بردارد و از تخیل خود استفاده کند. «ویلاهای 24 عیار» دقیقاً یعنی چه؟ ویلاهایی که مانند طلای 24 عیار ارزشمند و گران اند؟ خب چرا شاعر خطر نکرده است و با دادن تصویری روشن، قابل لمس و برآمده از کشف خود به جای یک عبارت کلی و ذهنی، دست مخاطب را نگرفته است. اصرار بر حرف زدن به جای نشان دادن و ملموس کردن شعر، حتی به ایجاز آن هم ضربه زده است، مثل این سطر که دیگر که دیگر تبدیل به یک جملۀ مطول از یک انشای توصیفی شده است: یکی از ما خانۀ پدری را بالا کشیده است آنقدر بالا که نمی داند بقیه در طبقۀ پایین چگونه زندگی می کنند.
شاید اگر شاعر به اندازه ای که به زبان حساس است، به تخیل نیز فکر می کرد، این شعر خیلی بهتر از آنچه هست از کار در می آمد.