اصل اول فراگیری وزن شعر




عنوان مجموعه اشعار : پاییز
شاعر : A M


عنوان شعر اول : از قضا پاییز است
چه خبر گردیده است؟/در جهانی که چنین پیچیده ست...
تن من از عطشِ عطرِ خزان نالیده ست/و چه شب ها دیده ست
سر آن کوچه ی تاریک،مردی مست/پر ز اعجاز شراب،خوابیده ست
برگِ نارنجیِ لغزان، ز خزان بریده ست/خود رها کرده و در کوچه ی ما پیچیده ست
مرغک روی درخت که ز عادت به سفر دل می بست/خسته از غربت بال خوابیده ست
آن مترسک که دل از یاد ببرد/بر سر گندم خشکیده ی این باغ بسی باریده ست
آن جوانک که تعلق نَبَرد سوی کسی/اینک از عشق به خود پیچیده ست
ابر پرّان که سفر ساز کند/گشته دلبسته ی خاک و بر تنش گرییده ست
سر این بنده ی شاعر که مدام خالی است/منبع نظم شده ست،از قضا پاییز است


عنوان شعر دوم : مرد کور
مرد کوری به لب پنجره رفت؛
در مشامش پیچید بوی تازه چمنی
و در آغوش نمی.
شاعری زد به سرش
لب گشود و به بریل خواند سرود:
که چه زیبا دمنی
چه بهاری و چه فرخنده شبی.
در سرش بست خیال،
نقش ربیع.
مدح باغ و شب گفت.
آنچه از چشم نهان بود،
به خیالاتش برد.
سستی صبح بهار
بر تنش غالب شد
آرزویش همه خواب و خور شد.
خواهری بینا داشت
که کنارش آمد
آنچه از منفذ چشمش رد شد،
به دلش نشخوار و سپس لب وا کرد:
وه چه صبحی و چه بارانی است...
چه خزان زرد و نالانی است...
چای میچسبد کنون بسیار،
زاغ میرقصد درون باغ،
عشق دنیا را نوردیده،
می ز این ساغر تراویده،
ساعت دلدادگی یک دور چرخیده،
وقت خواب کائنات،بیداری انسان طلبیده
خواهرش سوی خزان دامن کشان پر زد.
مرد نابینا به تنهایی خود هین زد:
چشم بسته روی دنیا،قلب بسته روی هر احساس؛
روز را این چشم،شب داند؛
تازگی را چون خمودی وی بینگارد؛
عشق را تعبیر او خواب است؛
موقع دلدادگی ناگه بیارامد؛
می بنوشد آب انگارد؛
دل ببیند سنگ انگارد؛
شور این دنیا به سستی خود آراید.


عنوان شعر سوم : راز شادی وجود
راه میرفتم باز
از میان چمن و زنجره ها
پیش تر بود دهی
پر چراغ و پر نور
مردمانش غرق شادی وسرور
هرچه میرفتم پیش
پرسشی در ذهن گنگم می شد نزدیک!
به چه علت شادید؟
ز چه هر دم ز لبان خنده ی زیبا جاریست؟
عابری ذهنم خواند؛
و جوابم را داد:
همگی غرق نداری گشتیم
در دل اشک دو دیده همچو ماهی گشتیم
روزگاری به تباهی، گشتیم
در سیاهی چو شب، ما هم ذغالی گشتیم
شبی آمد مردی و چراغی آورد
ازقضا کیسه ای همراهش داشت
نزد شاه ده رفت
و در کیسه گشود که پر از خالی بود!
شاه ده ماتش برد
مرد خندید و گفت:
گرچه این کیسه تهی است
ولی آن هست هنوز
تار و پودش پر ز اعجاز وجود
از برای دهتان هدیه دارم امروز
راز شادی وجود
وسپس مشت خود را بگشود
و به دست هر یک از مردم ده تخم نا مرئی شادی بنشاند؛
تا بکاریم و برآساییمم از رنج و فغان.
نقد این شعر از : آرش شفاعی
شعرهای این دوست شاعرمان از نظر تقسیم بندی قالبی در قالب شعر نیمایی جای می گیرد. ویژگی اصلی شعر نیمایی این است که بخشی از ویژگی های شعر سنتی را در خود حفظ کرده است اما در بخشی دیگر از ویژگی هایش، شعر نوست. برای اینکه روشن تر حرف بزنیم، می توانیم با خلاصه گویی بسیار بگوییم شعر در قالب نیمایی وزن و قافیه را حفظ کرده است اما کاربرد وزن و قافیه براساس اصول ثابت شعر کلاسیک نیست. در شعر کلاسیک همۀ شعر از ابتدا تا انتها براساس رعایت افاعیل ثابت نوشته می شود مثلاً اگر شاعر شعر کلاسیک شعری بر وزن فاعلاتن فعلاتن فعلن می گوید اگر هزار بیت هم شعر بگوید همۀ شعر بر همین وزن است اما در شعر نیمایی شما الزامی به این تساوی ارکان (در حقیت رعایت دقیق وزن اصلی) ندارید. در همین شعر چند سطر اول با چنین رویکردی نوشته شده است:
چه خبر گردیده است؟/ فاعلاتن فعلن
در جهانی که چنین پیچیده است/ فاعلاتن فعلاتن فعلن
می بینید که در سطر اول و سطر دوم اگر چه شعر در زنجیرۀ وزن عروضی یکسانی است اما تعداد افاعیل تغییر کرده است. نکتۀ مهم این است که شاعر شعر نیمایی باید مانند شاعر یک شعر کلاسیک وزن را بشناسد و هرگاه از وزن خارج شد، خودش متوجه این مشکل بشود. در شعرهای دوست شاعرمان خانم ملکی، مشکل وزنی در جای جای شعر خودش را نشان می دهد و شاعر متوجه این ایرادها نشده است. این نشان می دهد که قبل از هر کاری، شاعر باید بر این ایراد بزرگ در شعرش غلبه کند. تا زمانی که شاعر وزن را نشناسد و بر آن تسلط کافی نداشته باشد، صحبت کردن دربارۀ دیگر عناصر شعر لزومی ندارد چون شعری که در آن وزن رعایت نشده باشد، مانند ساختمانی است که پی ریزی درستی ندارد و در حال فرو ریختن است. در چنین ساختمانی صحبت کردن از نقش و نگار در و دیوار بیهوده است چون هرآن احتمال فروپاشی کل بنا وجود دارد. نمونه هایی از این ایرادهای وزنی را می آورم:
سر آن کوچه‌ی تاریک،مردی مست/پر ز اعجاز شراب،خوابیده ست
در این دو سطر دو مشکل وزنی وجود دارد. در سطر اول کلمۀ «تاریک» وزن را به هم زده است. در سطر دوم هم کلمۀ «شراب» همین مشکل را دارد.
در شعر دوم از سطر «وه چه سطری و چه بارنی است» وزن عوض شده است. تا سطر قبلی شعر در چرخۀ فاعلاتن فعلاتن بود اما از این مصرع ناگهان وزن به چرخۀ «فاعلاتن فاعلاتن» می رود. تا زمانی که شاعر فرصتی کافی به خود ندهد و وزن را به صورت اصولی فرانگیرد، نمی تواند در شعر به جایگاه خوب و مناسبی دست یابد.

دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.