نگر! من بیست سالم شد




عنوان مجموعه اشعار : غرور شکسته
شاعر : احمد نارویی


عنوان شعر اول : غرور شکسته

تو رفتی! ماند غم در دل تنم شد سرد
جهانم شد جهنم؛منزِلی پر درد

شده آوار‌ه بی رویا و غمگین دل
تلاطم در جهانش بعد تو یک مرد

شدم گریان! ولی مه رویِ خندانی
دلم ماتم گرفت و چهره ام شد زرد

نهان گشتی و رفتی بی خبر از من
ندیدی!حسرتت با دل چه ها میکرد

تو رفتی و کسی آمد به جایت؟نه
نشد ارامش شبهای این شب گرد

غرورم را شکستی و دگر حتّی
بمیرد دل، نمیگویم بیا برگرد

عنوان شعر دوم : پیر

تهی شد مغزِ پر شعرم دگر پیرم
دلم درگیرِ غم، والله! دلگیرم

خوشی ها در دلم مرده و دنیا را
نمیخواهم، اگر این است تقدیرم

نمیترسم،اگر حتی همین امشب
بگویندم که فردا صبح،میمیرم

نمی‌بینم صداقت را، مروت را
از این دنیای پر نفرت، دگر سیرم

نگر! من بیست سالم شد همین دیروز
ولی در غم شدم پیر و زمین گیرم


عنوان شعر سوم : .
...
نقد این شعر از : آرش شفاعی
از اینکه در مدتی کمتر از یک سال توانسته اید به این مرحله در شعر برسید که به راحتی و به خوبی شعر را از مرحلۀ مقدماتی عبور بدهید و با وزن، قافیه و دیگر عناصر سازندۀ فرم شعر کنار بیایید. شما توانسته اید در شعرتان وزن و قافیه را به خوبی رعایت کنید و از پس معناو مضمون هم تا حد زیادی بربیایید. این حد از پیشرفت در شعر با عنایت به سابقه و تجربه ای که دارید، قابل تحسین است اما خودتان می دانید که این حد، هنوز حد نهایی نیست و تا رسیدن به مراحل بالاتر شعر، راه و زمان درازی در برابر دارید و باید حوصله، تجربه اندوزی و مطالعه را وجهه همتتان کنید. شاید اگر بخواهم به یک ایراد خاص در شعر شما اشاره کنم و توجه شما را بر همان مسأله متمرکز کنم، به دوگانگی زبان شعری اشاره می کنم.
دوگانگی زبان شعری یعنی چه؟ یعنی اینکه شاعر در استفاده از کلمات، نحو و شیوۀ چینش واژگان در زبان، وحدت فضا و رویه ندارد. مثل اینکه من در همین حین که در حال نوشتن این کلمات برای گفت و گویی دور با شما هستم، ناگهان چند سطری هم به زبانی دیگر یا لهجه ای دیگر بنویسم. شما تعجب خواهید کرد که چه شد یک دفعه وسط یک گفت و گوی رسمی به زبان فارسی، مثلاً چند کلمه ای به زبان ترکی یا کردی نوشتم. اگر این پیش زمینه در گفت وگوی ما وجود داشت، شما متوجه می شدید که دلیل این کار چیست ولی بدون داشتن پیش زمینۀ ذهنی و فضای مشترک، این کار نشان دهندۀ ضعف من در ارتباط گیری است. در شعر شما هم وقتی دارید با مخاطبتان دربارۀ یک موضوع کاملاً امروزی، شخصی و معاصر حرف می زنید ناگهان از کلماتی استفاده می کنید که متعلق به حافظۀ تاریخی ادبیات است. بگذارید توضیح بدهم:
نگر! من بیست سالم شد همین دیروز
ولی در غم شدم پیر و زمین گیرم
در اینجا دارید با دوستی که طرف مخاطبه شماست از احساساتی که برشما رفته است سخن می گویید. شکایت می کنید که من همین دیروز بیست سالم شده اما پیر شده ام. فضای شعر و گفت و گو فضایی کاملاً امروزی است و همه چیز در همین لحظه می گذرد اما ناگهان در این وسط به طرف مخاطبه می گویید: نگر! واقعاً در یک گفت وگویی امروزی و اینقدر صمیمانه و حسی کسی از کلمۀ نگر استفاده می کند؟ این ایرادی در شعر است که زبان و کلمات با فضایی که شعر در آن می گذرد، تضاد دارد.

دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.