عنوان مجموعه اشعار : مختصر
شاعر : سپهر صحراییان
عنوان شعر اول : بندبر خماری واعظی آمد به پند
بند دل را برببند از بند بند
بنده بندی پاسخی بندد ببند
خوش که بندی بنده را بندد به بند
عنوان شعر دوم : شناوردر نمازم رخ تو دیدم و هیهات ه کافر شده ام
ترسی از واعظ مسجد که دگر نیست ، دلاور شده ام
قبل تو شهره به ترس از کف دریا داشتم
بعد تو در می و میخانه شناور شده ام
ممنون از شما دوست عزیز که شعرهایشان را به پایگاه نقد میفرستید و نظرات دیگران را هم برای پیشرفت در کارتان جویا میشوید. اولین نکتهای که در تو شعر ارسالی شما، و حتی قبل از آن در تصویری که به عنوان عکس پروفایل خودتان انتخاب کردهاید به چشم میخورد، علاقه شما به شعر و زبان کهن است. در شعر اول به شیوۀ جناسهای قدما با کلمات بند و بندی و بنده بازی کردهاید و شعر دوم را با وامی از بیت معروف حافظ آغاز کردهاید:
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
ممکن است شما خودتان از این صنایع سعری، از تضاد بین ترس از دریا و غوطه خوردن در دریای باده لذت ببرید، اما باید حواسمان به یک نکتۀ بدیهی هم باشد؛ اینکه مخاطب هر شعری، در درجۀ اول مردم زمانۀ خود شاعر هستند. در درجۀ بعدی اگر آن شعر حرفی داشته باشد که بتواند از گذر سالها و قرنها هم بگذرد و باز تازگی خود را از دست نداده باشد، نسلهای آینده هم مخاطب احتمالی این شعر خواهند شد. اما به هر حال درگذشتگان و نسلهای قبلی هرگز مخاطب شعر ما نیستند. بنابراین باید به زبان مخاطب امروزی شعر بگوییم، نه زبان و شیوۀ قدما. هشتصد سال دیش، شمس قیاس رازی، نویسندۀ قدیمیترین کتاب راهنمای شاعری که به دست ما رسیده، یعنی «المعجم فی معاییر اشعار العجم» به ما یادآوری کرد که: «شعر از بهرِ دیگران گویند، نه خود.»
زبان، رکن اصلی و شرط اول کار شعر و شاعری است. شاعر باید به زبان مسلط باشد و بداند که هر زبان زنده و پویایی، پدیدهای است در حال تغییر. زبان هر عصر و دورهای، خصوصیاتی دارد که اهل فن، از جمله شاعران میتوانند متوجه آن شوند و خصوصیات زبان آن عصر و زمانه را بشمارند. همان طور که هر فصل از سال، پوشش خاص خودش را دارد و اگر ما در تابستان شال و کلاه پشمی به سر بگذاریم، خندهدار و از آن مهمتر موجب آزار خودمان خواهد شد، همان قدر هم اصرار بر زبان و نحو زبانی قدما بیفایده و مخلّ ارتباط با مخاطب است. شما که به شعر قدما علاقمند هستید، میتوانید این مراقبتهای زبانی را در همان دیوانهای شعری هم پیدا کنید. مثلاً زمانی برای ساختن فعل استمراری از پیشوند «همی» استفاده میکردند. افعال با پیشوند «همی» در شعر شاعران سبک خراسانی، بسیار زیاد است. اما وقتی این پیشوند به «می» تغییر یافت، شاعران سبک عراقی هم به ندرت از آن استفاده کردند. خودتان «همی»های استمراری اشعار حافظ و سعدی را با مثلاً رودکی و فردوسی مقایسه کنید. بجز این، کلمات هم در طول زمان دچار تغییر و تحول معنایی میشوند. در شعر معروف رودکی، یعنی «بوی جوی مولیان آید همی» میخوانیم «رود جیحون از نشاط روی دوست/ خِنگ ما را تا میان آید همی» که اینجا «خِنگ» به معنی اسب است، در حالی که الان این لغت معنای کاملاً متفاوتی را به ذهن میآورد. اگر ما بخواهیم به استفاده از زبان و شیوۀ سخن گفتن قدما اصرار کنیم، طبیعی است که مخاطب خودمان را از دست میدهیم. وقتی در روزگار ما مفاهیمی مثل «بنده» (جز به معنای اشاره به خود) و «بندی» و حتی «بند» (جز در «بند رخت») دیگر رایج نیست، باید از خیر بازی زبانی با این کلمات بگذریم و سراغ حرف و شعر دیگری برویم که برای روزگار خودمان باشد. حرف شمس قیاس یادتان بماند. شعر خوب، شعری است که زبان روزگار خودش باشد.
پیشنهاد میکنم تا میتوانید شعرهای خوب از شاعران معاصر بخوانید. فقط به مطالعه اشعار کلاسیک اکتفا نکنید بلکه از معاصران هم بخوانید. بخوانید و به نحوه استفاده آنها از زبان و واژگان دقت کنید و مثلاً ببینید اخوانثالث چطور کلمات قدیمی و کهن را در متن زبانی جدید و امروزی به مار میگیرد و آنها را هم امروزی و قابل فهم میکند. بعد از خواندن، تا جایی که ممکن است شعرهایی را که میپسندید حفظ کنید. مداومت در این کار و تکرار اشعار خوب باعث میشود رفته رفته خودتان هم ذهن و زبان شاعرانهای پیدا کنید.