باغبانِ کاهِل




عنوان مجموعه اشعار : حس شعر
شاعر : كامران مقاميان زاده


عنوان شعر اول : حس شعر
حس شعرم ميوه باغ دل است
پيشكش كردم عزيزان تحفه اي ناقابل است

باغ دل دارد به هر فصلي بري
زين سبب ادراك شعرم مشكل است

ميوه هايش گاه شيرين گاه تلخ
گاه طعمش تند همچون فلفل است

گاه سرسبز است غزل آرد به بار
گاه زرد و سرد و شعرش نازل است

گر علفهايش شود چندي فزون
عيب ازو نه باغبانش كاهل است

باغبان گر عاشق و شيدا بود
شعر او همپاي شعر بيدل است

گر نداري آب پاك اندر سبو
چون وضو سازي نمازت باطل است

گر تو با شعرت گلستان را سر ذوق آوري
بلبل و پروانگان جمعند و عيشت كامل است

عنوان شعر دوم :


عنوان شعر سوم :
نقد این شعر از : محمّدجواد آسمان
در این یادداشت با هم مروری نقادانه خواهیم داشت بر یک غزل، از یکی از دوستان شاعر خوزستان عزیز و شکرخیز؛ شعری که بر خلاف گفته ی شاعر بزرگوار «ادراکش مشکل نیست». اولین مسأله ای که در این غزل به چشم می خورد و اصلاحش بای دوست شاعرمان از نان شب هم واجب تر است، مشکل وزن است؛ به دو معنا!: 1ـ وزن اکثر مصراع های این شعر این است: «فاعلاتن فاعلاتن فاعلن» یا «فاعلاتن فاعلاتن فاعلات». همان وزنی که مولوی هم در مثنوی اش از آن استفاده کرده؛ بحر رمل. امّا تنها سه مصراع در این شعر، وزن دیگری دارند که به نوعی همین وزن را با چند هجای افزوده دارد؛ وزن مصراع های دوم، پانزدهم و شانزدهم (یعنی مصراع دوم بیت اول، و هر دو مصراع بیت آخر این غزل) این است: «فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن» یا «فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات». در واقع در این سه مصراعی که ساز دیگری زده اند، یک «فاعلاتن» اضافه داریم که حتماً باید بر اساس وزن اکثریت مصراع ها (مصراع های دیگر) اصلاح شود. اصلاحات پیشنهادی این بنده ی حق به دوست شاعرم از این قرارند: «هدیه کردم، تحفه ای ناقابل است» یا «ای عزیزان! تحفه ای ناقابل است»، «گر گلستان را سر ذوق آوری» یا «گر تو با شعرت گلستان پروری»، «بلبلان جمع اند و عیشت کامل است». 2ـ در نخستین مصراع از بیت چهارم، باید «است» را «اس» بخوانیم («ت»اش را بیندازیم و تلفظ نکنیم) تا وزن درست شود. این بدان مناست که وزن این مصراع هم ایراد دارد و باید اصلاح شود. از وزن که بگذریم، باید بگوییم که این شعر از حیث ژانر (نوع) در رسته ی ادبیات تعلیمی جای می گیرد؛ درست مانند منظومه ی هم وزنش یعنی مثنوی معنوی مولوی. اصل شعر، در کلّیتش از خیال شاعرانه (شمه ای از صور خیال، جاری در سرتاسرش) بهره گرفته است؛ یعنی تشبیهی در آن واقع شده که رنگی از خیال را به شعر بخشیده: تشبیه شعر به میوه ی جان. حرف اصلی و لبّ کلام شاعر آن است که شعر خوب، نتیجه ی درون پاک و روشن است. امّا بیایید در جزئیات ابیات این شعر هم تأمّلی داشته باشیم. حقیقت آن است که منطق بیت دوم چندان قانع کننده نیست. به بیان دیگر، نه از این که ادراک شعر کسی مشکل باشد می توان منطقاً به این نتیجه گیری رسید که دلیلش آن است که مال فصل خاصی از زندگی شاعر است، و نه بالعکس می توان پنداشت که اگر کسی در فصل روحی خاصی قرار داشته باشد، ادراک شعر او مشکل خواهد شد. بزرگ ترین عرفای ما توانسته اند پیچیده ترین حرف ها را فهمیدنی و ساده در شعر عرضه کنند، از آن سو پیچیدگی و صعوبت اشعار کسانی مانند خاقانی و انوری یا حتّی علی معلّم (در روزگار ما) لزوماً به این دلیل نیست که خود آن ها در منزل خاصی از درک عقلی و عرفانی قرار گرفته اند و لاجرم حرف شان مشکل و نفهمیدنی شده است. بسیاری از اشعار شاعران اخیرالذکر، نه به دلیل غنای محتوا یا در بر داشتن یک مفهوم عرفانی خاص متعلّق به علم حضوری غیر قابل آموزش و انتقال، بلکه فقط با اتکا به اطلاعات خاصی که شاعر دارد و خواننده نه، این قدر دشوارنما هستند وگرنه در ذات این قبیل ابیات، معنای خیییییییلی فاخر و عمیقی نیست. مثلاً بیت «آهوی آتشین روی چون در بره درافتد / کافور خشک گردد با مشک تر برابر» (از خاقانی) با داشتن اطلاعاتی از قبیل این که: «هنگام بهار، خورشید چون آهویی در مرغزار سبز آسمان به برج حمل (بره) می رسد و روز سفید (کافورگون) با شب سیاه (مشک وش) برابر می شود»، اصلاً حرف سختی ندارد. برعکسِ حرف های عمیق عرفانی اغلب آسان نمایی مانند «من نه منم، نه من منم» (مولوی) یا برخی از بیت های حافظ که برعکس ظاهر آسان شان که مانع برقراری ارتباط خواننده با آن ها نمی شود و به رغم گزاره ی دوست شاعرمان ظاهراً «ادراک شان مشکل نیست» محمل بیان حرف های ناگفتنی اند. در بیت چهارم، دوست شاعر ما «غزل» را در برابر و در تقابل و تضاد با «شعر نازل» آورده است که... خُب، موازنه ی دقیقی نیست. بسا غزل ها که نازل اند و سست! تصویر بیت «باغبان» را، دوست داشتنی ترین و دلنشین ترین تصویر این شعر می یابیم و دو بیت بعدی اش یعنی ابیات بیدل و وضو را دارای بیان نسبتاً سالمی می بینیم. در بیت آخر، صرف نظر از اختلال وزن که قبلاً در موردش عرض کردم، باید به دوست شاعرم یادآوری کنم که «پروانه» از حیث تناسب و مراعات النظیر، هیچ نسبت و ربطی با گلستان ندارد فلذا حضورش هم موضوعیتی نخواهد داشت. از همه ی این حرف ها که بگذریم، باید انصاف دهیم که بزرگ ترین نقطه ی قوت این شعر، توفیق شاعر در ساختن یک تمثیل تشبیهی موفق، و زدنِ یک حرف خوب و لازم است. به نظرم از این جا به بعد، دوست شاعر ما باید همّتش را صرف بهبود سه موضوع کند؛ اولاً بکوشد اشکالاتی را که در درک وزن عروضی درست دارد، برطرف نماید. حقیقت این است که شعر کلاسیک هرچقدر هم که محتوای غنی و معرکه و بدیع و ارزشمندی داشته باشد، اگر وزن و قافیه اش دارای ایراد باشد، از طرف اهالی فن و خواص جدّی گرفته نخواهد شد. ثانیاً دوست شاعر ما باید بکوشد همین روحیه ی حرفِ تازه زدن، حرفِ تازه ی خود را زدن، حرف تازه ی خودیافته ی خود را زدن را حفظ کند و مراقب باشد در تکرار حرف های شاعران پیشین نیفتد. در این جا صرفاً مقصودم ناظر بر محتوای شعر است و آن پیامی که شعر می خواهد منتقلش کند. شعر به اعتبار هنر بودنش ناچار باید واجد خلاقیت و تازگی و تازه بینی باشد. کاهلیِ واقعیِ باغبانِ شعر، به نظر این بنده ی حق، امری جبری و تقدیری و الهامی نیست که بنا بر قبض و بسط روحی و تغییر روحیه، تعیین کننده ی نتیجه باشد. بلکه به نظرم کاهلی باغبانان شعر از خود آن هاست؛ از نداشتن تقوا و بی پروا بودن از افتادن در مرداب تکرار از روی بندی که بر آن مشغول بندبازی اند و مستلزم مراقبه ی همیشگی و کامل است. از بی تقوایی در بیان چیزهایی که واقعاً گفتن شان لازم است و برداشتن بارهایی که بر زمین مانده و زدن حرف هایی که پیشینیان نگفته اند و قرعه ی رسالتِ گفتن شان بر دوش این شاعر در این زمان افتاده است. و ثالثاً تقوای «چگونه گفتن» که این هم وجه دیگری ست ضامن هنری بودن شعر. اگر این پرهیز و وسواس و دقّت، همواره با شاعر همراه باشد که آن بهترین مضمونِ خودیافته را باید به بهترین نحوِ ممکن و مقدور عرضه و ارائه کند، نتیجه یک هدیه ی ارزشمند خواهد بود پیچیده شده در یک پارچه ی زربفت شایسته و درخور. جز این، شعر هر طوری که باشد، چیزی کم خواهد داشت.

منتقد : محمّدجواد آسمان




دیدگاه ها - ۲
كامران مقاميان زاده » سه شنبه 12 آذر 1398
با تقديم احترام و درود به استاد عزيز جناب آقاي محمد جواد آسمان. جا دارد از توجه و وقتي كه براي خواندن و نگارش نقد شعر اين حقير مبذول داشتيد كمال تشكر و قدرداني را بنمايم. كلمه به كلمه اين نقد زيبا و سازنده را با جان و دل درك كردم و لذت بردم. اميدوارم خداوند در جزم كردن عزم ياريم كند تا با كمك استاداني چون شما بتوانم از كاهليم بكاهم. در پناه حق
محمّدجواد آسمان » سه شنبه 12 آذر 1398
منتقد شعر
درود بر آقای مقامیان‌زاده‌ی عزیز. استاد شمایید بزرگوار. خدای ناکرده قصد گستاخی نداشتم؛ صرفاً چون این تعبیر را در شعرتان پسندیدم، برای عنوان برگزیدمش. پیروز و کام‌یاب باشید.

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.