کم دقتی در زبان




عنوان مجموعه اشعار : مجموعه شعر۲
شاعر : مریم خان آبادی آرانی


عنوان شعر اول : برای کودکان دهه پنجاه
برای کودکان دهه پنجاه

درچشم های کوچکم قد می کشید انگار
آن شعله ی بی رحم وسوزانی که صدجان داشت
دربچگی هایم خدامانند نانواها
کنج دکان خود تنوری داغ وسوزان داشت

آماده ی یک ناسزا ازماشنیدن بود
مارامیان شعله های داغ خود می سوخت
دردستهای مادرم یک سوزن ونخ بود
با یک بد وبیراه لبهای مرا می دوخت

هربچه ای دنبال پول خرد بود آن روز
بایست نان سوخته ای خورده بود انگار
آن بچه ای را که نمی خوابید ونق می زد
همراه خود یک آل یاجن برده بود انگار

شب فکر لولوهای پشت شیشه هابودم
از ترس گاهی رختخوابم خیس هم می شد
انگشت مادر روی بینی بود ولالایی
گاهی خلاصه درفقط یک "هیس" هم می شد

پیژامه ام بایست حتما جیب هم می داشت
تاتخمه های نیمه شورم رادر آن ریزم
عکس مراد برقی ومحبوبه بردامن*
بااین لباس تازه چه تحسین برانگیزم

مادربزرگم قوطی چای گلستانش
تصویری از زن های زیبای عشایر بود
هر روز آقاجانم از صحرا که برمی گشت
نان محلی و پنیر وچای حاضر بود

درشعرهای کودکی من دوتا خاتون
انگار که مسئول آب ونان من بودند
یک جورهایی آن دوتا خاتون به چشم من
اسطوره هایی باستانی ،شیرزن بودند

در شعرهای کودکی هرگز نفهمیدم
کی آخرش گاو حسن را برد اردستان
یادش به خیر آن گاو گاو بی نظیری بود
گاو عجیبی که نه شیری داشت نه ...
.....................
*نام سریال تلویزیونی دهه پنجاه
مریم خان آبادی


عنوان شعر دوم : -
این چشم درتاریکی مطلق فرو رفته
رو کن اگر در گنجه ات پیراهنی داری

پس کوچه های شهر می گویند تنها تو
در آستین فانوس های روشنی داری

می ترسم ازطوفان تهمت هاکه در راه است
بردار اگر بر بند دل ها دامنی داری

زنها و چاقو وترنج این داستانها چیست؟
تا از دو عالم دل بریده چون منی داری















عنوان شعر سوم : -
از صبح زود ،در صف حیرت نشسته ام
نوبت ،ولی به گفتن حرفم نمی رسد

لیلی سرش شلوغ شده ست وبه خاطرش
یک لحظه هم شکستن ظرفم نمی رسد

نحوی منم ،که کشتی عمرم شکسته است
نفعی به من ز نحوم وصرفم نمی رسد

برف سفید روی سرم پا گرفته است
عمرم به فرودین شگرفم نمی رسد

هر قدر هم بهار بکوشد از این به بعد
زورش به آب کردن برفم نمی رسد

مریم خان آبادی
نقد این شعر از : آرش شفاعی
بی تعارف شما شاعر خوبی هستید، ظرفیت های تصویری را به خوبی می شناسید، طرح های تازه برای شعرتان دارید و می توانید با کلمات بر احساسات مخاطبان خود، تأثیرگذار باشید. این ها همه به این معناست که کمی سختگیری و نگاه بی رحمانه به شعرتان، به شما این امکان را می دهد که از حد و حدودی که امروز شعرتان دارد، فراتر روید و به مرتبه ای بهتر برسید. در نمونه هایی که در زیر از شعرتان آورده ام؛ نوعی ساده گیری و بی دقتی در زبان دیده می شود. همین ایرادهای زبانی است که باعث شده است شعرتان نتواند در نگاه مخاطب همۀ امتیازهای لازم را بگیرد. به این بیت دقت کنید:
درچشم‌های کوچکم قد می‌کشید انگار
آن شعله‌ی بی رحم وسوزانی که صدجان داشت
به نظر خودتان صفت «سوزان» برای شعله حشو نیست؟ وقتی اسم از شعله می آورید، مخاطب خودش می فهمد که شعله در حال سوختن است و دیگر استفاده از این صفت به جز برای پر کردن وزن معنایی دارد؟ تازه بعد از آن هم می گویید: صد جان داشت. صدجان داشتن شعله چه کمکی به شعر کرده است؟ وقتی از یک شعله بی رحم سخن می گویید مخاطب خودش شعله ای بزرگ، قدرتمند و سوزنده را در ذهن می آورد و دیگر نیازی به اینهمه توضیح نیست.
باز در بیتی دیگر:

شب فکر لولوهای پشت شیشه هابودم
از ترس گاهی رختخوابم خیس هم می شد
در این بیت هم «هم» اضافه است. اگر هم را حذف کنید، سلامت زبان حفظ می شود. از آن بدتر این مصرع است:
گاهی خلاصه درفقط یک "هیس" هم می شد
اولاً که به ضرورت وزن ارکان جمله به هم خورده است و ثانیاً فقط برای رعایت وزن مجبور شده اید یک «فقط» به شعرتان اضافه کنید.
این بیت را هم متوجه نشدم احتمالاً در تایپ دچار اشتباه شده اید چون در شکلی که نوشته اید، وزن مختل شده است:
هربچه ای دنبال پول خرد بود آن روز
بایست نان سوخته ای خورده بود انگار
نمونه ای دیگر از بی دقتی در زبان در این بیت است که خودش مضمون یابی و کشف شاعرانۀ خوبی هم دارد:
لیلی سرش شلوغ شده ست وبه خاطرش
یک لحظه هم شکستن ظرفم نمی رسد
توجه داشته باشید که در زبان « به خاطر رسیدن» نداریم و باید گفت «به خاطر آمدن» در نتیجه این بیت هم دچار ایراد زبانی است.

دیدگاه ها - ۲
مریم خان آبادی آرانی » پنجشنبه 21 آذر 1398
ممنون وسپاسگزارم.
مریم خان آبادی آرانی » پنجشنبه 21 آذر 1398
ممنونم .پاینده باشید.

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.