عنوان مجموعه اشعار : عشق بهتر است
شاعر : ت ن
عنوان شعر اول : تردیدبا یقین به تو دچار اکراهم خدا بخیر کند
نتوانم از تو بردارم نگاهم خدا بخیر کند
کُشتگان عشق را همی بر سر مویی کُشتند
پیچ زلف تو افتاد سر راهم خدا بخیر کند
آه سرد تو مرا بد نام ایامم کرد ای کاش
دامن تو را نگیرد آهم خدا بخیر کند
شکستم توبه ام را صد بار با گناه دیدنت
از این دم استغفراللهم خدا بخیر کند
عنوان شعر دوم : حرف دلزمزمه می کند هر روز در گوشم صدایش
نفس می کشم هنوز در هوایِ هوایش
حاجت گرفت هر عاشقی به دست یار اما
به پشت گوش انداخت مرا مثل موهایش
خنده هایش گشت قسمت شوق دیگری
در من زنده است هنوز وفای غمهایش
خواستم انار لبش را ز سر شاخه بچینم
دست من کوتاه ماند به قامت یلدایش
پیروهن یوسف خبر میداد به وصل پدر
یک تکه اش جا ماند به دست زلیخایش
موج چشم من در هوای او ناآرام شد
تا غرق گشتم در کنار ساحل دریایش
مرا از ریشه درآورد و به زیر پا انداخت
چه خوب که اینگونه بمیرم به پایش
عنوان شعر سوم : عشق بهتر استگر مرددی برای رفتن پس ماندن بهتر است
آری! همیشه ماندن از رفتن بهتر است
شاعر شدن بی نقل دوست لاف می شود
با عشق شعر برای تو سرودن بهتر است
گو سر از عشق بر دار رسانم بر چشم
آنچه را تو امر فرمایی به من بهتر است
به آغوش خاک گرم تو آرام بگیرم تا ابد
مُردن همیشه در بستر وطن بهتر است
کینه کاشتن از سر رسم جهان خوب نیست
گاهی به جای کینه عاشق شدن بهتر است
در این یادداشت با هم مروری نقادانه خواهیم داشت بر سه غزل. از غزل نخست می توان دریافت که دوست شاعر ما قافیه را می شناسد؛ کلمه های «اکراه، نگاه، راه، آه و استغفرالله» قافیه های درستی هستند. با این حال، در این شعر وزن ایراد دارد. هیچ مصراعی در این غزل نیست که وزن عروضی صحیحی داشته باشد. پس نخستین توصیه ی ما به دوست شاعرمان باید اهتمام به آموختن وزن باشد. شناخت کامل وزن برای کسی که شعر کلاسیک می سراید (و می خواهد بسراید) از اهم واجبات است. اگر کسی فقط به محتوا و زبان و خیال و عاطفه ی شاعرانه ی متنی که می نویسد تکیه کند، خُب، می تواند این امید را داشته باشد که شعردوستان، و مخصوصاً اهالی ادب، نوشته ی او را بدون نیاز به رعایت وزن عروضی، در ذیل شعر نو (سپید) به رسمیت بشناسند. اما کسی که ظواهر شعرش را به جایگیری کلمات قافیه و تقطیع مصاریع طوری می آراید که ظاهر یکی از قوالب کهن شعر فارسی (مثلاً غزل در این جا) را به نظر برساند، اگر در شعرش وزن را رعایت نکند، اهل ادب بر آن متن به عنوان شعر کلاسیک به کلّی خطّ بطلان خواهند کشید و حتی اگر در آن متن حرف های خوبی هم زده باشد و خیلی هم هنری سخن گفته باشد، آن شعر را جدی نخواهند گرفت؛ زیرا شاعر را در مراعات اولیات و الفبای «آن نوع شعر» ناتوان و ناموفق می بینند. به همین دلیل، به این دوست شاعر که تعلق خاطری به شعر دارند و نوشته شان هم از استعدادشان خبر می دهد، باید خواست که آموزش وزن را جدی بگیرد و بدان اهتمام کند. از وزن که بگذریم، در اغلب بیت های این شعر (غزل اول) شاعر را با الفبای مضمون سازی آشنا می بینیم. مثلاً حکم کلّی مصراع اول بیت دوم، به خوبی به زیرشاخه ی همان محتوا در مصراع دوم رسیده است. یا مثلاً در بیت سوم سخن گفتن از «آه» دو طرف ماجرا (آه سرد معشوق و [لابد] آه سوزناک عاشق) خوب پرداخته شده و مضمون را به بار نشانده است. با این حال، باید دوست شاعرم را به طور جدّی به رعایت دقیق سلامت زبان و بیان هم توصیه کنم. وقتی در این شعر که هنوز وزن در آن دست و پای شما را نبسته و محدودتان نکرده، در مواضعی نتوانسته اید سلامت زبان و بیان را رعایت کنید، احتمالاً در آینده که وزن را بیاموزید و بخواهید ضمن حفظ صحت دستوری و معنایی کلام تان به وزن هم پایبند بمانید، کار سخت تری خواهید داشت. ملاک سلامت وزن دو چیز است: اولاً این که نحوه ی حرف زدن ما در شعرمان وقفه ای در دریافت معنا توسط مخاطب ایجاد نکند، و ثانیاً این که تا جای ممکن سخن ما (شکل سخن گفتن ما) عیناً با کلیشه های رایج و مرسوم دستور زبان و کاربردهای روزمره ی زبان (یا اَشکال تاریخی کارردهای زبانی) منطبق باشد. در مصراع نخست این شعر، دوست شاعر ما سروده: «با یقین به تو دچار اکراهم». حقیقتاً چه می توان فهمید از «با یقین به کسی دچار اکراه بودن»؟ یا مثلاً در بیت آخر، شاعر سروده: «از این دم استغفراللهم». آیا منظور شاعر این بوده که از این لحظه «استغفرالله گو» خواهم بود و توبه خواهم کرد؟ این که شاعر به سراغ جمله ی زبانزد و تازه ای برای «ردیف» شعرش رفته، آفرین دارد؛ ردیف های نو ظرفیت های خوبی در نو شدن شعر می سازند و فرصت نوآوری های بیشتر را به شاعر می دهند. همه ی حرف هایی که راجع به شعر اول گفتیم، تقریباً در مورد غزل دوم هم صدق می کنند. در این غزل هم هیچ کدام از مصراع ها وزن درستی ندارند اما قافیه ها درست اند. در این شعر نیز عموماً می توان با مضمونی که شاعر در هر بیت رقم زده، همنوا و همدل شد؛ آن ها را فهمید و زبان حال خود دانست شان. اما در این شعر هم مثل شعر قبلی، باز لغزش هایی زبانی دیده می شود که بعضی شان خیلی وخیم اند و برخی فقط ایراد دارند؛ یعنی نامفهوم نیستند اما درست هم نیستند. مثلاً آیا «صدایش در گوشم زمزمه می کند» جمله ی درستی ست؟ آیا این جمله درست تر است یا «صدایش را در گوشم زمزمه می کند / صدایش در گوشم زمزمه می شود»؟. یا مثلاً در بیت سوم آیا «شوق» دقیقاً همان کلمه ای ست که شعر نیاز دارد؟ اگر آن را حذف کنیم (حالا که وزنی هم وجود ندارد تا فقدان این کلمه وزن را خراب کند) یا آن را با کلمه ی دیگری جایگزین کنیم، آیا بیت دچار اشکال خواهد شد؟ یا مثلاً «پیراهن یوسف خبر می داد به وصل پدر» درست تر است یا «پیرهن یوسف خبر می داد ز وصل پدر / پیرهن یوسف مژده می داد به وصل پدر»؟ ما «خبر دادن به ...» نداریم اما «خبر دادن از ...» و «مژده دادن به ...» داریم. در این شعر، شاعر تناسب انار و یلدا را خیلی خوب رعایت کرده؛ دست مریزاد. هرچه این قبیل تناسب ها در شعر فراوان تر باشد، انسجام و پیوستگی بیت ها بهتر خواهد شد. در شعر سوم نیز وزن غایب است و قافیه حاضر. البته دوست شاعر ما باید بداند که کلمات همساختار، قافیه های درست و دقیقی نیستند. وقتی که چند مصدر داشته باشیم مثلاً «ورزش، خورش، روش، پایش، خواهش»، و بخش مشترک این کلمات، همه از یک جنس صرفی و دستوری باشد، آن جزء تکرار شونده، چیزی مانند ردیف می شود و موجب قافیه شدن این کلمات نمی شود؛ با حذفِ « ـ ِ ش» (جزء دستوری مشابه) چیزی که باقی می مانَد، با هم قافیه نیست. در این شعر، کلمات «ماندن، رفتن، سرودن، شدن» همگی مصدر فعل هستند و چیزی که این کلمه ها را ظاهراً هم آوا کرده، ذاتی نیست بلکه الصاقی و الحاقی است. بنابراین، این ها با همدیگر قافیه های درستی نمی سازند. این شعر هم مثل شعر اول، مردّف است (ردیف دارد) و در این شعر هم شاعر به سراغ ردیف نسبتاً تر و تازه ای رفته است... که مرحبا دارد. چنین ردیفی، شاعر را ناچار می کند که در هر بیت حکمی صادر کند. در مواقعی اینچنین، هرچقدر بتوان از 1ـ شعاری شدن و 2ـ غیرمنطقی بودنِ گزاره های شعر پرهیز کرد، شعر موفق تری خواهیم داشت. مثلاً چطور انتظار داریم که خواننده ی شعر ما قانع شود که «همیشه ماندن از رفتن بهتر است»؟ به نظرم برای شروع اصلاح و بازنگری، کتاب «عروض و قافیه»ی دبیرستان هم فعلاً کار دوست شاعر ما را راه خواهد انداخت. برای ایشان توفیق روزافزون آرزومندم.