سِت




عنوان مجموعه اشعار : کوچه های ماه
شاعر : پریا قاسم پور


عنوان شعر اول : انتظار
ما در ره تو چشم به راهیم بیا
ما در غم تو کوه وفاییم بیا
چشمان به انتظار خشکید به در
کشتیِ به گل نشسته ماییم بیا
صد نامه نوشتیم ، نخواندی چرا؟
یک حسرتِ ناتمام ماییم بیا
سخت است به انتظاره یاری باشی
آواره کوچه های زاریم بیا
یک جمعه گذشت و دگری در پیش است
ما جمعه به انتظار ماهیم بیا



عنوان شعر دوم : سردار سلیمانی
با این همه خون باز جان میگیریم
با رفتنش هر چند که ما دلگیریم
گر رفت سلیمانی ما، راهش هست
تا قطره ی خون در رهش میمیریم


عنوان شعر سوم : دل
دل تو پُر ز هوا و هوس است
دل من در ره تو بی نفس است
بعد تو بین منو عشقو سراب
فاصله، دوست ترین هم قفس است
نقد این شعر از : محمّدجواد آسمان
در این یادداشت با هم مروری خواهیم داشت بر سه شعر؛ یک غزل، یک رباعی و یک دوبیت. تکلیف قالب شعر اول که روشن است. اما شعر دوم را باید به خاطر وزنش رباعی نامید. شعر سوم با این که ظاهرش (جای قرار گرفتن قافیه هایش) شبیه به شعر دوم و شبیه به «دوبیتی»ست، اما به خاطر وزنش نمی توان آن را رباعی یا دوبیتی نامید. شعرهایی را که جانمایی قافیه در آن ها به این شکل است (یعنی چهار مصراعی هستند و در مصراع های اول و دوم و چهارم شان قافیه داریم)، اگر وزن «لا حول ولا قوة الّا بالله» داشته باشند، رباعی می نامیم، اگر وزن «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل» (مثل: به دریا بنگرم دریا تو بینم) داشته باشند، دوبیتی نام می گیرند، و اگر وزن دیگری جز این دو وزن داشته باشند، به آن ها «دوبیت» می گوییم. شعر اول هم وزنی شبیه به رباعی دارد اما به خاطر تعداد ابیاتش دیگر نمی توانیم آن را رباعی بنامیم؛ و غزل می نامیمش. در شعر اول (غزل) چند قافیه ی نادرست دیده می شود. «راهیم / ماهیم» با همدیگر قافیه های درستی هستند. «وفاییم / ماییم» هم با همدیگر قافیه های درستی ساخته اند. اما این دو گروه نمی توانند با هم قافیه شوند. «زاریم» هم با هیچ کدام از دو گروهی که ذکر کردم قافیه نمی سازد. ضمناً در شعری به این کوتاهی، دو بار استفاده کردن از قافیه ی «ماییم» چندان زیبا نیست؛ چون نشان می دهد که دست شاعر در یافتن قافیه تنگ بوده است. برای آشنایی بهتر با قافیه، و برطرف کردن مشکلات در این زمینه، بخش اول کتاب درسی «عروض و قافیه»ی رشته ی علوم انسانی دبیرستان، کتاب خوب و مفید و ساده ای ست و مطالعه ی آن را توصیه می کنم. در این شعر، (شعر اول) مصراعع پنجم مشکل وزنی دارد و مشکلش هم در «نخواندی» است. یعنی به جای «صد نامه نوشتیم نخواندی چرا» باید یکی از این گزینه ها یا چیزی با وزن شبیه به این ها را داشته باشیم تا وزن عروضی صحیح باشد: «صد نامه نوشتیم نخواندی تو چرا» یا «صد نامه نوشتیم نخواندید چرا» یا «صد نامه نوشتیم نخواندند چرا»... . یکی دیگر از چیزهایی که دوست شاعر ما باید در شعرهای بعدی اش تمرین کند تا شعرش به سلامت و درستی بیشتر و بهتری برسد، رعایت تناسب هاست. اصلاً هنر که مبنایش زیبایی ست، بر تناسب استوار است. چیزی که باعث زیبا دیده شدن می شود، تناسب است. ما از دو لباسی که مدل یا رنگ آن ها در کنار همدیگر خوب «سِت» شده باشد، لذّت بصری می بریم. از دو شکلی که در نقاشی به هم ربطی داشته باشند و همدیگر را کامل کنند یا در کنار همدیگر «خوش بنشینند»، چشم مان لذت می برد. در موسیقی، اگر یک صدای ناهنجار آن وسط شنیده شود که با بقیه ی صداها متناسب نباشد، احساس گوش نوازی نمی کنیم. پس رعایت تناسب ها، اصلی ترین ترفند برای زیبایی بخشیدن به چیزهاست. متن هم همین طور است. در شعر، باید هم گوش خواننده ی شعر از آوا و لفظِ آن چیزهایی که شنیده می شوند لذت ببرد، هم باید چشمش از نگارش لذت ببرد (برای همین، اهالی علم بلاغت، مثلاً در یک متن بین دو کلمه ای که هیچ آوای مشترکی هم ندارند اما شبیه به همدیگر نوشته می شوند، مثل دزد و درد هم نوعی صنعت و آرایه ی هنری می بینند). و هم باید از تناسب معنی ها و تصویرها لذت ببرد. پس خوش سلیقه بودن در همنشین کردن بجا و درست عناصر شعر، گام مهمی در هنری شدن اثر ماست. حتی در تضادها هم تناسبی هست. چرا بحث تناسب را پیش کشیدم؟ به بیت دوم غزل نگاه کنید؛ مصراع اولش در فضای خانه است اما مصراع دومش در فضای دریا ساخته شده است. پس این بیت تصویرهای یکدستی ندارد و چیزی هم واسطه نشده تا ذهن خواننده را به طور طبیعی از در خانه به کشتی در گل نشسته برساند و این تغییر فضا را منطقی و موجّه جلوه دهد. مسأله ی مهم دیگر، رعایت سلامت زبان و بیان است. این که ما ناچار و موظف به رعایت وزن و قافیه هستیم، نباید باعث شود که از درست سخن گفتن و از آن مهم تر شیوا و زیبا سخن گفتن دور شویم. مثلاً بیت های سوم و چهارم را نگاه کنید؛ چرا باید به «کوچه» صفتِ «زار» داد؟ یا چرا باید «حسرت» را با ذکر «یک» همراه کنیم؟ قبول دارم که «یک» با «صد» تناسب دارد ولی با حضور «یک» در متن، معنی یگانگی برجسته شده است؛ چیزی که بیت به آن نیاز نداشته است. آخرین نکته ای که در نقد این شعر باید با دوست شاعر گیلانی ام در میان بگذارم، لزوم پرهیز از رُک گویی و تصریح است. شفاف و مقاله وار حرف زدن و نوشتن، کار مقاله است نه شعر. وقتی که شما می گویید: «ما در راه تو چشم به راهیم» یا «چشمان به انتظار خشکید به در» یا سخت است به انتظار یاری باشی» یا «یک جمعه گذشت و دگری در پیش است»، با وجود زیبایی یی که وزن به این حرف ها داده است، ولی شما در واقع «شعر» نگفته اید بلکه فقط کلام تان را منظوم کرده اید. شعر در جایی واقعاً اتفاق می افتد که دیگرگونه دیدنی در کار باشد. مثلاً وقتی که شما خودتان را «کوه» یا «کشتی به گل نشسته» می بینید، اولین جرقه های شاعرانگی را زده اید. شعر در واقع اول در «نگاه» اتفاق می افتد. به همین دلیل «تصویر» نقش مهمی در شعر واقعی دارد؛ در واقع تصویری که به آزمایشگاه «تشبیه» برده شده باشد، اولین نطفه ی شعر را ایجاد کرده است. به نظرم اگر این موارد را در کارهای بعدی تان رعایت کنید، قطعاً نتیجه ی کار شما امیدبخش خواهد بود. در شعر دوم (رباعی) فقط وزن مصراع سوم درست است و وزن سه مصراع دیگر اشکال دارد. «با این همه خون دوباره جان می گیریم» وزن درستی خواهد داشت. «هرچند که از رفتن او دلگیریم» هم وزنش درست خواهد بود. اگر مصراع آخر «تا قطره ی خون در ره او می میریم» باشد هم وزنش درست خواهد شد. اما در کنار وزن (همان طور که در نقد شعر قبلی گفتم) باید بیان و زبان هم سالم باشد. «تا قطره ی خون» معنی «تا آخرین قطره» را ندارد. این جمله که «تا آخرین قطره می میریم» هم جمله ی درست و مرسومی نیست. ما معمولاً می گوییم: «تا آخرین قطره ی خون در راه او می مانیم و مقاومت می کنیم». پیشنهادم این است که جای دو مصراع اول و دوم را هم عوض کنید تا ترتیب منطقی کلام بهتر حفظ شود. شعر آخر، هم قافیه های درستی دارد و هم وزن سالمی. سخن را کوتاه می کنم. فعلاً روی این موارد تمرکز بفرمایید تا در یادداشت های بعدی در مورد نکات دیگر هم با هم حرف بزنیم.

منتقد : محمّدجواد آسمان




دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.