عنوان مجموعه اشعار : 1،2،3
شاعر : خلیل الله باقی زاده
عنوان شعر اول : کروناچندی است که پیدا شده ویروس کرونا
از کشور چین پا شده ویروس کرونا
بعد از«ایبولا»،«آن-فلو-آن-زا »و «زیکا»،«مرس»
اینبار هم احیا شده ویروس کرونا
هرچند گزارش شده که پیشترازاین
روزی عربها شده ویروس کرونا
گویند که معلوم نگردیده دلیلش
درپشت شترجا شده ویروس کرونا
یا اینکه بود منشاء آن درتن خفاش
یا هدیه ی دریا شده ویروس کرونا
برخی دگر از خلق بگویند که درمار
یامرغ هویدا شده ویروس کرونا
ممنوع شده کسب پراز فایده وحش
از کشور چین تا شده ویروس کرونا
افتاده به جان بشر و کرده هلاکش
راهی اروپا شده ویروس کرونا
این توطئه دشمن ویاخشم الهی است؟!
کز کفر به دنیا شده ویروس کرونا
ای کاش که تیباش بنامند و پرایدش
صد حیف تویوتا شده ویروس کرونا
انداخته از رونق خود صنعت چین را
لبخند«usa»شده ویروس کرونا
سر درد و بدن درد و تهوع بود وتب
پیوسته به هرجاشده ویروس کرونا
آب ریزش بینی شده یا سرفه و اسهال
چون آن فلوآن زا شده ویروس کرونا
جای نگرانی نبود بنجلش آید
چون روزی ماشده ویروس کرونا
ده ساله اتوبان نشود ساخت در ایران
ده روزه بناها شده ویروس کرونا
خواندیم و شنیدیم که با سعی پزشکان
داروش محیا شده ویروس کرونا
عنوان شعر دوم : یادتودیگر ترانه بغض مرا وا نمی کند
دردا که غم بامن مدارا نمی کند
دیگر در انجماد زمستان من کسی
این دست های یخ زده را ها نمی کند
وقتی نگاه یخ زده ات عاشقانه نیست
شب در حریم چشم تو مأوا نمی کند
دائم میان ماندن و رفتن مرددم
عاشق که هیچ شاید و اما نمی کند
عشقی که نام و نشان مراداده دست باد
طوفان چنين به ماسه ى صحرا نمى كند
عاری ست شعر خسته ام از خاطرات خوب
دیگر هجوم یاد تو غوغا نمی کند
منهای تو من مانده ام در جمع حسرتم
دنیا چرا من و تو را ما نمی کند؟
عنوان شعر سوم : فتنه گرعاشقت هستم ولی انکار وحاشا میکنی
دلبرا هر لحظه غم را در دلم جا میکنی
بیگمان گم میکنی آسان مرا درقلب خود
مثلِ یک قطره گمم درعمق دریا می کنی
وعدهی دیدار ما پیوسته فردا بوده است
چون رسد فردا حَوالت را به فردا میکنی
داروی هردردِ بیدرمان لب نوشین توست
جای من ، لب را به یک آیینه اهدا میکنی
شاکی ام از تو ولی ، ازحق نباید بگذریم
خلق را ازعطرگیسو مستوشیدا میکنی
شال سبزت را که بر سرمینشانی ماهِ من
از نگاه دین فروشان، فتنه برپا میکنی
باعث زیباییِ هر منظری می گردی و
از دلِ هر سنگ خارا، گل شکوفا میکنی
چشم مست نرگست ، غوغای محشر میکند
ماه را شرمنده از ، آن چشم شهلا میکنی
جزر و مد هایش عجب،تا باز و بسته میکنی
یک به یک مژگان خود، ، طوفان عظما میکنی
برق چشمانت درخشان تر ، بود از آفتاب
ناز چشمانت کزان، خورشید رسوا میکنی
زیاد نوشتن برای آزمون و خطا کردن خوب است اما بهتر نوشتن خیلی بهتر از زیاد نوشتن است! به نظر من یکی از راههای بهتر نوشتن، کمتر نوشتن است. کمتر نوشتنی که همراه با حوصله و دقت زیاد باشد. یعنی کم بنویسیم اما سعی کنیم با تمام قدرت بنویسیم. از تمام معلوماتمان برای نوشتن استفاده کنیم و سعی کنیم حرف جدید و هنرمندانهای بزنیم.
شاید حدسهای من در مورد نوشتههای شما درست نباشد اما از مشاهداتم به این حدسها رسیدهام. از مضمونپردازی گرفته تا وزن شعر، همه نشان از بیدقتی در نوشتن دارد. شما در آثار قبلیتان نشان داده بودید که وزن را بلدید؛ اما در این آثار چند مشکل وزنی پیدا میشود!
در اثر نخست که وزنش «مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن» است، دو مورد مشکل وزنی داریم. در مصرع «آب ریزش بینی شده یا سرفه و اسهال» حرف «ب» در کلمۀ «آب» از وزن خارج شده و در واقع اضافه است. در مصرع «چون روزی ما شده ویروس کرونا» یک هجای بلند کم است. مثلاً اگر مینوشتید «چون روزی ماها شده ویروس کرونا» وزنش درست میشد.
در اثر دوم که وزنش «مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن» است، چهار مصرع مشکل وزنی دارند! نخستین مشکل وزنی در مصرع دوم اثر است. هم هجا کم دارد، هم هجای اشتباه دارد. مثلاً اگر مینوشتید «غم با من و ترانه مدارا نمیکند» هم وزنش درست میشد، هم حس بهتری داشت! وزن بیت دوم تا چهارم درست است اما مصرع یکم از بیت پنجم یک هجا اضافه دارد که اگر به جای «نشان» دوباره از «نام» استفاده کنید درست میشود. مطئناً بیمعنی میشود، اما منظورم از این پیشنهاد، مشخص کردن ایراد وزنی است. هر دو مصرع بیت پایانی هم ایراد وزنی دارند. لطفاً مشکل این دو مورد را خودتان پیدا کنید.
اثر سوم مشکل وزنی ندارد اما نکتۀ دیگری در این اثر نظرم را جلب کرد. در اشعار شاعران قدیم، ما علامتگذاری خاصی نمیبینیم اما شاعران امروزی در بعضی از مصرعها از ویرگول، علامت تعجب یا باقی علامتها استفاده میکنند تا مخاطب بتواند بهتر بخواند یا شعر بتواند منظور شاعر را بهتر برساند. به نظر من هم استفاده از این علامتها گاهی خیلی مفید و حتی لازم است. شما هم در آثارتان (خصوصاً اثر سوم) چندبار از ویرگول استفاده کردهاید اما متاسفانه کمی در این کار اشتباه کردهاید. مثلاً در مصرع «برق چشمانت درخشانتر بود از آفتاب» نیازی به ویرگول نیست و با آمدن ویرگول خواندن شعر مختل میشود. در مصرع آخر هم اگر قرار باشد از ویرگول استفاده شود، بعد از «چشمانت» جای مناسبتری است.
از ظاهر آثار که بگذریم، به مضمون میرسیم. یادمان باشد که موزون حرف زدن شعر نیست! شعر و شاعرانگی ویژگیهایی دارد که حتماً دربارهاش مطالعه کردهاید اما شاید به دلیل همان بیدقتی از آنها استفاده نکردهاید. اثر نخست شما چیزی نیست جز موزون حرف زدن! نه حرف جدیدی دارد، نه آن حرفهای تکراری را هنرمندانه و جذاب و دلنشین بیان کرده است. بیتهای این اثر را مثل نثر پشت سر هم بنویسید تا منظورم را بهتر متوجه بشوید. بیت پراید و تویوتا میتوانست به طنز نزدیک شود اما در این کار خیلی موفق نبود. حتی یک طنز موفق هم اگر فقط موزون نوشته شود، شعر نیست. فقط طنزِ موزون است. البته این روزها طنزهای موزون خوبی نوشته میشود که چون طنز خوبی دارد، کسی به شعر نبودنش ایراد نمیگیرد؛ اما اگر طنز خوبی نباشد، بیمایه بودن شعری هم بیشتر توی ذوق میزند! شاعرانگی در آثاری که طنز نیستند (مثلاً آثار عاشقانه) ضروریتر است. پس کار شما در اثر دوم و سوم سختتر بوده که متأسفانه باز هم نتوانستهاید خوب از پس آنها بربیایید. جملات سادۀ عاشقانه خودشان به اندازۀ کافی بار احساسی را منتقل میکنند و صرفاً اگر موزون گفته بشوند، جذابیت ویژهای نخواهند داشت. این شاعرانگی و خیالانگیزی شعر است که بار احساسی جملات عاشقانه را چندبرابر میکند. استفاده از آرایههای ادبی هم میتواند به شما کمک کند.
از نظر مقایسه، اثر دوم شما برای من دلنشینتر بود. البته در صورت نادیده گرفتن مشکلات وزنی! حالا بیت زیبایی از سعدی بخوانیم که هم عاشقانه است، هم بسیار هنرمندانه است، هم رگههای طنز دارد:
چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی
تو صنم نمیگذاری که مرا نماز باشد
این را هم عرض کنم که عنوان این نوشته، تغییریافتۀ مصرعی از غزل جناب محمد سلمانی است. غزلی که با مصرع «بیحرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست» شروع میشود. اگر نخواندهاید، جستوجو کنید و بخوانید و لذت ببرید.