رباعیات عاقلانه و غزل عاطفی




عنوان مجموعه اشعار : جاری تر از رود کر
شاعر : اسد زارعی


عنوان شعر اول : حیرت علم
درد ی که تکبر بشر را بشکست
دست و بغل خرافه را محکم بست
از صورت خود نقاب را بردارید
چون تست ریای همه مثبت شده است

--------------------------

از راه رسید و علم را حیران کرد
کاخ لعب خرافه را ویران کرد
داروی طبیعت است ویروس کوید
آلام زمین خسته را درمان کرد

-------------------

از راه رسید علم را کرد شگفت
بر درب دکان خودستایی زد چفت
ویروس کوید آمد و از اشرف خلق
یک تست صداقت و شرافت بگرفت
عنوان شعر دوم : دل لجباز .

دل دوباره کار دستم داده است
بس که بازیگوش وصاف وساده است
یک نظر غافل شدم دیدم که باز
رفته و در دام عشق افتاده است
خود سر وحشی نفهمیده هنوز
عشق رنج آورتر از قلاده است
کاش می فهمید زیر بار عشق
بیستون سخت هم وا داده است
عقل آدم عشق را ممنوعه کرد
دل ولی لجباز و حوا زاده است
با خدا هم درد دل کردم ، ولی
دیدم او هم مثل من دلداده است
چاره ای جز پیروی از عشق نیست
تا جهانی سر خوش از این باده است
عنوان شعر سوم : .
.
نقد این شعر از : ضیاءالدین خالقی
سه رباعی بانام «حیرت علم» و یک غزل بانام «دل لجباز»، اشعاری هستند که دوستمان آقای اسد زارعی(49 ساله) از فارس فرستاده است.
اخیرا بسیاری از شاعران درباره‌ی کرونا و... شعرهایی سروده‌اند که بیش از 99درصدشان شتابزده بوده‌اند.
شکی نیست که همزمان با یک اتفاق نمی‌توان شعری در آن باره گفت که خوب از آب درآید. این تجربه‌ی جمعیِ همه‌ی شاعران است. درست است که یک شعر تنها در عرض یک یا چند دقیقه سروده می‌شود، اما این تنها زمان مثالیِ زایمان شعر است؛ زیرا این شعر 9ماه در درون شاعر بوده تا به‌دنیا آید؛ از زمان لطفه‌بستن و جنین‌بودن تا وقتِ استحاله‌شدن و زمان تولد. از اینر رو، اگر شعری شتابزده سروده شود، خام و سبک و ناقص متولد خواهد شد؛ مگر این‌که شعری به‌صورت تصادفی و استثنایی در زمان واقعه خوب از آب درآید!
اینک سه رباعی اسد زارعی:
این‌که «کرونا» را باتوجه به فراگیری جهانی‌اش، صرفا «درد» بنامیم، نادرست نیست، اما می‌شود کلمه‌ی فراگیرتری انتخاب کرد، یا برای رسیدن به این فراگیری، آن را با دو نامی خواند که در کنار هم می‌آیند.
نکته‌ی دوم، این که شنیده‌ایم که می‌گویند: «دست و بال خرافه را باید بست»، نه «دست و بغل را...»
سوم این‌که شعر و هنر باید باطنش(نه ظاهرش) شبیه واقعیت باشد. یعنی همان‌طور که در واقعیت همه‌چیز کاملا و یکسره مثبت و روشن و یا یکسره منفی و تاریک نیست، از این رو، خامی است اگر شاعری یا هنرمندی که صاحب رسالت است و تریبونش، تریبون حقیقت و واقعیت، فریاد برآرد که «ای مردم! نقابهایتان را بردارید، چون که ریاکاری همه‌ی شما ثابت و روشن شده است.»
آیا این حرف و شعار، ظلم و جفا به مردمانی نیست که در مقابله با ویروس کرونا و تبعاتش، نه تنها از بخشش مال و انجام کارهای سخت و طاقت‌فرسا و خطرناک دریغ نکردند، بلکه بسیاری حتی جان خود را در این راه ایثار کردند.
می‌دانم که قصد آقا اسد از این غلو و بزرگ‌نمایی، نشان‌دادن اعمال یک‌دسته از حیوان‌های انسان‌نمایی است که در این شرایط حاد و بحرانی، به چه شکلی دیو و کرح‌بودنِ خود را در مقابل تنها سود بیشتر نشان دادند؛ کسانی که از آدمیت نقاب و لباسی بر صورت و بر تن داشتند. با همه‌ی این احوال، شاعر باید قصدش را با ظرافت و در لفافه بیان کند.
درباره‌ی دو رباعی بعدی این‌که، باز شاعر نباید برای بیان واقعیت‌ها و نشان‌دادن بدی‌ انسان‌ها در این شرایط، طرف مقابلش را خوب و مثبت جلوه دهد و در واقع از آن طرف بام بیفتد. این‌که کرونا را وسیله‌ و بهانه‌ی خوبی بدانیم برای محک انسانیت انسان‌ها خوب است؛ اما این‌که به‌صراحت و بی‌هیچ ظرافتی کرونا را از هرلحاظ مثبت جلوه دهیم در مقابل زشتی‌های انسان، غلط است. حتی اگر منظور ما از خوب و مثبت نشان‌دادن کرونا کنایی باشد، تا بدی‌ها را نمایانگر کنیم، باز برای بیان این منظور، نیازمند ظرایف شاعرانه هستیم.
از طرفی دیگر، همیشه در طول تاریخ، انسان مرعوب و مغلوب جهل خود بوده است؛ یعنی نسب به آنچه را که نمی‌شناخته ضعیف و شکننده بوده است، اما همین بشر صدها و هزاران مرض کشنده و لاعلاج را تا کنون شناخته و پس از شناختن‌شان، آن‌ها را همچون حشره زیر پای خود له کرده است.
شعری بگوییم که فردا هم قابلیت خوانده‌شدن داشته باشد. نه این‌که وقتی فردا واکسن و داروی ضد کرونا کشف شد(مثل صدها مورد ازاین‌دست)، دیگر شعر ما بدرد خوانده‌شدن نخورد، حتی در این حد که انگار نه انگار که ما هم شعری سروده‌ایم. ما به‌عنوان شاعر، می‌توانیم کرونا را به‌عنوان بروزِ یک شاخصه‌ی بحران‌آفرین در زمان جهالت انسان نسبت به ناشناخته‌هایش و یا بهانه‌ای مطرح کنیم و در مقابلش خاری و خفیفی و ناچیزی انسان را نیز نمایان کنیم، در همان حالی که در همان شعر یا شعری دیگر، صبوری و تحمل و ایثار انسان را نشان دهیم که در طول تاریخ همواره با شناخت جهالت‌هایش، آن را پلی برای عبور به‌سوی تکامل بیشتر ساخته است.
نکته‌ی مهم دیگر این‌که، هر سه رباعی از هرگونه ظرایف و دقایق شعری خالی است و تنها حرف‌هایی است که در محاوره بازگو می‌شود و شاعر تنها آن‌ها را در قالب رباعی موزونشان کرده است. حتی نظم هم باید قدرت بیانی و استواری کلام و ظرافت‌های خودش را داشته باشد که این سه رباعی فاقد آن‌هاست.
اما غزل «دل لجباز» با همه‌ی نظم‌بودن و دوری‌اش از تخیل، مثل سه رباعی زارعی با تعقل بیان نشده و یکی از ظرایف شعری را در خود دارد و آن عنصر عاطفه است. عاطفه در کلامی ساده، مثل آب زلال جاری است و به این کلام منظوم جان می‌بخشد:
«دل دوباره کار دستم داده است
بس که بازیگوش و صاف‌وساده است
یک‌نظر غافل شدم دیدم که باز
رفته و در دام عشق افتاده است»
شهریار هم از زبان و لحن و اصلاحات مردم در غزلیاتش بهره می‌برد و به سادگیِ کلامش جانی دیگر می‌بخشید؛ مثل غزل‌های مشهور «آمدی جانم به قربانت...» یا «از زندگانی‌ام گله دارد جوانی‌ام...» یا «پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم...» و...
زارعی هم از این اصطلاحات و لحن و زبان مردم خوب استفاده کرده؛ مثل: «کار دست دادن»، «بازیگوش و صاف‌وساده‌بودن» یا «وادادن»، حتی «یک‌نظر غافل‌شدن و در دام افتادن» و «زیر بار بودن» که کمی عام‌تر است و صرفا خاص زبان مردم نیست.
غزل و سه رباعی زارعی اصلا با هم قابل قیاس نیستند. زیرا این یکی شعر است و آن سه نظم و حتی کمتر از نظم. غزلش روان است و صاحب بیان و شعریتش را از سادگی کلام و عاطفه می‌گیرد، اما سه رباعی‌اش وابسته و دربند تعقل است؛ آن هم تعقل مستعمل و تکراری.
من به غزلش امتیاز می‌دهم و پیشنهاد می‌کنم که از تخیل، تصویرسازی و شخصیت‌بخشیدن به اشیا غافل نشود که کشف و شهود و حقیقت شعر در تخیل متولد خواهد شد.

منتقد : ضیاءالدین خالقی




دیدگاه ها - ۲
ضیاءالدین خالقی » یکشنبه 11 خرداد 1399
منتقد شعر
درود بر شما.
اسد زارعی » دوشنبه 25 فروردین 1399
درود بر شما منتقد بزرگوار ممنون

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.