مهم شمایید




عنوان مجموعه اشعار : قاتل لاله ها
شاعر : محمدرضا عبداللهی نادی


عنوان شعر اول : قاتل لاله ها

شب است و آدمیان غرق در هیاهویند
چرا که عطر خوش یار را نمی بویند

در این مسیر که دل رهسپار دریا نیست
به جای سبزه چه دلدارها لب جویند

قنوت لاله دعای تمام آن هایی ست
که مزد درد خود از زخم خویش می جویند

پیازِ لاله ی دل اشک چشمه را بلعید
دگر به داغ زمین نرگسان نمی رویند

خدا کند همه خون ها فدای عشق شود
ولی دریغ که رگ ها اسیر زالویند

همان کسان که به ما راه عاشقی بستند
به روی منبر دین راز عشق می گویند

به زندگی هنرت را نثار عشقت کن
که این سران سیاست در حسرت اویند

#محمدرضا_عبداللهی

[][][][]♡[][][][]♡[][][][]♡[][][][]
نقد این شعر از : محمّدجواد آسمان
در این یادداشت با هم مروری نقادانه خواهیم داشت بر یک غزل. دوست شاعر خراسانی من در حاشیه ی شعرشان پیغام فرستاده اند که: «لطفاً در مورد این که من از این به بعد شعر بگم [یا نه] و این که قدرت شعر گفتن دارم یا نه و این که به درد شاعری می خورم [یا نه] صحبتی نکنید. اگر هم بگویید من اعتنا نمی کنم». آفرین! شاعر ثابت قدم یعنی این. حقیقتاً هم در روزگار ما که شعار «آزادی بیان» در جهان، سخن پذیرفته شده ای ست، «آزادی شاعری» دیگر جای خود دارد! سخن من با دوست شاعرم این است که: شما شاعرید و شعر شما نشان می دهد که شاعر خوب و اینده داری هم هستید. بنابراین بنویسید و متوقف نشوید اما هرگز از جایی که در آن هستید راضی نشوید. شعر، دریایی ناپیداکران و ناپیداژرفاست. مثل هر هنر دیگری. و تا شاعر زنده است، کارش جای بهتر شدن دارد. ناامیدی و غرور دو لبه ی پرت گاه شاعری هستند. شاعری، درست مثل پرواز است، نه مثل بالا رفتن از نردبان؛ هر جا که بال زدن را متوقف کنید، در جایی که بدان رسیده بوده اید نخواهید ماند؛ پایین خواهید افتاد. این توقف چه در اثر بال نزدن و بس کردن همت باشد و چه ناامیدی از رسیدن، نتیجه اش سقوط است. و گوش تان همواره روی نقدها باز باشد اما بسیاری از نقدها را باید از گوش دیگرتان به در کنید. نهایتاً همان طور که درک شما از زندگی، راهبر شعر شماست، درک شما از کیفیت دلپذیر شعر هم تعیین کننده ی حدّ و عیار شعر شما خواهد بود. فراتر از سلیقه (چه سلیقه ی عوام و چه سلیقه ی خاصان اهل شعر و ادبیات حتی)، دستِ آخر، این سلیقه ی شکل یافته ی خود شماست که منتقد اصلی و داور نافذالحُکم شعر شما خواهد بود. هرچه این سلیقه را در مطالعات و تدبرهای آگاهانه تان غنی و پرورده کنید، در ناخودآگاه تان و در شعرهای آتی تان جواب خواهید گرفت. نقد و اصلاح تحمیلی، در بلندمت شعر شما را فربه تر نخواهد کرد. شما جوانید و چندین هفده سال دیگر پیش رو دارید برای پرورش شعرتان. مهم این است که به آنچه تا حالا به دست آورده اید اکتفا نکنید؛ هرگز. این سخن اول و آخر من با شماست. حرف ها را بشنوید، نقدها را بشنوید، اما نهایتاً تنها آن هایی را به کار ببندید که منطقی می دانیدشان؛ به شکل طبیعی این اتفاق خواهد افتاد اگر با خودتان و شعرتان مهربان باشید. بگذریم و برویم سراغ شعر شما. مهم ترین نقدی که بر شعر شما وارد است و جای انکار ندارد، مربوط به بیت آخر غزل تان است. مصراع «که این سران سیاست در حسرت اویند» مشکل وزنی دارد. در شکل کنونی، «ح»ی «حسرت» را نباید بخوانیم تا وزن درست شود. پیشنهادم جایگزین کردن «در» با «به» است. مقدار استفاده ی شما از عناصر آرکاییک و کلاسیک در زبان شعرتان به حدی هست که استفاده ی قدمایی از «به حسرت» به جای «در حسرت» به بافت یکدست زبان شعر شما آسیب نرساند. شعر شما شعری ست درباره ی عشق (در ستایش عشق) اما نفس شعرتان عاشقانه نیست و در ذیل نوع غنایی جای نمی گیرد. شما شعری در ژانر تعلیمی سروده اید که حرف حسابش این است که چطور باید بود و چگونه نباید بود؛ باید عطر خوش یار را بویید، باید بی توجه به دلدارهای بر لب جو نشسته (رهزنان) دل را رهسپار دریا کرد، باید تهدید درد و زخم را به فرصت بهره بدل کرد، باید خون را فدای عشق کرد و رگ را به زالو نسپرد، نباید راه عاشقی را بست، حرف نباید با عمل تنافر داشته باشد، باید همه چیز را در زندگی فدای عشق کرد، و... . آسیب بالقوه ی شعرهایی که در گونه ی تعلیمی سروده می شوند، افتادن به دام شعار است. شما در بیت های زیادی حقیقتاً «شاعری» کرده اید و به مدد عاطفه و خیال نگذاشته اید که حرف های پیش گفته، در حد حرف باقی بمانند. وجه دیگر شعر شما که چندان از ژانر تعلیمی دور نیست، وجه اجتماعی آن است که هرچه به پایان شعر نزدیک می شویم بیشتر خودش را نشان می دهد؛ مخصوصاً با اشارات صریحی که شما پس از استخدام استعاره ی زالو سراغ شان رفته اید؛ منبرنشینان دین و سران سیاست. برای ابیات «آدمیان غرق هیاهو» و «رهسپار دریا نبودن دل ها» و «مزد درد خود را از زخم خویش جستن» و «نروییدن نرگسان» هم البته وجه اجتماعی متصور است. به ورودیه ی شعر می توان نقد داشت؛ می توان پرسید که چرا شاعر بی مقدمه خواننده را وسط معرکه ی «غرق در هیاهو بودن آدمیان» انداخته است؛ بی آن که بگوید هیاهوی آدمیان اصولاً چه ایرادی دارد و در این جا چه معنی خاصی. اگر مقصود روزمرگی انسان هاست، چرا شب؟ و اگر مسأله «هیاهو»ست، تناسب این مشکل با درمان پیشنهادی شاعر (یعنی بوییدن بوی یار) چیست. در ذات معنای بیت، ایرادی نیست: شاعر می خواهد بگوید دلیل به خود و به همدیگر مشغول بودنِ بیهوده ی مردم، این است که از یار غافل اند، وصال او را نمی جویند، و با او منشین نیستند. این درست است. با محتوای بیت و با مفهوم در این جا کاری نداریم؛ مشکل ما با «عناصر مضمونی»ست. آن معنا را با هزار دستاویز می شود گفت ولی اگر کسی بپرسد که چرا از بین این همه بیان مجازی و غیرمستقیم و تشبیهی یا استعاری، شاعر سراغ «هیاهو» رفته و بعد آن را به «بو» رسانده، جواب منطقی و مبتنی بر تناسب، دشوار خواهد بود. مسأله در واقع، فقدان مراعات النظیر است. بیت دوم هیچ ایرادی ندارد ولی پیشنهاد برادرتان آن است که به خاطر بیشتر متناسب شدن «دل» با «دلدارها»، «دل» را بدل به «دلی» کنید (البته در این صورت لازم خواهد بود که به جای «مسیر» کلمه ی دیگری اخذ کنید: در این ... که دلی رهسپار دریا نیست)... فکر می کنم در این صورت در کنار نفع معنایی، بیان شما آوای بهتری هم خواهد یافت. با تکرار حضور «لاله» در بیت چهارم (بعد از رخ نمایاندن «لاله» در بیت سوم) چندان موافق نیستم. بله، قبول دارم که ممکن است این تکرار به نوعی به تداعی و توالی ابیات کمک کرده باشد ولی حقیقت این است که تکرار (که اتفاقاً به عنوان یکی از آرایه های مهم و مؤثر هم از آن یاد می کنند)، گاهی حلاوت و دلنشینی یک عنصر مضمونی را از بین می برد و وجود پیشینش را لوث و بی رمق می کند. این جا به نظر این بنده ی حق چنین اتفاقی افتاده است. با وجود این پیشنهاد، بی انصافی ست اگر نگویم که تناسب ارکان در این بیت (بیت چهارم) قوت و استحکام خوبی دارد؛ پیاز و اشک، اشک و چشم (چشمه)، لاله و دل، لاله و نرگس، داغ و اشک، ... هرچند فکر می کنم شاید بتوان به گزینه ی بهینه تری به جای «بلعید» فکر کرد. در بیت آخر هم پیشنهاد می کنم به جای «عشقت» دوست شاعرم به «عشقی» هم فکر کند؛ «عشقی که سران سیاست در حسرت آن هستند». برای شاعر، کام یابی و پیروزی آرزو دارم.

منتقد : محمّدجواد آسمان




دیدگاه ها - ۰

برای ارسال نظر وارد پایگاه شوید.