عنوان مجموعه اشعار : _
شاعر : علیرضا لاری زارچ
عنوان شعر اول : قهوه خانهاز پله های چرک گرفته
پایین میروم
در را که باز میکنم
صداها
وز وزِ زنبورهای خشمگین اند
گریزان از کندوی آتش گرفته
بر دیوار ناهموار قهوه خانه
دست میکشم
بر سیاه چاله هایی
که آتش سیگار را میبلعند
و روز به روز بزرگتر میشوند
بر تن یادگاری های شکنجه شده
بر پدر های سوخته عشق
بر _سلطان غم_های مشت خورده
شیار های کف دستم را
گل های مشکی چادر مادری
پر میکند
در قهوه خانه
قل میخورد سماور ذغالی
قل قل میکند قلیان قاجاری
اما
تنها چیزی که اینجا
هر روز
نشئه میکند زندگی را
جوش آوردن خون خودمان است
در ناامیدی از نوشداروی سهراب
ما
که با آدم های شهر
غریبه ایم
و تنها کمر باریک زندگیمان
استکان چای قهوه خانه است
چون کبک هایی که سراغ برف را میگیرند
به این زیر زمین مهآلود
پناه می آوریم
عنوان شعر دوم : __
عنوان شعر سوم : __
آقای علیرضا لاری زارچ سلام.
شما از شاعران نسبتاً پرکار پایگاه نقد شعرید و با توجه به زمان اندکی که در حوزه شعر –چه کلاسیک و چه نو- فعالاید، حاصلِ کار امیدوارکننده است البته در حوزه شعر کلاسیک –اغلب در مصراعها و نه بیتها- امیدوارکنندهتر اما در اینجا ما با شعر منثور شما روبروییم نه با شعر کلاسیکتان و گرچه در شعر کلاسیک موفقترید با این همه زود است که به قضاوت بنشینیم و توصیه شود که کلاسیک را جدیتر بگیرید تا شعر نو را. تجربه به من نشان داده –به عنوان یک خواننده جدی شعر- که بسیاری از کسانی که در ابتدا در شعر کلاسیک موفقتر بودهاند بعدها توانستهاند در شعر نو بدرخشند با اتکاء به تجربیاتی که کسب کردهاند در آن حوزه و منتقل کردهاند به شعر نو. در شعر حاضر که میخواهیم دربارهاش صحبت کنیم مشکل اصلی، ریتم است و امتیاز بزرگ کار هم این است که شما به «توصیف» علاقه نشان میدهید و «صحنه» را میسازید غیر از آنکه تخیل خوب و کشفکنندهای دارید که در این سالهای قحطسال «شهود»، غنیمت است.
من گرچه خود از طرفداران جدی شعر منثور نیستم [با آنکه خودم هم در این گونه شعری فعال بودهام و هستم اما به دلیل آنکه آن را قالبِ شعری کاملی نمیدانم، معتقدم که مشکل غیابِ موسیقی شعر در بخش اعظم این آثار آزاردهنده است] با این همه در مواقعی که شاعر به موسیقی درونی [ریتم درونی] و بیرونی شعر [ریتم بیرونی با توجه به موسیقی طبیعی زبان] علاقه نشان میدهد، از آن لذت میبرم. اگر تعریفی مدرن اما نسبتاً کلاسیک را بپذیریم که نثر شبیه راه رفتن است و شعر، شبیه رقص، شعر منثور شما بیشتر راه میرود! این، مشکل اصلی این شعر است که با دکلامسیون [لغتنامه دهخدا/ دکلاماسیون . [دِ یُن ْ] (فرانسوی ، اِ) روش اجرا کردن «دکلامه » در هنر. به کار بردن جملات پرطمطراق و باشکوه . (از لاروس ). از بر خواندن قطعهای با آواز بلند و با آهنگ و اطواری متناسب با کلام . هنر و طرز دکلامه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به دکلامه کردن شود] هم حل نمیشود نه در شعر شما که در شعر هیچ کسی! دکلامسیون، کشف ظرفیتهای خوانشی شعر در اجرای صحنهایست بنابراین اگر این ظرفیتها در شعر مهندسی نشده باشند، از این اجرا هم کاری برنمیآید.
نکته دیگری که در ارتباط با این شعر خاص به نظرم میرسد پرهیز شما از «شکل روایی» در آن است شکل روایی در اغلبِ مواقع، تأثیرگذاری آن بر مخاطبان را گاه تا 10 برابر ارزش واقعیاش افزایش میدهد. این شعر به دلیل استفاده از فضای قهوهخانه، کاملاً مستعد فعال کردن بخش کاربری «شکل روایی قهوهخانه» است در حالی که شاعر به جای کوشش در ارائه زنجیرهای از تداعیهای مرتبط با قهوهخانه [قهوهخانهای که در ذهن مخاطبان، قبلاً ساخته و پرداخته شده است و البته نشانهگذاری] یا درباره «خود» سخن گفته یا «ما» [که آن هم تداعیگر خود است] و «سخن گفتن» از خود و ما، نه عطف شده به «انسان به عنوان فرد» و نه «انسان به عنوان میت» و نه «انسان به عنوان یک ایدهآل متمایل به واقعیت» [ایدهآلیسم یا آرمانگرایی (به آلمانی: Idealismus) یا مینوگروی نام مجموعهای از دیدگاههای فلسفی با این مدّعاست که ایدهها موضوع حقیقی معرفت هستند؛ ایدهها بر اشیا مقدماند و این ایدهها هستند که امکانِ بودن را برای اشیا فراهم میکنند. بر مبنای این دیدگاه، ایدهها، هم از نظر معرفتشناختی و هم از نظر متافیزیکی اولویت دارند و واقعیت خارجی، آنچنانکه ما درک میکنیم، منعکسکننده فرایندهای ذهنی است. ایدهآلیسم مدّعی نیست ذهن خالق ماده یا جهان مادی است. همچنین این دیدگاه، «فکر» را با «متعَلَّق فکر» یکی در نظر نمیگیرد، بلکه مدعی است جهان خارج را تنها با توسل به فرایند ایدهها میتوان درک کرد. ایدهآالیسم نقطهٔ مقابل رئالیسم (واقع گرایی یا اصل اصالت واقع) است که معتقد است برای شناخت حقیقت جهان بیرون، چندان نمیتوان به ذهن انسان متّکی بود]، بلکه همان «منگرایی قدمایی»ست که اغلب به شعر لطمه میزند. پیشنهاد میکنم از «سخن گفتن» در شعر بپرهیزید و بگذارید «صحنه و اشیاء و شخصیتهای صحنه» خودشان را به مخاطب معرفی کنند و با آنها «ارتباطِ چشمی» برقرار کنند. فرض را بر این بگیرید که آنها بازیگران تئاترند و با تماشاگران، رو در رو و نفس به نفس ارتباط برقرار میکنند و شما صرفاً کارگرداناید. منتظر آثار بعدیتان هستیم. پیروز باشید.